لارا کرافت
Lara Croft
تولد
۱۴ فوریه ۱۹۹۲
جنسیت
مونث
ملیت
انگلیسی
حرفه
باستان شناس
مهاجم مقبره
خانواده
ریچارد کرافت (پدر)
آملیا کرافت (مادر)
اطلس د مورنی (دایی)
رز کرافت (مادر مادربزرگ)
آلمینا ماری کرافت (جد)
توماس ادوارد کرافت (جد)
اسکارلت کرافت (جد)
گریفین کرافت (جد)
کونراد راث (محافظ)
به تصویر کشیده شده توسط
کامیلا لودینگتون
هریت پرینگ (بچگی)
لارا کرافت (Lara Croft) یک باستانشناس انگلیسی و شخصیت اصلی دومین ریبوت از مجموعه بازیهای Tomb Raider (مهاجم مقبره) است.
بر خلاف خطهای زمانی پیشین لارا سالهایی را سپری میکند که حرفهی او در این برهه شکل می گیرد. او تجربیات و اندوختههای خود را گسترش میدهد تا تبدیل به یک بازمانده سرسخت شود، و خود را برای سفرهای آینده و رویارویی با محیطهای خطرناک و دشمنان مرگبار آماده میکند.
بیوگرافی
اوایل زندگی
لارا در ۱۴ فوریه ۱۹۹۲ به عنوان تنها فرزند لرد ریچارد و لیدی آملیا کرافت متولد شد. تولد لارا با دشواریهایی همراه بود و هر دوی پدر و مادر او نسبت به از دست دادن او پیش از این که به دنیا آید نگران بودند. با این حال لارا به سلامتی به دنیا آمد و این موضوع باعث آرامش پدر و مادرش شد.
مادر لارا یک هنرمند بود و در خانه کار میکرد و وقت زیادی را با دخترش میگذراند، او با لارا بازی میکرد و به او آموزش پیانو میداد. لیدی کرافت وقتی لارا کوچک بود در یک حادثه سقوط هواپیما درگذشت. مرگ او باعث شد تا لرد کرافت وسواسی فکری در مورد یافتن کلید جاودانگی پیدا کند و همین موضوع باعث شد تا او از لارا غفلت کند. لارا سعی میکرد به هر روشی توجه پدرش را جلب کند و حتی یک بار وینستون، خدمتکار خانواده را در یک فریزر بزرگ حبس کرد.
کتابها به لارا آرامش میدادند و او را برای ماجراجویی کردن تحریک میکردند. اگرچه پدرش گاهی او را با خود به اردوهایی میبرد اما اغلب سرش شلوغ بود و نمیتوانست به دخترش توجه داشته باشد. در یکی از این سفرها او شبی دیرهنگام یک یشم سبز را درون زمین پیدا کرد، با شوق فراوان و در حالی که لباس خواب پنگوئنی خود را به تن داشت به سوی پدرش رفت تا یافتهی خود را به او نشان دهد اما پدرش تلفن مهمی داشت و به او گفت که منتظر بماند. لارا که نمیتوانست منتظر بماند به جای پدرش پیش کانراد راث رفت تا جواهرش را به او نشان دهد. راث خوشنود شد و تحت تاثیر یافتهی او قرار گرفت، او یکی از بندهای کفش خود را به سنگ انداخت تا لارا بتواند آن را به گردن خود بیاویزد.
لارا بچهی باهوشی بود اما با این حال از فضای مدرسه اغلب خسته میشد و خیالبافیهای او و عدم توجه به کلاس درس برای او مشکلساز بود. او اغلب از پدرش میخواست که وقتی که حفاری میرود او را نیز با خود ببرد.
لارا شباهتی با دیگر دخترها نداشت و وینستون به این فکر میکرد که لارا بیشتر وقتش را با پدرش میگذراند و شاید اگر زنی کنار او باشد وضعیت تغییر کند، به این ترتیب لارا به یکی از آشنایان پدرش یعنی آنا معرفی شد.
وسواس لرد کرافت برای یافتن اسرار جاودانگی باعث ایجاد فاصلهای میان لارا و پدرش شد. این فاصله در نقطهای باعث ایجاد تنش و دعوایی میان آن دو شد. مدت کوتاهی بعد از این اتفاق لارا صدای شلیکی از اتاق پدرش شنید و وقتی به آنجا رفت متوجه شد که پدرش به عمر خود پایان داده است، به این ترتیب لارا یتیم شد و از آخرین رویارویی او با پدرش یک دعوا به جا ماند.
سرپرستی لارا به راث سپرده شد، کسی که جایگزین رابطهی دختر-پدری لارا شد. کار راث به طوری بود که او برای دورههایی از زمان باید میرفت و لارا بیشتر نوجوانی خود را به تنهایی گذارند و به همین سبب او فردی درونگرا شد.
وقتی زمان رفتن به دانشگاه برای او فرا رسید، او تصمیم گرفت تا راه خودش در پیش بگیرد و برای تحصیل در کالج دانشگاهی لندن (UCL) درخواست داد. این تصمیم او را ملزم به کار کردن برای پرداخت شهریه و اجارهی خود میکرد. اگرچه انتخاب سختی بود اما این موضوع به لارا کمک کرد تا پختهتر و واقعبینتر شود.
مدت کوتاهی بعد از شروع دانشگاه او با سامانتا نیشیمورا آشنا شد. لارا در ابتدا نسبت به شخصیت برونگرای او احساس خوبی نداشت اما دیری نگذشت که سم به بهترین دوستش تبدیل شد. لارا به واسطه روحیه آزاد و پر جنب و جوش سم بود که توانست تجربهی بیشتری از لندن به دست آورد و از لاک خود بیرون آید و دوستان بیشتری پیدا کند.
جلوگیری از آخرالزمان
صفحه اصلی: Shadow of the Tomb Raider
لارا برای بازیابی عتیقهای که ترینیتی به دنبال آن است به مکزیک سفر میکند، عتیقهای که یک خنجر مربوط به تمدن باستانی مایا است. لارا باور داشت که با دور نگه داشتن این خنجر از چنگ ترینیتی میتواند از نقشه شرورانه ترینیتی جلوگیری کند. به این ترتیب او خنجر را از جایگاه خود خارج میکند که این اقدام او ناخواسته منجر به وقوع زنجیرهای از حوادث طبیعی میشود، حوادثی که بر اساس افسانهها به مرگ خورشید و انقراض حیات روی زمین ختم خواهد شد.
لارا که از اقدام خود وحشتزده بود، به آمازون سفر میکند تا از پایان دنیا جلوگیری کند. او در این راه با یکی از اعضای بالا رتبهی ترینیتی یعنی دکتر پدرو دومینگز درگیر میشود.