دیویش تالمبرگ
Divish of Talmberg
سر دیویش تالمبرگ (Divish of Talmberg) از سال ۱۳۹۰ تا ۱۴۱۵ میلادی لرد تالمبرگ بود.
زندگینامه
در زمان سلطنت دیویش در سال ۱۳۹۱ همسایه او هاول مدک (Havel Medek) قلعهی تالمبرگ را تسخیر کرد، روستای پریبیسلاو (Pribyslavitz) را به آتش کشید و دیویش را اسیر و برای هفت سال زندانی کرد. سرانجام همسر او استفانی و دوستش رادزیگ کوبیلا، لردِ اسکالیس آزادی او را خرید. بعدها در سال ۱۴۰۳، دیویش همراه با همسر جوانش استفانی و کاپیتان گارد وفادارش، سر روبارد زندگی صلحآمیزی را در تالمبرگ داشت. تا زمانی که یک اسبسوار به نام هنری به دروازه شهر رسید در حالی که چند کومان او را تعقیب میکردند.
هنری مجروح شده و خسته خبرهایی را گزارش داد: زیگیزموند و ژنرال او مارکوارت فون آولیز بدون هر هشداری ارتشی را به اسکالیس آورده و همه مردم را قتل عام کرده است. بازماندگان شهر از جمله سر رادزیگ در قلعه گرفتار شدهاند.
دیویش به سر روبارد دستور میدهد تا برای جنگ آماده شوند، با این نگرش که زیگیزموند وقتی کارش با اسلیس تمام شود به تالمبرگ خواهد آمد. متاسفانه او با پادگان کوچکش ریسک مقابله با ارتش کومانها را نکرد.
آن شب، طوفان سنگینی آمد، نگهبانان گزارش دادند که افرادی به شهر نزدیک میشوند و خود را برای حمله آماده کردند. خوشبختانه آنها سر رادزیگ و بازماندگان اسکالیس بودند که بدون جلب توجه دشمن موفق شده بودند از قلعه خارج شوند. با شرایط نامناسبی که قطعه تالمبرگ برای محاصره داشت، و همین طور با این تفکر که زیگیزموند با دیویش اختلافی ندارد، رادزیگ و مردمش تصمیم گرفتند به سمت جنوب راتایه بروند با این امید که هانوش لیپا به آنها پناه بدهد. دیویش بخت خوشی را برای دوست قدیمیاش خواست و قول داد که از هنری محافظت کند و اجازه خارج شدن را به او ندهد.
صبح روز بعد، مردم تالمبرگ وقتی بیدار شدند ارتش زیگیزموند را جلوی دروازههایشان یافتند که از اسکالیس آمده بودند. مارکوارت برای مذاکره با دیویش به دیوار شهر نزدیک شد، او با حفظ ادب شروع به صحبت کرد اما به وضوح مشخص بود که اگر دیویش خلاف خواسته آنها را عمل کند، عاقبت خوبی برای شهر وجود نخواهد داشت. دیویش خود را یک فرد وفادار به پادشاه نشان میداد اما با این وجود در مورد دیدن پناهجویان به آنها دروغ گفت. او گفت که فقط یک احمق قلعه اسکالیس را رها میکند تا به قلعه تالمبرگ بیاید. مارکوارت نیز این پاسخ را قبول کرد و ارتش خود را حرکت داد.
دیویش بعدها چندین ماموریت به هنری داد از جمله تحقیق در مورد مرگ یک سنگتراش در صومعه سازاوا که ادعا شده بود با سقوط یک تکه سنگ از معدن سنگ تالمبرگ کشته شده است.
سر دیویش از امکان ارتباط مخفی هنری با لیدی استفانی غافل شده بود، کسی که نسبت به دیویش بعد از مدت طولانی حبس دلسرد شده بود، مخصوصا با وجود این مسئله که تلاش آنها برای بچهدار شدن چیزی جز جنین مرده را در پی نداشت.