ملیان
Melian
ملیان مایا (Melian) یک آینو از نژاد مایار تحت فرمان یاوانا بود. او همسر پادشاه الو تینگول، ملکه دوریات و مادر لوتین تینوویل بود. ملیان چهارمین مایار بزرگ و یکی از قدرتمندترین آنها بود. در سرزمین میانه، او هم در حکمت، هم زیبایی و هم در آواز جادوییاش بینظیر بود.
بیوگرافی میلین
ملیان قبل از اینکه به سرزمین میانه بیاید، هم به وانا و هم استه خدمت میکرد.او در لورین زندگی میکرد و از درختانی که در باغهای ایرمو میرویدند مراقبت میکرد. در میان همتایان او هیچکدام عاقلتر از ملیان (به استثنای ایلماره، آرین، اولورین و یونین)، زیباتر و یا ماهرتر در خواندن آهنگهای دلربا نبودند. او سایههای عمیق درختان بزرگ را دوست داشت. وقتی نور دو درخت در هم میآمیخت، ملیان آواز میخواند و والاها کارشان را متوقف میکردند و به او گوش میدادند. هر کجا که او میرفت بلبلها با او میرفتند. از میان والار، او بیشتر از همه شبیه یاوانا بود. هنگامی که الفها در ساحل کویوینن از خواب بیدار شدند، او از والینور به سرزمین میانه رفت، جایی که سکوت آنجا را با آواز خود و آواز پرندگانش پر کرد. در این مدت او رئیس نگهبانان بود.
زمانی که در جنگل نان الموت بود، او با الو تینگول پادشاه الفها آشنا شد و عاشق او شد که بعداً در کنار او بر قلمروی دوریات حکومت کرد. برای هزاران سال، او از قدرت خود برای محافظت و دفاع از پادشاهی با یک طلسم حفاظتی به نام کمربند ملیان استفاده کرد، اما پیشبینی میکرد که یک نفر روزی این وضعیت دفاعی را نقض خواهد کرد. این کمربند هر کسی که قصد ورود به دوریات داشت را گیج میکرد و آنقدر قوی بود که حتی اونگولیانت هم قادر به شکستن آن نبود. او و همسرش صاحب یک فرزند دختر به نام لوتین شدند. در طول اقامتش در دوریات، او دوست و مربی گالادریل شد. ملیان میخواست علت تبعید اولدور را بداند که گالادریل فقط به طور خلاصه داستان را برای او نقل کرد و از مرگ فینوه، قتلعام در آلکوالونده و آتش زدن کشتیها در لوسگار صرف نظر کرد. با این حال سرانجام او و تینگول حقیقت را فهمیدند.
تبار اصلی ملیان از الفها بود و از طریق دخترش خون مایای او به الفها و انسانها منتقل شد. او دوست بشریت بود و با میزبانی از تورین در دوریات به خانواده هورین کمک کرد. هنگامی که هورین پیر به دوریات آمد و غم و اندوه و بدبختی زیادی بر او تحمیل شده بود، ملیان به او کمک کرد تا از بیماریهایش عبور کند. پس از مرگ تینگول، او دوریات را ترک کرد و از برن و لوتین دیدن کرد و به آنها در مورد خیانت دورفها و نفرین گنجینه میم هشدار داد. اندکی پس از آن، او به والینور بازگشت و غم و اندوه خود را در باغهای لورین که از آنجا آمده بود به اشتراک گذاشت.