بیلبو بگینز
Bilbo Baggins
نامهای دیگر
عنوانها
تولد
مرگ
همسر
سلاح
نژاد
جنسیت
تمدن
بازیگر
بیلبو بگینز (Bilbo Baggins) یک هابیت از شایر، قهرمان اصلی رمان هابیت و یک شخصیت فرعی در رمان ارباب حلقهها است.
بیلبو بگینز با توصیه گندالف به عنوان یک سارق به ثورین و گروهش پیوست تا در ماموریت اِرِبور به کار گرفته شود. او بعدا در نبرد پنج ارتش نیز شرکت کرد. بیلبو همچنین یکی از حاملان حلقه یگانه بود و اولین کسی بود که داوطلبانه آن را رها کرد، البته این اقدام با کمی مشکل همراه بود. او بسیاری از ماجراهای خود را در کتابی به نام آنجا بازگشت دوباره نوشته است. پس از غرق شدن پدر و مادر فرودو بگینز در رودخانه برندیواین، بیلبو که با فرودو رابطه خویشاوندی داشت او را به فرزندی پذیرفت.
بیلبو اولین هابیتی بود که در کل جهان به شهرت رسید و یکی از معدود کسانی بود که پا به سرزمینهای نامیرا گذاشت.
بیوگرافی بیلبو بگینز
دوران کودکی
بیلبو بگینز در ۲۲ سپتامبر سال ۲۸۹۰ عصر سوم متولد شد. او تنها پسر بانگو بگینز و بلادونا توک بود.
در هابیتون، بانگو بگینز یک چال-هابیت بزرگ و مجلل برای بلادونا ساخت که نام آن را بگ اند گذاشتند. این خانواده به خانه جدید خود نقل مکان کرد، جایی که بیلبو بیشتر عمر خود را در آنجا سپری کرد.
بیلبو در جوانی یک هابیت کنجکاو و مشتاق برای اخبار دنیای بیرون بود. گندالف، جادوگر ایستار در بازدید از شایر به این ویژگی غیرعادی بیلبو علاقهمند شد. ظاهرا بیلبو در جوانی مهارت پرتاب سنگ خود را به قدری تمرین کرده بود که هر وقت او برای برداشتن سنگی خم میشد، پرندگان و سنجابها از منطقه فرار میکردند.
وقتی پدر و مادر بیلبو به ترتیب در سال ۲۹۲۶ و ۲۹۳۴ فوت کردند، بیلبو ارباب خودش شد و هفت سال بعد را به تنهایی در بگ اند زندگی کرد. در طول این مدت بیلبو از زندگی خود به عنوان یک مجرد ثروتمند خوشنود بود و برای تواضعش شهرت داشت که همسایگان آن را تحسین میکردند.
سالهای پایانی
بازگشت به شایر-لایف
اگرچه بیلبو با یک پاداش و به سلامت به بگ اند بازگشته بود و در آسایش نسبی زندگی میکرد، ما زندگی بیلبو کاملا مثل گذشته نبود. بازگشت ناگهانی او با این گمان که او مرده است باعث شد تا مقداری از احترام همسایگان خود را از دست داد. بعدا او را یک چیز عجیب و غریب تصور کردند و صحبتها و شایعاتی نادرست در مورد امور و کارهای او منتشر شد. یکی از این مشکلات مربوط به ساکویل-بگینزها بود که از این بابت عصبانی بودند که دیگر نمیتواند بگ اند را در اختیار داشته باشد، چرا که تصور میشد بگینز مرده است. این حسادت و عصبانیت زمانی افزایش یافت که بیلبو خویشاوند خود یعنی فرودو را به عنوان وارث خود پذیرفت.
بیلبو چیزهایی را که در مورد او گفته میشد را نادیده گرفت و تا آنجا که میتوانست از ساکویل-بگینزها دوری کرد، حتی یک بار از حلقه برای پنهان شدن از آنها استفاده کرد. بیلبو بسیار سخاوتمند بود و اکثر مردم حاضر بودند او را به خاطر چیزهای عجیب و غریبش ببخشند. او دوستان زیادی به خصوص در میان گمجیها داشت که اغلب در مورد محوطهسازی و پرورش سبزیجات با آنها مشورت میکرد. دوست خوب او گفر حتی به او اجازه داد تا پسرش سموایز گمجی را آموزش دهد. بیلبو خواندن و نوشتن را به او آموخت و در برههای از زمان بیتهای مختلفی از اشعار را به او یاد داد و قصههای دوران کهن را برایش تعریف کرد. با این حال، او کم کم از زندگی خود در بگ اند خسته شد.
یک ماجراجویی دیگر
بیلبو شش دهه حامل حلقه یگانه بود و از اهمیت آن بیخبر بود. با این حال در سال ۳۰۰۱ عصر سوم، حلقه شروع به تأثیرگذاری بر او کرد. به نظر میرسید که او اصلا پیر نشده باشد، اگرچه از درون احساس میکرد که پیرتر و لاغرتر شده است. او تصمیم گرفت قبل از اینکه جایی برای سکونت پیدا کند، در یک ماجراجویی دیگر شرکت کند.
در ۲۲ سپتامبر، یک جشن تولد خداحافظی به افتخار او برگزار شد و او به خانواده و دوستانش اعلام کرد که قصد دارد شایر را ترک کند. بلافاصله پس از آن، او حلقه خود را برداشت و ناپدید شد. او به خانه خود بازگشت و در آنجا با دوستش گندالف روبرو شد که سعی کرد او را متقاعد کند که حلقه را به فرودو بسپرد. بیلبو در ابتدا موافقت کرد، اما سپس مخالفت کرد و گندالف را متهم کرد که قصد دارد حلقه را به نفع خود بردارد، و از آن به عنوان «گرانبها» یاد کرد.
گندالف که از طغیان بیلبو وحشت کرده بود، تمام قد ایستاد و به بیلبو دستور داد که آن را کنار بگذارد. بیلبو بلافاصله به خود آمد و عذرخواهی کرد و اعتراف کرد که حلقه اخیرا او را آزار داده است. با کشمکشی درونی سرانجام بیلبو حلقه را روی زمین انداخت و به این ترتیب به اولین حامل حلقه تبدیل شد که به میل خود حلقه را رها کرده است. بیلبو و گندالف با هم خداحافظی کردند و بیلبو شایر را به قصد سفری ترک کرد.
در همان روز، بیلبو حلقه یگانه و خانهاش بگ اند را در اختیار خویشاوندش فرودو بگینز گذاشت. پس از خروج، بیلبو در ریوندل سرگردان شد و سپس، پس کمی استراحت با چند دورف به دیل و کوه تنها رفت و سپس به ریوندل بازگشت.
زندگی در ریوندل
بین سالهای ۳۰۰۳ و ۳۰۱۸ عصر سوم، بیلبو روی شرح مکتوب ماجراهای خود کار کرد و آن را در کتابی جمعآوری کرد که بعدا با عنوان کتاب سرخ وستمارچ شناخته شد. او همچنین به مطالعه زبان الفی پرداخت و تاریخچه سه-جلدی ایام کهن را تدوین کرد. او در طول اقامتش در ریوندل، شعری برای آراگورن و همچنین شعری طولانیتر دربارهی ائارندیل سرود.
در اکتبر ۳۰۱۸ فرودو وارد ریوندل شد. بیلبو متوجه شد که برادرزادهاش در جستجوی نابود کردن حلقه یگانه است و پیشنهاد کرد که حلقه را خودش به موردور و شورای الروند ببرد. پیشنهاد او مودبانه و به دلیل سنش رد شد، بنابراین بیلبو شمشیر نیش را به فرودو داد و برای محافظت پیراهن میثریل خود را به او داد. در حالی که فرودو به جنوب سفر کرد، او در ریوندل ماند. پس از بازگشت فرودو، بیلبو به طرز محسوسی پیر شده بود، تا حدی از تأثیرات حلقه رها شده بود، اگرچه او همچنان به آن تمایل داشت.
ترک سرزمین میانه
از آنجایی که بیلبو یک حامل حلقه بود، به او اجازه داده شد تا فرودو را تا سرزمینهای نامیرا همراهی کند. در ۲۲ سپتامبر ۳۰۲۱ ، بیلبو ۱۳۱ ساله بود و به پیرترین هابیتی تبدیل شده بود که تا به حال زندگی کرده است. در ۲۹ سپتامبر، او به همراه گندالف، الروند، گالادریل و فرودو سوار کشتیای شدند که در بندرگاههای خاکستری پهلو گرفت و از سرزمین میانه دور شد. سرنوشت او پس از آن مشخص نیست، اما از آنجایی که او نیز موجودی فانی بود، به احتمال زیاد در پرتوی قلمروی فرخنده والینور درگذشته است.