ویکی دنیای سینمایی مارول

بر پایه سیستم حالت روشن حالت تاریک

فیلم کاپیتان آمریکا: جنگ داخلی

اشتراک‌گذاری

کاپیتان آمریکا: جنگ داخلی

Captain America: Civil War

فیلم کاپیتان آمریکا: جنگ داخلی - دنیای سینمایی مارول

کارگردان

جو روسو
آنتونی روسو

نویسنده

استیون مک‌فیلی
کریستوفر مارکوس

آهنگساز

هنری جکمن

تاریخ انتشار

۲۷ آوریل ۲۰۱۶ (جهانی)
۶ می ۲۰۱۶ (ایالت متحده)

زمان فیلم

۱۴۷ دقیقه

باکس آفیس

۱/۱۵۳ میلیارد دلار

کاپیتان آمریکا: جنگ داخلی (Captain America: Civil War) یک فیلم ابرقهرمانی محصول سال ۲۰۱۶ و بر اساس کمیکی به همین نام از کمیک‌های ابرقهرمانی مارول است. داستان فیلم Captain America: Civil War دنباله‌ای بر فیلم‌های کاپیتان آمریکا: اولین انتقام‌جو، کاپیتان آمریکا: سرباز زمستان، انتقام‌جویان: عصر آلترون و مرد موچه‌ای است. این فیلم همچنین سیزدهمین قسمت از دنیای سینمایی مارول و اولین بخش از فاز سوم این مجموعه است که در تاریخ ۲۷ آوریل ۲۰۱۶ به صورت جهانی و در ۶ می ۲۰۱۶ در ایالت متحده عرضه شد.

داستان فیلم Captain America: Civil War

خلاصه

استیو راجرز در ادامه‌ی تلاش‌هایش برای حفاظت از بشریت گروهی متشکل از انتقام‌جویان را رهبری می‌کرد اما بعد از رخداد یک حادثه، انتقام‌جویان تخریب زیادی را به بار آوردند و این موضوع با فشار سیاسی برای ایجاد یک سیستم پاسخگویی تحت سازمان ملل همراه بود. وضعیت جدید شکافی را میان انتقام‌جویان ایجاد کرد که در نتیجه آن را به دو گروه تقسیم کرد؛ یکی به رهبری استیو راجرز و با تمایل به آزادی انتقام‌جویان برای دفاع از بشریت بدون دخالت دولت‌ها، و گروهی دیگر به رهبری تونی استارک با حمایت از نظارت دولتی و مسئولیت‌پذیری.

داستان کامل

در سال ۱۹۹۱، عاملان هایدرا در نیروهای مسلح روسیه با سفر به پایگاه سیبری هایدرا، سرباز زمستان را از حالت منجمد شده بازیابی کردند. بعد از اقداماتی در جهت اطمینان به وفاداری سرباز زمستان، سرهنگ وسیلی کارپوف به او دستور داد تا خودرویی را رهگیری کند و سرنشینان آن را از بین ببرد.

در زمان حال، تقریبا یک سال بعد از هجوم آلترون، عقیده همگانی انتقام‌جویان به خاطر رویدادهایی در نیویورک، واشینگتن و سوکویا از هم مجزا شده بود.

گروهی که حالا شامل استیو راجرز، ناتاشا رومنوف، سم ویلسون و وانا مکسیموف بود متوجه نقشه‌ی عامل هایدرا یعنی بروک روملو - که حالا خود را کراس‌بونز می‌نامید - برای سرقت یک سلاح شیمیایی بیولوژیکی از موسسه بیماری‌های عفونی در لاگوس نیجریه شدند. بعد از محاصره کردن روملو، او سعی می‌کند با یک جلیقه‌ی حاوی بمب خود را به همراه راجرز منفجر کند. مکسیموف تلاش می‌کند انفجار را مهار کند اما با از دست دادن کنترل نیرویش سهوا یک ساختمان را تخریب می‌کند و چندین کمک‌رسان از واکاندا کشته می‌شوند.

یک ماه بعد از حادثه رخ داده در لاگوس نیجریه، انتقام‌جویان در مرکز فرماندهی‌شان با تادیوس راس وزیر امور خارجه دیدار می‌کنند. راس توضیح می‌دهد که به خاطر رویدادهای رخ داده در لاگوس سازمان ملل متحد تصمیم گرفته تا آن‌ها دیگر اجازه فعالیت خودسرانه نداشته باشند. به این ترتیب تصمیم گرفته شده انتقام‌جویان را مجبور به امضای توافق‌نامه سوکویا می‌کند، پیمانی که منجر به ایجاد یک هیئت بین‌المللی برای نظارت و کنترل فعالیت‌های انتقام‌جویان می‌شود.

بر این اساس گروه به دو بخش موافق و مخالف تقسیم می‌شود. استارک از نظارت دولتی پشتیبانی می‌کند چرا که خود را در ساخت اولترون و ویرانی‌های آن مقصر می‌داند. او احساس می‌کند که انتقام‌جویان  برای عواقب فعالیت‌هایشان نیاز به مسئولیت‌پذیری پیشتری دارند. با این حال راجرز این احتمال را می‌داد که انتقام‌جویان ممکن است تحت کنترل اشخاص ثالث نابکار قرار بگیرند، همان طور که هایدرا در شیلد نفوذ پیدا کرد. راس همچنین اشاره کرد که عدم امضای توافق‌نامه به عنوان استعفا در نظر گرفته می‌شود.

در همین حال عامل بازنشسته هایدرا یعنی وسیلی کارپوف توسط هلموت زیمو در کمین بود، کسی که از او اطلاعاتی راجع به عملیات ۱۹۹۱ می‌خواست. کارپوف درخواست او را رد کرد و زیمو مجبور به کشتن او شد.

هنگام مناظره‌ای در مورد توافق‌نامه، راجرز متوجه شد که پگی کارتر در خواب مرده است و بلافاصله مناظره را به قصد مراسم خاکسپاری در لندن ترک کرد. در آنجا وی پی برد که شارون کارتر در واقع نوه‌ی خواهر پگی بوده و تحت تاثیر سخنرانی او قرار می‌گیرد. این سخنرانی او را در امضا نکردن پیمان‌نامه مصمم کرد. واندا توسط ویژن در پایگاه انتقام‌جویان جدید محدود شده بود و ظاهرا این اقدام به خاطر حفاظت او بود.

در وینا، مکانی که برای امضای پیمان‌نامه در نظر گرفته شده بود، یک بمب‌گذاری تروریستی صورت گرفت که در این حادثه پادشاه تچاکا کشته شد. دوربین‌های امنیتی باکی بارنز را به عنوان مظنون شناسایی کردند. تچالا پسر تچاکا قصد گرفتن انتقام داشت. راجرز و ویلسون بر خلاف مشاوره رومنوف تصمیم گرفتند خودشان سراغ بارنز بروند. به دنبال یک تعقیبی و گریز در نهایت بارنز دستگیر می‌شود، و راجرز، ویلسون و تچالا به خاطر دخالت‌هایشان بازداشت می‌شوند.

در حالی که بارنز در برلین در اسارت بود، راجرز و استارک بر سر توافق‌نامه با هم جر و بحث می‌کردند و این در حالی بود که راجرز تقریبا متقاعد به امضا شده بود تا این که او متوجه محبوس شدن واندا در خانه‌اش شد. بسته‌ای حاوی یک بمب توسط زیمو به یک ایستگاه برق فرستاده شد که انفجار آن موجب خاموشی کامل شهر از جمله دوربین‌های مراقبت از بارنز شد. زیمو اقدام به آزادسازی بارنز کرد و با خواندن کلماتی مشخص شده توسط هایدرا او را به وحشیگری سوق داد. با مداخله راجرز و ویلسون، زیمو فرار کرد و بارنز سعی داشت با هلیکوپتری از پایگاه فرار کند در حالی که راجرز تلاش می‌کرد او را متوقف کند. در نهایت هلیکوپتر هنگام بلند شدن با دخالت راجرز به رودخانه‌ای نزدیک به آنجا سقوط می‌کند.

راجرز موفق شد بانرز را برای مدتی حبس کند تا او به حالت ذهنی معمول خود برگردد. وقتی این چنین شد، بارنز برای راجرز توضیح داد که زیمو به سمت پایگاه رها شده هایدرا در سیبری رفته است، جایی که بارنز و پنج سرباز زمستان دیگر به وسیله‌ی سروم‌های سرباز ممتاز ساخته شده بودند. با این باور که زیمو قصد دارد سربازان دیگر را هم رها کند، راجرز طی تماسی با کلینت بارتون از او می‌خواهد که برای آزادی واندا کمک کند و بارتون هم به خاطر این که قبلا برادر واندا جان او را نجات داده بود این درخواست را قبول می‌کند. او وارد پایگاه انتقام‌جویان جدید می‌شود و واندا را متقاعد می‌کند که همراه او بیاید، کسی که برای رهایی خود با قدرتش بر ویژن غلبه می‌کند. فالکون تصمیم می‌گیرد اسکات لنگ یا همان مرد مورچه‌ای را به عنوان نیروی تازه به گروه ملحق کند با توجه به این موضوع که چند ماه پیش این دو با هم رقابتی داشتند و فالکون تحت تاثیر توانایی‌های او قرار گرفته بود. لنگ نیز کسی بود که هنگام دیدار با کاپیتان آمریکا خیلی زود قبول کرد که به او بپیوندد.

استارک نیز در محوطه مرکز مبارزه با تروریسم مشترک، راس را متقاعد می‌کند تا به او ۳۶ ساعت فرصت بدهد تا انتقام‌جویانی که سرپیچی کرده‌اند را بازگرداند و برای این کار گروهی شامل رومنوف، تچالا، جیمز رودز و ویژن را گرد هم می‌آورد. استارک با این تفکر که هنوز قدرت مورد نیاز را ندارد، به نیویورک و به دیدار پیتر پارکر می‌رود و او را به گروه خود ملحق می‌کند.

راجرز و گروهش با تلاش برای رهایی برلین و رسیدن به سیبری در فرودگاه لایپزیگ/هاله جمع می‌شوند، جایی که آن‌ها امیدوار بودند به یک هلیکوپتر برای خروج از کشور دست یابند. راجرز در آنجا با استارک و متحدانش روبرو می‌شود. هنگامی که راجرز از تسلیم شدن امتناع می‌کند، انتقام‌جویان وارد نبردی می‌شوند که بخش بزرگی از فرودگاه را تخریب می‌کنند. در هنگام این نبرد، تعدادی از افرد گروه راجرز برای او و بارنز زمان می‌خرند تا آن‌ها خود را به کویینجت برسانند که این به بهای زندانی شدن آن‌ها تمام می‌شود. مرد مورچه‌ای با استفاده از لباسش خود را بزرگ می‌کند که این موضوع در رسیدن راجرز و بارنز به جت مذکور بسیار موثر بود. این دو در نزدیکی جت با رومنوف روبرو می‌شوند اما رومنوف نمی‌تواند خود را متقاعد به متوقف کردن آن‌ها بکند و اجازه می‌دهد آن‌ها آنجا را ترک کنند. استارک و رودز اقدام به تعقیب جت می‌کنند و فالکون هم به دنبال آن‌ها شروع به پرواز می‌کند. در همین زمان ویژن برای مانع شدن فالکون به سمت او شلیک می‌کند و شلیک او اشتباها به رودز برخورد می‌کند و او به زمین سقوط می‌کند و فلج می‌شود، بنابراین استارک نیز برای کمک به رودز از ادامه‌ی تعقیب جت دست می‌کشد. رومنوف که می‌دانست برای کاری که انجام داده توقیف می‌شود، پنهان می‌شود. پارکر در نبرد مجروح می‌شود و استارک با قدردانی او را به خانه می‌فرستد.

استارک به زندان فوق سری که انتقام‌جویان خاطی در آن حبس بودند می‌رود. او برای چند ثانیه خودسرانه اقدام غیرفعال کردن سیستم امنیتی می‌کند در این فرصت از ویلسون می‌خواهد که مقصد راجرز و بارنز را به او بگوید. با گرفتن این اطلاعات او به سمت سیبری حرکت می‌کند در حالی که تچالا نیز او را پنهانی تعقیب می‌کرد. راجرز و استارک با هم صلح می‌کنند و به جستجوی پایگاه می‌پردازند. آن‌ها کشف می‌کنند که سربازان زمستان دیر توسط زیمو کشته شده‌اند و هرگز رها نشده‌اند. زیمو افشا می‌کند که او اهل سوکویا است و قصد گرفتن انتقام از انتقام‌جویان به خاطر مرگ خانواده‌اش در زمان هجوم اولترون را دارد. او ویدیویی از سال ۱۹۹۱ را به استارک نشان می‌دهد که در آن بارنز به عنوان یک آدم‌کش اقدام به کشتن پدر و مادر استارک می‌کند و نمونه‌هایی از سروم سرباز ممتاز را از ماشین‌شان می‌دزدد. راجرز اذعان می‌کند که از چگونگی مرگ آن‌ها با خبر بوده اما نمی‌دانسته که بانرز خودش آن‌ها را کشته است.

استارک خشمگین و ناامیدانه به سمت بارنز حمله می‌کند و راجرز را مجبور می‌کند برای نجات دادن جان رفیقش مبارزه کند. بارنز در تلاش برای خرد کردن راکتور استارک با انفجاری بازوی روباتیک خود را از دست می‌دهد. راجرز در نهایت موفق به غیرفعال کردن زره استارک می‌شود و همراه با بارنز محل را ترک می‌کند. در این زمان استارک به راجرز یادآوری می‌کند که این سپر متعلق به او نیست بلکه به متعلق به سازنده آن یعنی پدر استارک است. راجرز که قبول کرده بود دیگر ارزشی برای سپر یا عنوان کاپیتان آمریکا ندارد، سپرش را انداخت و با بارنز رفت. زیمو که در نقشه‌هایش برای ایجاد شکاف انتقام‌جویان موفق بود سعی می‌کند خود را بکشد اما تچالا که در آنجا حضور داشت مانع این کار او می‌شود و او را راهی زندان می‌کند. زیمو تحت بازداشت اورت راس، بر خلاف نظر راس اشاره می‌کند که نقشه‌های او شکست نخورده و به علاوه‌ی این که شاید نقشه‌های دیگری هم وجود داشته باشد.

در بازگشت به پایگاه انتقام‌جویان، استارک برای رودز نوعی فریم ساخت تا او کارکرد پاهایش را دوباره به دست آورد. رودز به دوستش اطمینان می‌دهد که با وجود تمام اتفاقات رخ داده اما هنوز باور دارد که انتخاب درستی را داشته است. استارک نامه‌ای از سوی راجرز دریافت می‌کند که او در آن از اتفاقات رخ داده و نگفتن حقیقت در مورد مرگ پدر و مادر استارک عذرخواهی کرده است. او همچنین به استارک گفت که روزی خواهد آمد که گروه دوباره نیاز به گرد هم آمدن خواهد داشت و آن روز راجرز و گروهی که او از زندان آزاد کرد آنجا خواهند بود.

چند هفته بعد، بارنز و راجرز توسط تچالا به واکاندا پناه برده‌اند. بانرز انتخاب می‌کند که تا زمانی که تاثیرات ذهنی‌اش کاملا پاک شوند به حالت انجماد درآید. راجرز به تچالا هشدار می‌دهد که اگر دولت‌ها از حضور بارنز در واکاندا مطلع شوند به آنجا خواهند آمد.

مدتی بعد پیتر پارکر متوجه شد که استارک نوعی کامپیوتر هولوگرافی قابل حمل را در پرتاب‌کننده‌های تار او برنامه‌ریزی کرده است.

صفحات دیگر