بایک
Bayek
بایک سیوا (Bayek of Siwa) آخرین مدجای (Medjay) در مصر باستان و یکی از موسسان پنهان شدگان (Hidden Ones) است، سازمانی که بعدا به انجمن برادری اساسین تبدیل شد. بایک و همسرش آیا نقش مهمی در جنگ داخلی اسکندریه بین ملکه کلئوپاترا و برادرش بطلمیوس سیزدهم و همین طور رابطهی این دو با Order of the Ancients داشتند.
بیوگرافی
اوایل زندگی
بایک در ۸۵ سال پیش از میلاد به عنوان فرزند یک مدجایی به نام سابو و همسرش اهمسه در روستای سیوا متولد شد. او با هپزفا (Hepzefa) که پسری اهل سیوا بود و همچنین کنسا (Kensa) که یک دختر نوبانی بود دوستی نزدیکی پیدا کرد، کسانی که بایک را در شکار کردن تمرین میدادند. او همین طور با منهت (Menehet) یک کشیش در یامو آشنا شد که برای بایک مثل یک عموی با محبت بود. بایک گاهی هم با سنفر (Sennefer) مسابقه میداد که بعدها سیوا را ترک کرد و تحت نام Claridas در کانوبوس مشغول زندگی شد.
در ۷۰ سال پیش از میلاد بایک همراه با والدینش در سیوا زندگی میکرد. در این زمان او با آیا یک دختر یونانی در رابطه بود، کسی که عاشق او بود. بایک به عنوان مدجای و یک محافظ برای مردمش تمرینات خود را شروع کرده بود. روزی یک نامهرسان برای سابو پیامی آورد و او با خواندن این نامه تصمیم گرفت تا سیوا را ترک کند، تنها دلیل او برای این اقدام امن نگه داشتن سیوا بود. مدتی بعد بایک تصمیم گرفت به جستجو برای یافتن پدرش برود. او طی یک ماجراجویی به شهرهای اسیوط و تبای رفت و در این راه افرادی مثل آیا، کنسا، توتا، سری و نکا او را همراهی کردند. بایک سرانجام با پشت سر گذاشتن دشواریهای مختلف از جمله رویارویی با منا (Menna) سرانجام موفق به دیدار دوباره با پدرش شد.
چندین سال بعد سابو به ادامهی آموزش بایک به عنوان یک مدجای پرداخت، آیا نیز به وسیله بایک آموزش میدید. آنها سال به تمرین ادامه دادند تا بایک به آیا پیشنهاد ازدواج داد، اما آیا این پیشنهاد را رد کرد چرا که زندگی به عنوان همسر مدجای را سخت میدانست و همین طور آرزو داشت که در کتابخانه اسکندریه کار کند. وقتی عمهی آیا مریض شد او تصمیم گرفت تمرینات خود را ترک کند. او به سیوا بازگشت و در بازگشت مورد حمله سارقان قرار گرفت تا این که فردی به نام بیون (Bion) به کمک او آمد. آیا ناخواسته بیون را درست به کمپ تمرینیشان هدایت کرد، زمانی که آنها به آن جا رسیدن بیون تیرهایی را به سمت سابو رها کرد، با دخالت بایک هر سه مرد به شدت مجروح شدند. سابو برای حفظ جان بایک او را به رودخانه انداخت و خودش به دست بیون کشته شد.
بایک توسط مردم از رودخانه خارج شد و طی چهار روز بر روی یک قایق سلامتیاش را دوباره به دست آورد. او به سیوا و پیش آیا بازگشت و متوجه شد که بیون همچنان در همان حوالی است. او که نگران جان اهمسه بود بلافاصله به سوی مادرش رفت و بیون را آن جا یافت. آنها با هم درگیر شدند و در نهایت اهمسه موفق شد ضربهای حیاتی به بیون بزند. بیون قبل از آخرین نفسهایش افشا کرد که رایا (Raia) دستور مرگ مدجای را داده است. مدت کوتاهی بعد بایک سرانجام با آیا ازدواج کرد و هر دو به محافظان سیوا تبدیل شدند، آنها همچنین صاحب یک پسر به نام خمو شدند. سالها بعد بایک به اسکندریه سفر کرد و رایا را در خانهاش کشت. بایک تبدیل به آخرین مدجای در سیوا و محافظی مورد احترام برای جامعهاش شده بود. هر چند که در بین نقاط دیگر مصر و افراد در قدرت احترامی نداشت.
مرگ خمو
در ۴۹ سال پیش بطلمیوس سیزدهم به همراه چند فرد که ماسک به صورت داشتند به سیوا آمد. بایک برای جشن برپا شده به منظور آمدن فرعون، برای شکار یک بز کوهی فرستاده شد. او همراه با پسرش به شکار بز رفتند. در بین راه افرادی مسلحی به سمت بایک آمدند و او با فراری دادن پسرش اقدام به مبارزه با آنها کرد که به شدت شکست خورد. با بیدار شدن در معبد آمون یکی از افراد ماسکدار او را به زیر معبد هدایت کرد. بایک آن جا خمو را یافت که توسط چهار مرد ماسکدار دیگر احاطه شده بود. آنها به بایک یک شی نشان دادند و از او خواستند تا به وسیله آن در یک مخزن را باز کند. این افراد اعتقاد داشت که بایک به این دلیل که یک مدجای است پس در مورد این مخزن باید اطلاع داشته باشد، با این حال بایک چیزی در مورد مخزن نمیدانست. خمو به طور پنهانی اقدام به ربودن چاقوی یکی از آن افراد کرد و موفق به آزاد کردن پدرش شد. بایک که سعی داشت اعضای این گروه را شکست دهد اقدام به حمله به یکی از آنها کرد اما آن فرد حملهی بایک را اداره کرد و باعث شد تا بایک سهوا خنجرش را در شکم خمو فرو کند و او را بکشد. قبل از این که بایک بتواند واکنشی نشان دهد توسط افراد ماسکدار بیهوش شد.
ماموریت برای خونخواهی
مرگ خمو باعث شد تا بایک به فکر انتقام و کشتن یک به یک اعضای گروه ماسکدار بیفتند. بایک برای یک سال به جستجوی هویت آنها پرداخت و در نهایت رد یکی از آنها یعنی Rudjek را پیدا کرد، کسی که خُرهسالاری در سقاره بود و با نام مستعار ماهیخوار شناخته میشد. بایک با عبور از هیپاتوس، محافظ او، Rudjek را در هرم خمیده به قتل رساند. بعد از کشتن اولین فرد لیست، بایک که مجروح شده بود توسط نفرتاری (Nefertari)، شفادهنده نیتریا یافته شد. نفرتاری او را به شهر برگرداند و جراحات او را درمان کرد.
چند ماه بعد در بازگشت به سیوا، بایک در حومه شهر و بالای معبد پادشاهی قدیم با هیپاتوس روبرو شد، او برای گرفتن انتقام از مدجای برای کشتن رودجک آمده بود. در میان مبارزه آنها به درون خرابههایی سقوط کردند و با توجه به این که هیچ یک آسیب زیادی ندیده بود، نبرد آنها ادامه پیدا کرد. بایک به او پیشنهاد آتش بس داد و با قبول نکردن هیپاتوس او با شمشیر بایک کشته شد.
بایک متوجه اختلالاتی در روستای زادگاهش شد که توسط مدونامون، عضوی از فرقه که با نام مستعار لک لک شناخته میشد، ایجاد شده بود. کسی که اقدام به تاسیس معبد آمون به عنوان پایگاه فعالیتهایش کرده بود. بایک و دوستش هپزفا به خانه هپزفا رفتند تا برای شکار هدف بعدی آماده شوند.
با پی بردن به حکومت ظالمانه مدونام بایک خود را با سلاحهای بهتری تجهیز کرد و در چندین موارد به اهالی سیوا کمک کرد. سپس او به مجتمع معبد بازگشت، جایی که او کشیشانی که مورد ضرب و شتم مدونامون قرار میگرفتند را آزاد کرد. او کمی بعد با خود مدونامون مقابله کرد، فردی که از کشتن خمو پشیمان نبود و بایک کشته شد. بعد از رهایی سیوا از سلطهی مدونامون، بایک برای به دست آوردن اطلاع از جایگاه آیا به سوی هپزفا برگشت. هپزفا او را به سمت کتابخانه بزرگ اسکندریه و یافتن مجسمه سراپیش هدایت کرد.
بایک با گذشت از صحرا به اسکندریه رسید و برای دیدن آیا به کتابخانه بزرگ در کنار مجسمه سراپیش رفت. او توسط فانوس مورد استقبال قرار گرفت و فانوس در مورد غیبت آیا برای او توضیح داد. بایک به سمت باغی هدایت شد که مخفیگاه آیا بود. آیا و بایک بعد از یک سال جدایی با هم دیدار کردند،. آیا به بایک اطلاع داد که دو نفر از افراد ماسکدار را کشته است، یکی از آنها آکتئون است که با نام مستعار کرکس شناخته میشود و دیگری تسوس با نام مستعار گوسفند است که بعد از کشته شدن آکتئون آیا را تا خانهاش دنبال کرده است. آیا یک قرطاس به بایک نشان میدهد که پیوند بین دربار بطلمیوسی با فرقه را نشان میدهد. آیا این آگاهی را به واسطه آپولودور به دست آورده بود، کسی که به کلئوپاترا خدمت و برای او جاسوسی میکرد. بایک به دلیل برکنار شدن کلئوپاترا از قدرت به او اعتماد نداشت اما در نهایت تصمیم گرفت به عقیده آیا اعتماد کند.
آیا دو تیغه پنهان در اختیار داشت که این تیغهها عتیقههایی متعلق به داریوش پارسی بودهاند. او یکی از تیغهها را به بایک داد، تا آخرین عضو فرقه که ظاهرا نام مستعارش مار بود را بکشد. آیا به دلیل کشتن آکتئون و تسوس توسط یک سرباز نخبه اسکندریه یعنی گنادیوس تحت تعقیب بود که این موضوع بایک را مجبور کرد تا او را نیز از سر راه بردارد.
بعد از به قتل رساندن گنادیوس، بایک برای یافتن ما به قصر سلطنتی نفوذ کرد. او در قصر نامههایی را یافت که نشان میداد مدونامون، بطلمیوس سیزدهم یا همان فرعون را تحت کنترل خود دارد. بایک با این باور که کاتب سلطنتی یعنی یودوروس همان مار است برای قتل او به حمامی که معمولا به آن جا رفت و آمد داشت، رفت. اقدام بایک برای حمله به او ناموفق بود و یودوروس سعی کرد بایک را در آب خفه کند به این ترتیب بایک مجبور به استفاده از تیغه پنهان شد که استفاده از آن به بهای قطع انگشت انگشتری دستش تمام شد. یودوروس در پیش از مرگش اشاره کرد که مار هرگز از بین نمیرود.
جنگ داخلی اسکندریه
با تمام شدن ماموریت برای گرفتن انتقام، بایک توسط آپولودور برای دیدار با ملکه کلئوپاترا دعوت شد، کسی که آیا از او محافظت میکرد. کلئوپاترا توضیح داد که فرقه پارینهها (Order of the Ancients) مسئول به قدرت رسیدن برادرش و تبعید او هستند. همین طور مشخص شد که نام مستعار مار در واقع اشاره به خود فرقه است و عنوان یودوروس اسب آبی بوده است. جاسوسی آپولودور منجر به کشف چهار نام جدید از این فرقه شد: سوسک سرگین، کفتار، مارمولک و تمساح. بایک با این اطلاعات جدید قبول کرد تا تبدیل به مدجای کلئوپاترا شود و اعضای باقیمانده فرقه را از بین ببرد.
بعد از پروسهای نسبتا طولانی که بایک به کمک آیا برای شکار این سه عضو فرقه طی کرد، نامهای از آیا به دست بایک رسید با این توضیح که همچنان دو عضر دیگر فرقه یعنی عقرب و شغال باقی ماندهاند. کسانی که اعضای گارد سلطنتی بطلمیوس بودند و به نظر مجرمان اصلی مرگ خمو بودند. بایک پی برد که لوسیوس سپتیمیوس همان شغال است و به ردیابی او پرداخت، اما این ردگیری بایک آنقدر سریع نبود تا بتواند جلوی مرگ پومپه توسط سمپتیمیوس را بگیرد.
کلئوپاترا که انتخاب دیگری نداشت با کمک بایک، آیا و آپولودور برای ملاقات با ژولیوس سزار در قصر پنهان شد. او در ملاقات با او موفق شد سزار را تحت تاثیر قرار دهد و حمایت او را دریافت کند. بایک نیز موفق به کشتن عقرب که نامش پوتینوس بود شد، اما اقدام او برای کشتن سپتیمیوس توسط سزار متوقف شد. در همین زمان بطلمیوس سیزدهم که از راه نیل در حال فرار بود طعمهی تمساحها شد و آیا شاهد این صحنه بود.
تاسیس پنهان شدگان (Hidden Ones)
به دنبال پیروزی کلئوپاترا همراه با ژولیوس سزار، کلئوپاترا به عنوان فرعون بر تخت سلطنت نشت و این در حالی بود که بایک و آیا به زنده ماندن سپتیمیوس معترض بودند. سزار جلوی کشته شدن او را گرفته بود، کسی که رابطهی میان همسرش و مدجای را قطع کرد. بایک این اقدام را یک خیانت تلقی کرد و آن دو را پیوسته به فرقه دانست. بنابراین متحدان خود را گرد هم آورد به این امید که با تشکیل یک انجمن برادری در برابر تهدید فرقه و برای دفاع از آزادی مردم مبارزه کند.
بعد از پی بردن به توجه ویژه فرقه به معبد اسکندر کبیر، بایک و آیا برای تحقیق به آن جا رفتند، جایی که آنها آپولودور را که به شدت زخمی شده بود یافتند. آپولودور در مورد فرمانده سزار یعنی فلاویوس به آن دو هشدار داد، او در واقع «شیر» و رهبر حقیقی فرقه پارینهها است. کسی که به همراه سپتیمیوس اقدام به برداشتن گوی و عصای پادشاهی اسکندر از معبد کرده و به سوی مخزن سیوا رفته است.
بایک وقتی به سیوا بازمیگردد مخزن را باز شده و غارت شده مییابد. او رد فلاویوس را تا شهر رومی برقه در نزدیکی کایرنیا میگیرد. او با فلاویوس که حامل شی باستانی و قدرتهای آن بود مبارزه میکند و در نهایت پیروز میشود. با به دست آوردن این شی او به اسکندریه برمیگردد تا آیا را در جریان رویدادها قرار دهد.
در اسکندریه بایک توسط آیا به مارکوس مارکوس جونیوز بروتوس و گایوس کاسیوس لونگینوس معرفی شد، دو سناتور رومی که همانند آنها علیه سزار و دسیسههای فرقه ایستاده بودند. آیا به همسرش در مورد تصمیمش برای سفر به روم و کمک به نقشههای دو سناتور مذکور برای ترور سزار گفت.
در کنار دریای مدیترانه بایک و آیا لحظاتی را با هم میگذرانند و تصمیم میگیرند رابطهشان به عنوان زن و شوهر را پایان دهند و در عوض تمام توان خود را همراه با متحدانشان برای اصولی که با هم اتخاذ کرده بودند بگذارند.
تجهیزات و مهارتها
به عنوان یک مدجای، بایک هنرهای زرمی در جنگ را در درجات بالا آموخته بود و از سلاحهای مختلفی چون خوپش، نیزه و تیر و کمان استفاده میکرد. او همچنین سپری را برای دفاع از خودش در مقابل دشمنان حمل میکرد و همین طور سلاح معروف اساسینها یعنی تیغه پنهان (Hidden Blade) را حمل میکرد. علاوه بر اینها بایک در مخفی کاری و فریرانینگ مهارت بالایی داشت.
بایک همبستگی خاصی نیز با عقابش، سنو (Senu) داشت که او را به واسطه دیدش (Eagle Vision) در شناسایی و اکتشاف کمک میکرد. بر خلاف اساسینهای قبلی قابلیت دید عقاب یا Eagle Vision برای بایک دقیقا از طریق چشم عقاب انجام میگیرد و نام این قابلیت بیش از قبل خودنمایی میکند.
دانستنی ها
- زخمی روی لب بالایی بایک وجود دارد که این موضوع در مورد اساسین های قبلی از جمله الطائر، اتزیو و دزموند مایلز نیز مشترک است.
- بایک به مانند سایر اساسین برای استفاده از خنجر مخفی انگشت انگشتری دست چپش را از دست داده است. هرچند که بر خلاف دیگر اساسینها قطع شدن انگشت او به واسطه یک اشتباه رخ داد.