مارکوس
Markus
نام مستعار
خانواده
تاریخ تولد
گونه
جنسیت
وضعیت
بازیگر
مارکوس (Markus) یک اندروید RK200 و یکی از سه شخصیت اصلی بازی Detroit: Become Human و اندروید مستخدم کارل منفرد است. بر اساس انتخاب بازیکن او میتواند اندرویدها را در مقابل انسانها به سمت خشونت یا صلح هدایت کند.
بیوگرافی
پیش از بازی
مارکوس (RK200 #684 842 971) یک نمونه ابتدایی از سری RK بود که به عنوان بخشی از برنامه سری سایبرلایف با هدف معرفی یک نسل جدید از اندرویدهای خودمختار توسعه یافت. الیجا کامسکی بعد از آن که دوستش کارل منفرد در تصادفی پاهایش را از دست داد، این اندروید را به او هدیه داد.
کارل یک نقاش مشهور است اما بعد از آن تصادف منزوی شد و نقاشی را کنار گذاشت. مارکوس در کارهای روزانه به کارل کمک میکرد اما بیشتر یک همدم او بود. با گذشت زمان، حضور او باعث شد تا کارل رفته رفته دوباره طعم زندگی را بچشد. او در ابتدا مارکوس را یک ماشین مصنوعی و احمقانه میدید اما با توسعه رابطه میان آن دو ذهنیت کارل نیز عوض شد. در نقطهای رابطه آنها مثل پدر و پسر شد، با این حال این رابطه باعث عصبانیت پسر واقعی کارل یعنی لئو شد.
سایههای رنگ (Shades of Color)
مارکوس برای گرفتن مقداری رنگ برای کارل به بلینی پینتز خواهد رفت. آنجا او میتواند با تعدادی از انسانها تعامل داشته باشد که این تعامل در نهایت به سمت خصومت کشیده میشود؛ داگلاس میتچل یک فروشنده هاتداگ است که اگر مارکوس برای مدتی طولانی کنار بساط او بایستد، او را هل خواهد داد تا از آنجا برود چرا که باور داشت حضور او باعث ترساندن مشتریانش میشود. همین طور یک سخنگو به نام گوردون پنویک در آنجا حضور دارد که رو به مردم اندرویدها را «شیطان» خطاب میکند و میگوید که چطور تکنولوژی زندگی مردم را خراب کرده است. اگر مارکوس جلو بیاید، گوردون به او میگوید که «چرا من را نگاه میکنی، شیطان؟»...«تو را میشناسم، تو یکی کسانی هستی که دیترویت را نابود خواهی کرد!».
مارکوس رنگها را میگیرد و مغازه را برای رفتن به ایستگاه اتوبوس ترک میکند، اما او ممکن است با گروهی از انسانهای بیکارشده و خشمگین روبرو شود و آنها به مارکوس حمله خواهند کرد. پیش از این که صدمه جدی به مارکوس وارد شود یک افسر پلیس دیترویت مداخله میکند و به آن گروه میگوید که او را تنها بگذارند/یا ممکن است آن افسر مشکلی با کتک خوردن مارکوس نداشته باشد. مارکوس سرانجام با اتوبوس به خانه کارل بازمیگردد.
نقاش (The Painter)
مارکوس به خانه خواهد رسید و بعد از گذاشتن رنگها کارل را بیدار خواهد کرد. او با کارل گفتگویی کرده و او را تا ولیچرش حمل میکند. اگر مارکوس مورد خشم ازدحام قرار گرفته باشد، کارل متوجه پاره شدن لباسهایش خواهد شد و آنها را احمق خطاب خواهد کرد. مارکوس کارل را به میز نهار خوری میبرد و صبحانهی او را میآورد. کارل از مارکوس میخواهد تا آرامش داشته باشد و کاری برای انجام دادن پیدا کند. مارکوس میتواند کتاب بخواند، با کارل شطرنج بازی کند و یا پیانو بنوازد. کارل در مورد فعالیتهای او نظری خواهد داد و به مارکوس میگوید که روزی او نخواهد توانست از خودش مراقبت کند.
کارل و مارکوس به سوی استودیو هنری کارل خواهند رفت. او تمام کردن نقاشی کارل را تماشا خواهد کرد. سپس کارل از مارکوس میخواهد که چیزی را نقاشی کند، مارکوس در ابتدا تنها هر چیزی را در استودیو میدید کپی میکرد اما کارل به او گفت که چیزی از ذهن و قلبش نقاشی کند که او با کشیدن اثری کارل را حیرتزده کرد. ناگهان پسر کارل یعنی لئو در حالی که مواد مخدر مصرف کرده بود وارد خواهد شد و تقاضای پول خواهد کرد. وقتی کارل از پسرش میپرسد که پول دفعهی پیش را چه کرده است، لئو طفره میرود. کارل که میدانست لئو پول را خرج مواد مخدر میکند درخواست او را رد میکند که این موضوع باعث فریاد کشیدن لئو بر سر کارل و هل دادن مارکوس میشود. کارل به پسرش خواهد گفت که آنجا را ترک کند و لئو قبل از رفتن، کارل را متهم میکند که تنها نقاشیهایش و مارکوس را دوست دارد.
شکسته شده (Broken)
مارکوس و کارل بعد از یک پیشامد به خانه خواهند برگشت، پیشامدی که باعث دمغ شدن کارل شده بود. مارکوس برای او یک نوشیدنی خواهد آورد و در همین حین کارل متوجه نوری در استودیو خواهد شد. کارل به مارکوس میگوید که با پلیس تماس بگیرد و سپس مارکوس برای بررسی به همراه/یا بدون کارل به استودیو خواهد رفت. لئو در استودیو بود و قصد داشت نقاشیهای کارل را بدزدد. کارل به مارکوس گفت تا لئو را بیرون ببرد اما لئو تقلا میکرد و با کنار زدن کارل با مارکوس درگیر میشود. کارل به مارکوس میگوید که در مقابل اقدامات لئو کاری انجام ندهد در حالی که لئو شروع به هل دادن مارکوس کرده بود و دست خود را به او میکوبید. مارکوس این اقدام را غیر منصفانه تشخیص میدهد و بنابراین از دستورات منحرف میشود. او با شکستن برنامهریزیهای خود میتواند اقدام به هل دادن لئو یا تحمل کردن حملات او بکند.
هل دادن لئو
اگر مارکوس لئو را هل دهد، او به زمین افتاده و سرش به لوازم نقاشی کارل برخورد میکند، اتفاقی که باعث صدمه دیدن او میشود و کارل را از روی صندلیاش بلند میکند و به سمت پسرش سوق میدهد. کارل به مارکوس میگوید که قبل از رسیدن پلیس فرار کند. اما پلیس از راه میرسد و وقتی مارکوس را بالای سر لئو و کارل میبیند به او شلیک میکند.
تحمل حملات
اگر مارکوس حملات را تحمل کند، کارل در حالی که قلب خود را گرفته بود از صندلیاش میافتد، کارل که در حال مرگ بود همچنان مارکوس را دلداری میداد. مارکوس برای از دست دادن پدرش ناامید شده بود و در همین حال لئو این اتفاق را اشتباه مارکوس میدانست و او را سرزنش میکرد. سپس پلیس به محل خواهد رسید، لئو با گفتن این دروغ که مارکوس باعث مرگ کارل شده منجر میشود تا پلیسها به مارکوس شلیک کنند.
از مرگ (From the Dead)
بعد از سرزنش شدن به خاطر مرگ کارل یا صدمه زدن به لئو، مارکوس در محوطه اندرویدهای اوراقی در کنار تعداد بیشماری اندرویدهای مرده یا خراب شده دیده خواهد شد. او خودش را ریبوت کرده و فقدان پاهایش را تشخیص میدهد، چشم راست او نیز درآمده بود، پردازشگر صدایش از دست رفته بود، و پمپ تنظیمکننده تیریوم او شکسته شده بود. او با خزیدن به اطراف موفق به جایگذاری پاهایش میشود. وقتی او روی پاهایش میایستد هنگام رفتن یک اندروید مرده او را میگیرد و به او میگوید که اینجا «مکانی است که ما میتوانیم آزاد باشیم»، بعد به مارکوس میگوید که جریکو را پیدا کند. مارکوس بخش اصلی محوطه اوراقی را ترک میکند و قطعات دیگر بدنش را جایگزین میکند. با بدن کامل شدهاش، پس از خارج کردن LED خود، او قادر به فرار از محوطه اوراقی میشود و به سوی شهر و یافتن جریکو میرود.
جریکو (Jericho)
مارکوس با قطاری به ایستگاه فرندیل خواهد رسید، و در ایستگاه به اخباری در مورد یک اندروید کارآگاه گوش خواهد داد. مارکوس به واسطه اسکن کردن یک اثر گرافیتی سرنخهایی به دست میآورد و با دنبال کردن آن اندرویدهای نابود شده را مییابد. او سرانجام جریکو، یک کشتی باربری متروکه را پیدا میکند. مارکوس وارد کشتی خواهد شد، جایی که او در نهایت با تعداد زیادی اندروید روبرو میشود که ورود او به جریکو را خوشامد خواهند گفت.
زمان تصمیم گیری (Time to Decide)
مارکوس به رهبران اصلی جریکو یعنی سایمون، جاش و نورث معرفی میشود. او با صحبت کردن با آنها پی میبرد که جریکو حقیقتا یک مکان امن نیست بلکه جایی برای پنهان شدن از دست انسانها است. او همچنین در آنجا اندرویدهایی را میبیند که وضعیت وخیمی داشتند و در حال مرگ بودند، اندرویدهایی که به خون آبی و بیوکامپوننت نیاز داشتند. مارکوس یک کانتینر حمل خالی را پیدا میکند و راهی به نزدیکترین انبار قطعات مییابد. او بعد از دیدار با لوسی، کسی که صدمات او را بهبود میدهد، گفتگویی با سایمون، جاش و نورث خواهد داشت و در مورد نقشهی خود برای رفتن به انبار سایبرلایف به آنها خواهد گفت. در حالی که سایمون و جاش در این مورد تردید داشتند اما بعد از قبول کردن نورث سرانجام دو اندروید دیگر نیز اجرای این نقشه را قبول کردند.
قطعات یدکی (Spare Parts)
مارکوس و همراهان اصلی او با گرفتن تصمیم خود، حملهای را به انبار سایبرلایف ترتیب میدهند. حملهای که به منظور ربودن خون آبی و بیوکامپوننتها برای اندرویدهای مرده جریکو انجام میشد. گروه هنگام ربودن موارد نام برده توسط یک اندروید امنیتی به نام جان غافلگیر میشوند، در همین حین یک نگهبان انسان به دنبال جان میگذشت و به آن محل نزدیک میشد. در این زمان مارکوس چند گزینه پیش رو دارد؛ این که جان را بگیرد و همه مخفی شوند، یا بدون گرفتن جان همه مخفی شوند، و یا مستقیما به سمت نگهبان انسان حمله کند و او را بکشد.
اگر مارکوس جان را رها کند و خودش و همراهانش مخفی شوند، جان حضور چهار اندروید را به انسان نگهبان گزارش خواهد داد و زنگ خطر به صدا در میآید و به این ترتیب آنها دست خالی مجبور به فرار میشوند. در غیر این صورت جان آنها را لو نخواهد داد و در نقطهای پیشنهاد پیوستن خود به جریکو را مطرح میکند. پیشنهادی که مارکوس میتواند آن را قبول یا رد کند. اگر درخواست او رد شود جان با گفتن جملهی «شما بهتر از انسانها نیستید» حضور را آنها را اعلام خواهد کرد، اما اگر درخواست او مورد قبول واقع شود او اطلاعاتی در مورد کامیونهای حاوی خون آبی و بیوکامپوننتها را میدهد و جای کلید آن را نیز نشان میدهد. مارکوس میتواند با فریب دادن چند نگهبان کلید را به دست آورد و به کامیونها دسترسی پیدا کند.
برج استراتفورد (The Stratford Tower)
چپتر در حالی شروع میشود که مارکوس روی یک نیمکت نشسته است و رفتار انسانها با اندرویدها را مشاهده میکند. مارکوس به جریکو باز خواهد گشت و رو به گروه از تصمیم خود برای فرستادن پیامی به انسانها از طریق ربودن اتاق پخش شبکه ۱۶ در برج استراتفورد خواهد گفت.
مدتی بعد مارکوس برای انجام این نقشه وارد لابی برج شده و به سمت میز پذیرش خواهد رفت. او یک کارمند انسان به نام الیزابت ویلسون را فریب میدهد و او را به دنبال نخود سیاه میفرستد، سپس با اندروید مسئول پذیرش صحبت خواهد کرد. کارت شناسایی او درخواست میشود و مارکوس با گرفتن دست آن اندرویدِ مسئول، تغییری در او ایجاد میکند و او را متقاعد به کمک کردن میکند. با گرفتن اجازه عبور، او خود را به یک دستشویی میرساند و جعبهای را از درب بالایی یکی از توالتها برمیدارد که این جعبه حاوی یک یونیفورم مسئول نظافت خواهد بود. او با پوشیدن یونیفرم و مبدل کردن خود، کمی بعد طبق نقشه با نورث دیدار میکند و همراه او از پلهها بالا رفته و وارد اتاق سرورها میشوند، اتاقی که چسبیده به دیوارهی شیشهای برج بود. سپس مارکوس با استفاده از یک لیزر قسمتی از شیشه را برش داده و از محفظه ایجاد شده به بیرون رفته و همراه با نورث به وسیله طنابی از ساختمان بالا میرود.
در طبقه بالا سایمون و جاش به آنها ملحق میشوند. در جلوی اتاق پخش دو نگهبان حضور داشتند که مارکوس میتواند آنها فریب دهد/یا به آنها حمله کند. در صورتی که مارکوس اقدام به هجوم به نگهبانان کند، سایمون طی رویدادی تیر میخورد و مارکوس با گرفتن زیر شانه او به سایمون کمک میکند تا حرکت کند. در نهایت گروه موفق میشوند تا کنترل اتاق پخش را به دست گیرند. مارکوس پنهان کردن هویت خود پیامی زنده را به انسانها میدهد و خواستار برابری حقوق اندرویدها با انسانها خواهد شد. لحن او در این گفتگو میتواند تهدیدآمیز و یا صلحطلبانه باشد که این موضوع روی نگاه عمومی تاثیر خواهد گذاشت.
بعد از پخش صحبتهای او، نگهبانان وارد شده و گروه از طریق پشت بام به وسیله چتر نجات اقدام به فرار میکنند. اگر سایمون تیر خورده باشد، قادر به فرار به وسیله چتر نجات نیست، بنابراین مارکوس باید تصمیم بگیرد که او را با یک اسلحه رها کند یا به دلیل امکان بازیابی حافظهاش توسط پلیس او را بکشد.
پارک کپیتول (Capitol Park)
مارکوس و نورث برای آزاد کردن اندرویدهای دیگر به پارک کپیتول میروند. مارکوس میتواند اندرویدهایی که بیرون هستند را آزاد کند و سپس میتواند انتخاب کند که به داخل یک مغازه سایبرلایف برود و اندرویدهای آنجا را نیز آزاد کند، برای این اقدام میبایست زنگ خطر غیرفعال شده باشد و یک پهپاد پلیس که در حال گشتزنی در آنجا است نابود شود.
مارکوس میتواند اندرویدها را برای کمک به جنبش خود صفآرایی کند که آنها نیز قبول خواهند کرد. او میتواند یک تظاهرات با خشونت/یا بدون خشونت را رهبری کند. اندرویدها و نورث راه خود را در خیابان ادامه میدهند و کمی بعد مارکوس صدای پلیس و شلیک را خواهد شنید. او به سمت نورث دویده و او را کنار یک اندروید تیر خورده مییابد. نورث به مارکوس میگوید که پلیسها مثل حیوان اندرویدها را کشتار میکنند. کمی جلوتر یک مامور پلیس به نام کریس میلر و همکار او تسلیم اندرویدها شده بودند و زانو زده، زیر نشانهی اسلحه یکی از اندرویدها قرار گرفته بودند. کریس با صورتی گریان طلب رحم و بخشش میکند. مارکوس میتواند کریس و همکارش را بکشد و به اندرویدها اجازه حمل اسلحه را دهد، یا میتواند آنها را ببخشد.
تظاهرات برای آزادی (Freedom March)
مارکوس روی بام یک ساختمان متروکه ایستاده و سپس پیانو مینوازد. نورث جلو میآید و مارکوس میتواند با او صحبت کند. اگر سایمون در چپتر دشمن ملت زنده مانده باشد، مارکوس از او در جریکو استقبال خواهد کرد. مارکوس و گروه او به سوی مرکز خرید وودوارد میروند تا تعدادی از اندرویدها را آزاد کنند و پیامی دیگر به انسانها بفرستند. مارکوس میتواند اندرویدها را تغییر دهد و آنها را آزاد کند. آنها اندرویدهای بیشتری را در بیرون از مرکز خرید جذب میکنند. مارکوس از اندرویدها میخواهد تا خیابان را مسدود کنند و خودش همراه آنها اقدام به تظاهرات خواهد کزد. یک افسر پلیس این تظاهرات را دیده و دستور متوقف کردن آن را میدهد، اما مغلوب جمعیت اندرویدها میشود. آن افسر برای پشتیبانی تماس میگیرد و خیلی زود سر و کله نیروهای پلیس ضد شورش پیدا میشود. پلیس اعلام میکند که کاری که آنها در انجام آن هستند یک تجمع غیرقانونی است و باید پراکنده شوند، در غیر این صورت شلیک خواهند کرد. مارکوس میتواند تظاهرات صلحطلبانه را ادامه دهد، یا به ماموران پلیس حمله کند و یا همراه گروهش محل را ترک کند.
اگر مارکوس بر تظاهرات صلحجویانه خود تاکید کند پلیس به تعدادی از اندرویدها تیراندازی خواهد کرد و شانسی مجدد برای ترک محل به آنها خواهد داد. اگر مارکوس دستور حمله دهد، اندرویدها به سمت ماموران یورش میبرند و به بهای مردن بسیاری از اندرویدها پیروز خواهند شد.
تقاطعها (Crossroads)
مارکوس در قسمتی از جریکو نظارهگر پناهندگان است، کمی بعد یکی از پناهجویان یعنی کارا پیش او آمده و در مورد گرفتن بلیط و یک گذرنامه برای رفتن به کانادا تقاضا خواهد کرد. مارکوس کارا را ترغیب به ماندن در جریکو میکند (بازیکن در این نقطه تنها کارا را کنترل میکند)، و از آنجا که آلیس یک انسان بود، او دلیل مراقبت کارا از دختربچه را جویا میشود (بعدا مشخص میشود که او یک انسان نیست).
اگر کانر در چپتر آخرین شانس کانر موفق به یافتن موقعیت جریکو شده باشد، او وارد جریکو شده و خود را به مکانی که مارکوس در آنجا بوده میرساند. او مارکوس را تهدید خواهد کرد و در این لحظه مارکوس چند گزینه را پیش روی خواهد داشت که برخی از آنها باعث بیثباتی نرمافزار کانر خواهد شد. بعد از مکالمهای میان آن دو، کانر میتواند انتخاب کند که یک ماشین بماند یا تبدیل به یک اندروید منحرف شود (در صورت بالا بودن بیثباتی نرمافزاری).
کمی بعد نیروهای پلیس وارد جریکو میشوند، اگر کانر تبدیل به یک منحرف شده باشد، او با احساس پشیمانی به مارکوس و سایر اندرویدها کمک خواهد کرد. در غیر این صورت مارکوس اقدام به فرار کرده و کانر همچنان به تعقیب او در جریکو خواهد پرداخت. پس از هجوم پلیس مارکوس قصد انفجار جریکو را داشت و در رسیدن به این هدف باری دیگر با کانر روبرو خواهد شد. در این رویارویی نهایی، یا مارکوس موفق به کشتن کانر خواهد شد و یا خودش به دست او کشته میشود.
شب روح (Night of the Soul)
مارکوس قصد دیدار دوباره با کارل را داشت. اگر او در چپتر شکسته شده لئو را هل داده باشد، بنابراین به خانه کارل خواهد رفت. درب خانه مانند قبل به روی او باز خواهد شد و سیستم امنیتی بدون تغییر او را شناسایی میکند. او هنگام ورود روی میز یک تماس تصویری از لئو میبیند که نشان میدهد بعد از اتفاقات گذشته توانبخشی شده و هنوز زنده است، لئو حالا علاقه بیشتری نسبت به پدرش دارد و حتی به پدرش افتخار میکند. مارکوس برای دیدار با کارل به طبقه بالا میرود، او یک اندروید جدید را در خانه مییابد که جایگزین او شده است. مارکوس از آن اندروید میخواهد تا با کارل ملاقات کند اما اندروید میگوید که کارل کسی را قبول نمیکند. به هر طریق مارکوس با تغییر در اندروید به دیدار کارل میرود. کارل در حالی که روی تختی خوابیده بود و اکسیژن به او متصل بود از دیدن مارکوس خوشحال میشود. اگر مارکوس در گفتگوی خود با کارل خشم پیش از اندازهای نسبت به انسانها از خود نشان دهد کارل تحت فشار قرار گرفته و به آرامی جانش را از دست میدهد.
در صورتی که مارکوس در چپتر شکسته شده لئو را هل نداده باشد، بنابراین کارل مرده است و مارکوس به دیدار قبر او میرود و در آنجا با او صحبت میکند.
مارکوس در جریکو است و میتواند با اندرویدهای آنجا صحبت کند. او همچنین در مکالمهای با کارا به او میگوید که در امنیت آنها (کارا و آلیس) اشتباه میکرده و آنها باید شهر را ترک کنند. در آنجا کانر در رویارویی با مارکوس از او طلب بخشش میکند، مارکوس میتواند کانر را ببخشد که در این صورت از کمک کانر بهرهمند خواهد شد، و یا میتواند او را بکشد. سپس مارکوس یک سخنرانی برای تمام اندرویدها میکند و از اهدافشان میگوید. مضمون سخنرانی او میتواند تاکید بر انقلاب/یا تظاهرات داشته باشد.
مبارزه برای دیترویت (Battle for Detroit)
رئیس جمهور در کاخ سفید در مورد مبارزه با اندرویدها و اهداف امنیتی سخنرانی میکند و به سوالات برخی خبرنگاران پاسخ میدهد.
تظاهرات
مارکوس با رهبری دستهای از اندرویدها در خیابان به سوی کمپهای اندرویدهای دستگیر شده حرکت میکردند. در نقطهای نیروهای امنیتی به آنها هشدار میدهند تا تسلیم شوند. مارکوس اعلام میکند که تظاهرات آنها صلحجویانه است اما پلیس دوباره اخطار قبلی را تکرار میکند. در همین حین چند ماشین آنها را محاصره میکنند تا اندرویدها نتوانند به عقب بازگردند. اندرویدها همچنان روی مواضع خود باقی میمانند اگرچه تعدادی از آنها با تیراندازی ماموران کشته میشوند. اندرویدها یک سنگر موقتی برای خود ایجاد میکنند و تا زمانی که ممکن بود در آنجا باقی ماندند. سرانجام ریچارد پرکینز، مامور ویژه افبیآی به جلوی سنگر آنها آمد و خواستار گفتگو با مارکوس میشود، او میگوید که غیر مسلح است. مارکوس میتواند این گفتگو را قبول یا رد کند. در این گفتگو پرکینز به مارکوس میگوید که با تسلیم شدن جان مردمش را نجات دهد. مارکوس میتواند این معامله را قبول یا رد کند.
اگر مارکوس پیشنهاد پرکینز را قبول کند، پس از تسلیم شدن اندرویدها پرکینز اقدام به شلیک کردن به سمت نورث و سپس مارکوس میکند و در نهایت آن دو میمیرند. اما در صورت نپذیرفتن این معامله مارکوس به سنگر بازمیگردد و کمی بعد نیروهای امنیتی به جایگاه آنها حمله میکنند و اندرویدها را محاصره میکنند. قبل از این که ماموران اقدام به شلیک بکنند، مارکوس سه گزینه پیش رو دارد، این که آخرین لحظات را با معشوقه خود یعنی نورث به اشتراک بگذارد، یا اقدام به آواز خواندن بکند که دیگر اندرویدها نیز به او خواهند پیوست، و یا اقدام به بالا بردن حرارت بدنش کند و با آتش گرفتن بدنش خود را قربانی کند.
دو گزینه اول رئیس جمهور را تحت تاثیر قرار خواهد داد و او به ماموران دستور خواهد داد تا اسلحههای خود را پایین آورند. با تغییر نگرش رئیس جمهور نسبت به اندرویدها، سرانجام آنها به عنوان بخشی از مردم شناخته شده و به حقوقی که برای آن جنگیدند خواهند رسید.
انقلاب
مارکوس و اندرویدها در خیابان به قصد آزادسازی دستههایی از اندرویدها به سمت کمپهایی در حال حرکت هستند. در فضای آشفته شهر نیروهای امنیتی با مهمات خود سعی در متوقف کردن اندرویدها دارند. مارکوس و سایر اندرویدها علیرغم تلفات زیاد خود را به کمپ میرسانند. در بیشتر رسانهها حضور اندرویدها در خیابانها پوشش داده میشود و رئیس جمهور از حضور میلیونی اندرویدها خبر میدهد و مجبور به دستور عقبنشینی به نیروهای خود میشود. با این دستور رئیس جمهور در نهایت اندرویدها پیروز نبرد خواهند شد.
صحنههای آخر
در انتهای بازی اگر مارکوس از جریکو منع شده باشد، او روی همان بام چپتر تظاهرات آزادی خواهد ایستاد و در حالی که به جریکو چشم دوخته، مشت خود را گره میکند.
خصوصیات
رابطه خوب مارکوس و کارل او را نسبت به سایر اندرویدها به سمت تجربهای بهتر از زندگی سوق داده بود. او به نواختن موسیقی و بازی کردن شطرنج علاقه داشت. از آنجایی که بیشتر زندگی او در کنار کارل و داخل خانه بود، او چیز زیادی از سختیهای دنیای بیرون نمیدانست.
در واقع کارل روح مارکوس را توسعه داده بود و مارکوس خود را یک منجی برای رهایی دیگر اندرویدها از برنامهنویسیهای خودشان بود.
بر اساس انتخاب بازیکن، شخصیت مارکوس میتواند تغییرات بزرگی داشته باشد. او میتواند فردی خودخواه و بیرحم باشد یا فردی دلسوز، مهربان و رهبری صلحجو باشد. شخصیت او در نقطهای نیمه-روشن و نیمه-تاریک خواهد و تصمیمات بازیکن بر پیروزی هر یک از این دو تاثیرگذار خواهد بود.
دانستنیها
- مارکوس تنها شخصیتی است که چشمانی با دو رنگ متفاوت دارد. این میتواند اشاره به ناهمرنگی عنبیه در دنیای واقعی داشته باشد.
- مارکوس توسط جسی ویلیامز، یک فعال اجتماعی و بازیگر به تصویر کشیده میشود.
- مارکوس تا قبل از چپتر تظاهرات آزادی نمیتواند کشته شود.