بر پایه سیستم حالت روشن حالت تاریک

مورگوت

اشتراک‌گذاری

مورگوت

Morgoth

مورگوت - ارباب حلقه‌ها

نام‌های دیگر

ملکور (نام واقعی)
باگلیر
اولین دشمن
دشمن بزرگ
دشمن سیاه
دست سیاه
تباه‌کننده
تاریکی اول

عنوان‌ها

ارباب تاریکی
شیطان
خدای تاریکی
پادشاه جهان
دشمن سیاه جهان
پادشاه بزرگ
استاد سرنوشت آردا

تاریخ تولد

قبل از آینولینداله

مرگ

جاودانه

قلمروها

اوتومنو (قبلا)
انگبند
بسیاری از سرزمین میانه

سلاح

قدرت‌های والار، گروند، گرز، شمشیر، چکش، نیزه سیاه

نژاد

تمدن

والار، آراتار

ملکور (Melkor - زبان کوئنیا: «کسی که در قدرت برمی‌خیزد») که بیشتر با عنوان مورگوت (Morgoth - زبان سیندارین: دشمن سیاه جهان») شناخته می شود، اولین ارباب تاریکی و منبع اولیه شر در اِیا بود.

ملکور که در اصل قدرتمندترین آینور خلق‌شده توسط ارو ایلوواتار بود، از سر غرور علیه خالق خود شورش کرد و به دنبال تباه کردن آردا رفت. مورگوت پس از انجام شرارت‌های بسیاری که در عصر اول و عصرهای قبلی انجام داد، از جمله سرقت سیلماریل‌ها و نابودی دو لامپ و دو درخت والینور، توسط میزبان والینور در جنگ خشم شکست خورد. او به عنوان مجازات از آردا به خلا تبعید شد، اگرچه پیشگویی شده است که او روزی باز خواهد گشت.

پیشینه

آینولینداله

ملکور توسط ارو ایلوواتار در تالارهای بی‌زمان و در ابتدای خلقت خلق شد. او از نظر قدرت و دانش فراتر از اینورهای دیگر بود. برادر او مانوه بود.

او در مورد تهی بودن بیرون از تالارهای بی‌زمان بی‌تاب بود و می‌خواست چیزهایی از خود بسازد. او به دنبال شعله‌ی فناناپذیر وارد به این تهی‌گاه می‌شد، اما این شعله متعلق به ایلوواتار بود و ملکور هرگز آن را کشف نکرده بود. ملکور همچنان به جستجو ادامه داد و به همین دلیل اغلب تنها و جدا از همتایان اینور خود بود. در این دوره‌های تنهایی بود که او شروع به تفکر در مورد ایده‌هایی کرد که مطابق با همتایانش نبود.

مورگوت
ملکور در حال ورود به آردا، اثر کیپ راسموسن

جنگ اول

وقتی والاها وارد آردا شدند و شروع به شکل دادن به مواد خام کردند، ملکور میدان آردا را دید و مدعی مالکیت آن شد. با این حال، والاهای دیگر مانوه را به عنوان ارباب خود انتخاب کردند. اگرچه مانوه به اندازه ملکور قدرتمند نبود اما او بهتر از سایرین تفکرات ارو را درک می‌کرد. ملکور که از این بابت ناراحت بود در مقابل والاهای دیگر قرار گرفت. هر زمان که والاها برای بهتر کردن جهان تلاش می‌کردند، ملکور تلاش های آن‌ها را مختل می‌کرد. او برای مدتی طولانی به تنهایی با قدرت تمام والاها و مایارهای دیگر در آردا جنگید و مدت‌ها دست برتر را داشت. در طول این مدت، آردا اساسا بی‌شکل مانده بود، زیرا ملکور تقریبا هر اثر اولیه‌ای را که والاهای دیگر تلاش می‌کردند خلق کنند، خراب می‌کرد. اما سرانجام با فرود تولکاس توانا به آردا، قدرت او تعادل را به نفع والاها به هم زد. ملکور قبل از او فرار کرد و آردا را برای مدتی ترک کرد.

بهار آردا

پس از خروج ملکور، والاها توانستند التهابات جهان را خاموش کنند و آن را آماده‌ی الف‌ها کردند. آن‌ها برای روشنایی این جهان، دو چراغ بزرگ را در سرزمین میانه ساختند و محل سکونت خود را در میان آن‌ها قرار دادند. در طول این مدت، ملکور با ارواح مختلف مایار که خود را با او هماهنگ کرده بودند، دوباره وارد آردا شد و قلعه‌ای تنومند را در شمال‌ترین قسمت جهان کشف کرد و نام آن را اوتومنو گذاشت. او برای دفاع از آن، کوه‌های آهنی را به صورت حلقه‌ای در اطراف شمال بلند کرد. پوسیدگی به وجود آمده در شمال باعث شد تا والاها پی ببرند که ملکور بازگشته است. با این حال، قبل از اینکه آنها شروع به جستجوی او کنند، ملکور با جنگی ناگهانی از اوتومنو بیرون آمد و لامپ‌ها را به زمین انداخت. آتش در داخل لامپ‌ها بخش بزرگی از جهان را سوزاند و این فاجعه والاها را به اندازه کافی درگیر نگه داشت تا ملکور و نیروهایش به اوتومنو عقب‌نشینی کنند.

پس از نابودی لامپ‌ها، والاها به قاره امان عقب‌نشینی کردند و در آنجا والینور را ساختند. با این حال، با انجام این کار آن‌ها عملا اختیار ملکور را در سرزمین میانه آزاد گذاشتند. در نتیجه این اقلیم در تاریکی فرو رفت و ملکور سرزمین‌های آن را با موجودات وحشتناک پر کرد. در طول این مدت، ملکور دومین قلعه کوچکتر خود را در انگبند در غرب ساخت که به عنوان یک دژ تدافعی در غرب و در صورت حمله والاها عمل می‌کرد. انگبند در کوه‌های آهنی فرو رفت و فرماندهی آن به سائورون داده شد. در حالی که والاها مطمئن نبودند که فرزندان ایلوواتار کجا بیدار شوند، از ترس اینکه برخورد قدرت‌ها ممکن است منجر به آسیب‌های جانبی عظیم شود، تمایلی به جنگ با ملکور نداشتند. به این ترتیب، بیشتر آن‌ها در امان باقی ماندند و سرزمین میانه را ترک کردند. به همین دلیل، ملکور الف‌ها را قبل از والاهای دیگر کشف کرد و بسیاری از آن‌ها را اسیر و شکنجه کرد.

زنجیر کردن ملکور در والینور

هنگامی که زادگاه الف‌های تازه ایجاد شده توسط اوروم کشف شد، والار بلافاصله علیه ملکور اقدام کرد و جنگ قدرت‌ها را برانگیخت. والاها بر ارتش‌های مورگوت غلبه کردند و او به اوتومنو عقب نشینی کرد. پس از یک محاصره سخت در آنجا، والار درها را باز کرد و او را اسیر کرد. ملکور با زنجیر آنگانور بسته شد و به والینور بازگردانده شد. در آنجا، او تقاضای عفو کرد اما برای سه دوره به تالار ماندوس فرستاده شد. با این حال والاها با عجله در سرنگونی ملکور، بسیاری از گودال‌ها و طاق‌های اوتومنو را ناشناخته رها کردند و سائورون آزاد ماند. علاوه بر این، بالروگ‌ها که در ویرانه‌های آنگبند جمع شده بودند و در انتظار بازگشت ملکور به خواب زمستانی طولانی خوابیده بودند نیز اسیر یا نابود نشدند.

پس از گذشت قرن‌ها، ملکور به نزد مانوه آورده شد و وانمود به توبه کرد. مانوه که نمی‌توانست شر ملکور را درک کند، چون خودش از آن رهایی یافته بود، دستور آزادی‌اش را داد. در ابتدا به نظر می‌رسید که شر ملکور درمان شده است. با این حال تولکاس و اولمو هر دو شرارت‌های ملکور را به راحتی فراموش نکرده بودند و او از نزدیک مراقب او بودند. در حقیقت ملکور بیش از هر زمان دیگری مملو از بدخواهی بود و شروع به استفاده از حیله‌گری خارق‌العاده خود در ابداع راهی برای نابود کردن امان کرد. ملکور با دیدن سعادت الف‌ها و یادآوری این که به خاطر آن‌ها بود که سرنگون شده است، بیش از هر چیز می‌خواست آن‌ها را تباه کند. از بین سه گروه اصلی الف‌ها، او الدور را سودمند یافت و بنابراین بدخواهی خود را در میان آن‌ها اعمال کرد.

او در یک دوره طولانی در مورد نیت والاها در آوردن الف‌ها به امان دروغ‌هایی را منتشر کرد. بسیاری از اولدورها به دلیل دروغ‌هایی که به دقت ساخته شده بود، باور کردند که والاها آن‌ها را به امان آورده‌اند تا انسان‌ها بتوانند سرزمین میانه را به ارث ببرند و سرزمین‌ها و شکوهی که می‌توانست از آن آن‌ها باشد را بگیرند. سرانجام، سایه‌ای بر روی اولدور افتاد و آن‌ها شروع به شورش آشکار علیه والار کردند. فرمانده اولدور یعنی فینور، پسر پادشاه فینوه بود. اگرچه او از ملکور متنفر بود و از او می‌ترسید، اما غرور شدیدش باعث شد که در ابراز نارضایتی خود پر سر و صداترین فرد در بین اولدورها باشد. والاها به نوبه خود از کار ملکور بی‌خبر ماندند و فینور را منبع ناآرامی اولدور می‌دیدند. اگرچه آن‌ها آشفته بودند اما اجازه دادند این وضعیت ادامه پیدا کند تا اینکه فینور برادرش فینگولفین را به خشونت تهدید کرد که در آن زمان والار او را به حلقه دووم در والینور احضار کردند تا اقدامات غیرقانونی خود را توضیح دهد.

شهادت فینور دروغ‌های ملکور را فاش کرد و تولکاس بلافاصله حلقه دووم را ترک کرد تا دوباره او را بگیرد. اما ملکور پیدا نشد. پس از مدتی ملکور به فورمنوس رفت و وانمود به دوستی با فینور کرد تا سیلماریل‌ها را به دست آورد. اما فینور که طمع ملکور را درک کرده بود او را رد کرد و درهای فورمنوس را در برابر قدرتمندترین موجود آردا بست. ملکور نادیده از جنوب عبور کرد و نزد اونگولیانت رفت. ملکور با وعده رفع گرسنگی بی‌امان اونگولیانت همراه با او به والینور بازگشت و قصد داشت تا دو درخت والینور را نابود کند. ملکور نیزه بزرگی را به درختان فرو کرد و اونگولیانت شیره‌ای را که از آن ریخته بود را نوشید و درختان را تخلیه کرد و آن‌ها را مسموم کرد. درختان به سرعت پژمرده شدند و مردند و امان برای مدتی در تاریکی کامل فرو رفت.

مورگوت
مورگوت در کنار اونگولیانت، اثر جان هاو

ملکور در ترس و سردرگمی به سرعت به سمت فورمنوس رفت و وارد قلعه شد. در آنجا، او پدر فینور یعنی فینوه را کشت و سیلماریل‌ها را به همراه تمام جواهرات دیگر آنجا ربود. سیلماریل‌ها دست ملکور را سوزاندند و عذاب بی‌اندازه‌ای به او وارد کردند، اما او آن‌ها را رها نکرد. او و اونگولیانت به شمال گریختند، و والار آن‌ها را تعقیب کرد، اما سلاح آنلایت اونگولیانت آن‌ها را گیج کرد و آن دو فرار کردند.

در لاموت، ملکور و اونگولیانت به ویرانه‌های آنگولیانت نزدیک شدند. ملکور امیدوار بود که بتواند فرار کند و وعده‌اش برای غذا دادن به آنگولیانت را رها کند. اونگولیانت متوجه نقشه او شد و قبل از رسیدن به آنگبند او را متوقف کرد. او از ملکور خواست تا گنج فورمنوس را تسلیم کند تا همانطور که قول داده بود گرسنگی او را سیراب کند. ملکور با اکراه گنج‌هایی که برداشته بود را به او داد، اما سیلماریل‌ها را تحویل نداد. برای این امتناع، اونگولیانت به ملکور حمله کرد و تارهای تاریکش را به او بافت. فریاد درد و اندوه ناشی از این اتفاق، بالروگ‌ها را در تاریک‌ترین اعماق آنگبند از خواب بیدار کرد. آن‌ها به سرعت به کمک ملکور آمدند و اونگولیانت را بیرون کردند. سپس ملکور شروع به بازسازی انگبند و جمع آوری خادمان خود در آنجا کرد.

هنگامی که فینور متوجه شد که پدرش کشته شده است، ملکور را نفرین کرد و نام مورگوت به معنای «دشمن تاریک» را به او داد و از آن پس او به این نام شناخته شد. نام ملکور دیگر هرگز توسط دشمنانش بر زبان نیامد.

جستجوی سیلماریل

در مقطعی دوشیزه الف، لوتین و معشوقه‌ی انسانش برن که به دنبال بازیابی یک سیلماریل بودند، با لباسی مبدل به دربار مورگوت آمدند. آواز لوتین قدرت عظیم و وحشتناکی داشت و در واقع یک طلسم خواب بود.

تمام دربار مورگوت با آهنگ او در خواب فرو رفت اما سیلماریل‌ها سوختند. مورگوت از تخت خود افتاد و تاج آهنینش غلتید. برن با چاقوی آنگریست یک سیلماریل را از آن جدا کرد، با این حال به جای اینکه با آن فورا محل را ترک کند، سعی کرد یکی دیگر از سیلماریل‌ها را بردارد. هنگامی که او سعی داشت دومین جواهر را باز کند، چاقویش شکست. تکه‌ای به صورت مورگوت اصابت کرد که باعث شروع بیداری او شد. برن و لوتین با وحشت فرار کردند، اما تحت تعقیب قرار نگرفتند، زیرا مورگوت و دربارش هنوز بیدار نشده بودند. با این حال در دروازه‌های آنگبند، گرگینه کارچاروت از حضور آن‌ها آگاه شد و دست برن را گاز گرفت و سیلماریل را با خود برد. کارچاروت که در اثر لمس این جواهر مقدس از درون می‌سوخت، دیوانه شد و با خشم از آنگبند گریخت و همه کسانی را که در مسیرش بود را سلاخی کرد. سپس مورگوت کامل از خواب بیدار شد و همراه با دربارش با خشم به تعقیبی خروشان پرداختند. خشم مورگوت برای از دست دادن سیلماریل باعث شد که کوه‌های آهن شروع به فوران کنند و همه کسانی که می‌توانستند آن را ببینند وحشت‌زده شدند. با این حال در نهایت او قادر به بازیابی گوهر نشد.

نیرناث آرنودیاد

اندکی بعد، مورگوت متوجه شد که مائدروس در حال ایجاد یک لیگ بزرگ علیه او است و اورک‌های او را از ارتفاعات شمالی بلریاند بیرون می‌راند. به این ترتیب، او علیه آن‌ها شورایی تشکیل داد و نیروهای خود را برای یک رویارویی بزرگ آماده کرد. هنگامی که الف‌ها در نهایت به آنگبند رسیدند، نبرد نیرناث آرنودیاد آغاز شد. در نهایت این نبرد یک پیروزی کامل و قاطع برای مورگوت بود. قدرت الف‌ها و همتایان اداینی آن‌ها در جنگ با مورگوت به کلی و برای همیشه شکسته شد. تمام پادشاهی‌های بزرگ اولدور در بلریاند به جز گوندولین و نارگوترون نابود شدند و هیتلوم نیز در نهایت تصرف شد. اداین‌هایی که فرار نکردند توسط ایسترلینگ‌ها به بردگی درآمدند و هورین به اسارت درآمد.

سقوط گوندولین

گفته می‌شد که مورگوت از خاندان فینگولفین در میان خاندان‌های پسران فینوه، به‌ویژه تورگون متنفر بود و از او می‌ترسید، زیرا پیش‌بینی شده بود که عذاب او از خاندان تورگون خواهد آمد. پس از فرار تورگون از نیرنات آرنوئدیاد، مورگوت به دنبال یافتن و نابودی آخرین پادشاهی آزاد اولدور بود؛ گوندولین جایی بود که تورگون بر آن سلطنت می‌کرد.

اگرچه او نتوانسته بود هورین را مجبور کند تا مکان آخرین پادشاهی بزرگ الف‌ها را فاش کند، اما مورگوت سرانجام ماگلین، خواهرزاده‌ی تورگون را اسیر کرد. ماگلین که با عذابی غیرقابل تصور تهدید می‌شد، اسرار دفاع گوندولین را در ازای رفاه خود ارائه کرد. علاوه بر این، او قول داد که شخصا توور را بکشد و مورگوت به او اجازه داد تا ادریل دختر تورگون را برای خود بگیرد. این پیشنهاد وفاداری ماگلین را تضمین کرد و او به خدمتگزار این ارباب تاریکی تبدیل شد. مورگوث پس از آموختن همه چیز از طریق ماگلین، او را به گوندولین بازگرداند تا در زمان تهاجم از درون به او کمک کند.

اندکی بعد مورگوت به گوندولین حمله کرد. با اطلاعات خائنانه ماگلین، نیروهای مورگوث به سمت شهر پیشروی کردند. زمانی که الف‌ها متوجه خطر شدند، شهر توسط نیروهای فوق العاده برتر مورگوث محاصره شده بود و به سرعت سقوط کرد.

با غارت گوندولین و شکست اولدورها و متحدانشان، پیروزی مورگوت کامل شد. پادشاهی‌های بزرگ الف‌ها همه سقوط کرده بودند، به جز جزیره بالار و بازماندگان دهانه سیریون که توسط ارندیل اداره می‌شد، و مورگوت آن‌ها را ناچیز می‌شمارد.

شکست نهایی

والار که توسط ارندیل متقاعد شده بود به الف‌ها و اداین ترحم کند، تصمیم گرفت تا به سرزمین میانه آیند و با ظلم مورگوت مقابله کنند. مورگوت که قادر به درک این شفقت نبود، انتظار نداشت که والار پس از اعمال شیطانی آن‌ها به اولدورها کمک کند، و حمله از سوی امان را پیش‌بینی نمی‌کرد. اما والار نیروهای خود را جمع کرد و نبرد بزرگ و پر فراز و نشیبی بین مورگوت و ارتش والینور آغاز شد. مورگوث تمام آنگبند را خالی کرد و وسایل و موتورها و ارتش بردگان او چنان متنوع و قدرتمند بودند که جنگ به سراسر بلریاند گسترش یافت.

در نهایت، نیروهای مورگوت کاملاً شکست خوردند. اورک‌های سلاخی شدند و بالروگ‌ها نابود شدند، به جز چندی که فرار کردند و خود را در غارهایی در ریشه‌های زمین پنهان کردند. سپس مورگوت از میدان فرار کرد و جرأت نکرد بیرون آید، اما آخرین سلاحش را در اختیار داشت: اژدهایان بالدار غول‌پیکر که از گودال‌های انگبند بیرون آمدند و حمله‌ای با قدرت زیاد و طوفانی آتش ارتش والار را عقب راندند. پس از آن ارندیل با کشتی وینگیلوت و همراه با تورندور و همه پرندگان بزرگ آمد. ارندیل آنکالاگون سیاه، بزرگترین اژدهای مورگوت را کشت که لاشه او بر برج‌های تانگورودریم افتاد.

مورگوت کاملا شکست خورد و به اعماق معادن خود گریخت و خواستار صلح و بخشش شد، اما والار او را فلج کرد. او را با زنجیر به آنگاینور بستند از طریق درب شب به خلا بی‌زمان انداختند. دو سیلماریل باقی مانده از او بازیابی شد، هرچند که اندکی پس از آن دوباره گم شدند.

میراث و بازگشت پیشگویی شده

مورگوت
درب شب، اثر جان هاو

دروغ‌های مورگوت که در قلب الف‌ها و انسان‌ها کاشته شده بود، همچنان به روش‌هایی جدید در حال جوانه زدن بود. سائورون، ستوان سابق او، به جانشین مورگوت به عنوان جدیدترین و قدرتمندترین چهره آردا تبدیل شد که به دنبال تسلط بر دیگران بود. سائورون پس از اولین شکست خود در عصر دوم، در نومنور اسیر شد اما موفق شد آخرین پادشاه آن یعنی آرفارازون و پیروانش را تباه کند تا مورگوت را به عنوان یک خدا ستایش کنند. در عصر سوم، غرور سائورون فزونی یافت و او ادعا کرد که «مورگوت بازگشته است»، و به همین ترتیب او توسط ستایش‌کنندگان و پیروانش نگهداری می‌شد.

نفوذ مورگوت در آردا بیش از یک چیز نمادین بود، زیرا مورگوت همانند حلقه یگانه با سائورون، بخش بزرگی از ذات خود را در سرزمین میانه پراکنده کرده بود و  آردا به ظرف فیزیکی روح/اراده مورگوت تبدیل شده بود. در حالی که این ارباب تاریکی قدرت زیادی را از دست داد اما جوهر خود را به جهان تزریق کرد تا بتواند حتی در صورت تبعید شدن، بدخواهی او همچنان در همه چیز نفوذ داشته باشد و موجودات جهان را تباه کند. حتی در نوشته‌ها و یادداشت‌های تالکین اشاراتی وجود دارد که حتی مورگوت می‌تواند از تهی‌گاه دستش را دراز کند و صدایش مانند حلقه یگانه وسوسه‌کننده است.

داگور داگوراث

با توجه به مطالب برخی از نوشته‌های تالکین که توسط پسرش گردآوری شده (اما منتشر نشده) است، مورگوت در روزهای آخر پی می‌برد که چگونه درب شب را بشکند و دوباره وارد جهان شود و نبرد نبردها یعنی داگور داگوراث را آغاز کند. در این نبرد خود مورگوت توسط تورین تورامبار کشته می‌شود، بنابراین فرزندان هورین و همه انسان‌ها انتقام  خود را خواهند گرفت.

با این حال در کتاب سیلماریلیون این اطلاعات وجود دندارد و در عوض اشاره شده است که اگر والارها از سرنوشت آردا باخبر بوده باشند هم آن را فاش نکرده‌اند.

صفحات دیگر