مگی ری
Maggie Rhee
بازیگر
جنسیت
سن
پیشه
خانواده
اولین نمایش
مگی ری (Maggie Rhee) یک بازمانده از همهگیری در دنیای تلویزیونی AMC است. او یک شخصیت اصلی در مردگان متحرک و یکی از دو شخصیت اصلی سریال مردگان متحرک: شهر مرده است.
او بیوهی گلن ری و مادر هرشل است. مگی رهبر مستعمره هیلتاپ بود و به همراه ریک گرایمز، ازیکیل و سیندی یکی از چهار رهبر مشترک شبه نظامیان تا زمان انحلال آن بود. در مقطعی پس از مرگ احتمالی ریک، او هیلتاپ را به همراه پسرش ترک کرد تا به گروه جورجی بپیوندد و به جستجوی جوامع جدیدی بپردازد.
چندین سال بعد و پس از حملهی یک گروه خطرناک به خانه او و افرادش، مگی همراه با پسرش به ویرجینیا بازگشت اما متوجه شد که قاتل گلن در میان دوستانش زندگی میکند و آن گروه خطرناک او را تا ویرجینیا تعقیب کرده است. در شرایطی که الکساندریا در وضعیت وخیمی قرار داشت، مگی گروهی از بازماندگان را رهبری کرد تا دهکده قبلی خود را پس بگیرند و ریپرها را شکست دهند و مواد غذایی جامعه را دوباره تامین کنند. در این مقطع دشمنی او و نیگان به اوج خودش رسیده بود و آنها تصمیم گرفتند تا راه خود را از هم جدا کنند.
پس از برخورد الکساندریا با کامنولث، مگی به خاطر مخالفت با سیستم و اخلاقیات آنها به سمت هیلتاپِ از بین رفته عقبنشینی کرد. شش ماه بعد، او با ریوربند که به دست ارتش کامنولث در بحران قرار گرفته بود تماس گرفت. او دوباره با نیگان متحد شد تا علیه لانس هورنسبی اقدام کند و در این مقطع لنس یک ریپر سابق به نام لیا شو را مسئول ترور مگی کرده بود که در نهایت ناموفق بود. پس از شکست نهایی رژیم میلتون، نیگان یک عذرخواهی رسمی از مگی به دلیل مرگ همسرش کرد، اگرچه مگی نتوانست آن را بپذیرد اما شروعی برای کم کردن تنفر و تلخی او بود. مگی تشخیص داد که نیگان واقعا در تلاش است تا عوض شود.
مگی متعاقبا به هیلتاپ بازگشت و شروع به بازسازی آنجا کرد. با این حال اهالی هیلتاپ علیرغم تمام تلاشهایشان نتوانستند جامعه کشاورزی را به وضعیت سابق برگردانند و مجبور شدند به بریکس نقل مکان کنند. مگی پس از ربوده شدن هرشل توسط کروت، دوباره با نیگان متحد شد و آنها برای یافتن هرشل به نیویورک سفر کردند.
شرح
مگی زنی باهوش، دلسوز و شجاع است. او نشان داده است که یک دختر، خواهر، دوست، همسر و مادر مهربان است.
قبل از ملاقات با گروه ریک گرایمز، او برای انطباق با ماهیت واقعی دنیای آخرالزمانی مشکل داشت زیرا خانوادهاش در ابتدا معتقد بودند که واکرها فقط افراد بیمار هستند. طرز فکر او پس از یک تجربه نزدیک به مرگ با یک واکر تغییر کرد. پس از این اتفاق، او بیشتر روی گروه اصلی سرمایهگذاری کرد و پس از آن نیاز به مبارزه برای بقا را درک کرد، علیرغم اینکه در ابتدا رابطه او با پدرش هرشل تحت فشار قرار گرفت. او به همسرش، گلن ری و نزدیکانش فداکار است و دائما به دنبال بهترین منافع گروه است و پس از تخریب مزرعه پدرش به یک مشارکت کننده قوی برای گروه تبدیل شد. مگی تا حدی مذهبی است، اگرچه در فصل پنجم به نظر میرسد که تغییر کرده است.
در طول فصل سوم، مگی مانند افراد دیگر تمام زمستان را در جاده بود و سخت شده بود، اگرچه هنوز جنبه مهربان خود را حفظ کرده بود. او نسبت به بازماندگان مختلف مانند اکسل و اسکار کمی مشکوک و غیرقابل اعتماد بود، اگرچه او نیز مانند بقیه اعضای گروهش در نهایت آنها را پذیرفت. پس از هجوم واکرها به زندان، مگی مجبور شد سزارین کشنده و اضطراری لوری گرایمز را انجام دهد، عملی که برای مدت کوتاهی به وضوح او را تحت تاثیر قرار داد.
در فصل چهارم، مگی جایگاهی قوی در جامعه زندان داشت و نشان داده شد که به شدت به رفاه همسر، خانواده و دوستانش اهمیت میدهد. پس از بازگشت فرماندار، ویرانی زندان و مرگ وحشیانه پدر محبوبش، مگی برای یافتن همسرش گلن یک سفری فداکارانه را آغاز کرد و به نظر میرسید که کمی از دیگران دور شده و بیپروا شده است، اگرچه او در نهایت بر این وضعیت غلبه کرد.
در طول فصل پنجم، شخصیت مگی بهطور چشمگیری تغییر کرد، زیرا پس از فرار از پایانه او تحت تأثیر وحشتهایی که با آنها مواجه شده بود آسیب دیده بود و شخصیتی سردتر پیدا کرده بود، همانطور که در طول تعامل با پدر گابریل آن را نشان داد و دیگر عقاید مذهبی برایش مهم نبود. مگی پس از مرگ خواهرش، بث به وضوح شکسته و آسیب دیده بود و حتی ادعا کرد که نمیداند آیا میخواهد زنده بماند یا خیر. این احساسات پس از ورود به منطقه امن الکساندریا کنار رفت، جایی که او به عنوان دستیار دیانا مونرو در این جامعه بسیار آرامتر و فعالتر شده بود. در پایان این فصل مگی برخی از جنبههای شخصیتی سرد خود را از دست داد و احتمالا دوباره به مذهب روی آورده بود.
پس از مرگ گلن، مگی غمگین و افسرده شد و مصمم بود تا به مبارزه با ناجیان و کشتن نیگان به خاطر قتل وحشیانه شوهرش و آبراهام ادامه دهد. او همچنان انسانیت خود را حفظ کرده بود و این موضوع در رفتار او با ناجیان تسلیم یا اسیر شده مشهود بود. با این حال، با پیشرفت جنگ با ناجیان، مگی سردتر شد و به آرامی طرف بیرحمتر شد. او متمرکز و مصمم بود که نیگان را به هر قیمتی بکشد. اگرچه مگی پس از پیروزی در جنگ آسوده خاطر شد و از زنده ماندن ناجیان تسلیم شده راضی بود، اما از دست ریک و میشون خشمگین بود، چرا که تصمیم گرفته بودند از جان نیگان بگذرند. او به همراه جیزس و دریل عهد کرد که هیلتاپ را دوباره قوی کند و منتظر لحظه مناسب برای گرفتن انتقام باشد، به این معنی که ممکن است مگی نیتهای شومی نسبت به ریک و میشون داشته باشد.
در فصل نهم، و ۱۸ ماه پس از پایان جنگ علیه ناجیان، مگی فرماندهی کامل هیلتاپ را برعهده داشت و یک رهبر قوی، مؤثر و دلسوز تبدیل شده بود که مایل به انجام هر کار لازم به نفع مردمش بود. او همچنین برای فرزند تازه متولد شدهاش مادری شاد و مهربان بود. با وجود این، مگی هنوز از مرگ همسرش گلن آسیبدیده بود، زیرا از رفتن به الکساندریا امتناع میکرد و دلیل آن حضور قاتل همسرش، نیگان در زندان آنجا بود. او ظاهرا هنوز هم از ناجیان کینه داشت.