آملیا کرافت
Amelia Croft
تولد
۱۳ اکتبر (اواخر دههی ۱۹۵۰ - اوایل دههی ۱۹۶۰)
وضعیت
مرده
مرگ
اواسط تا اواخر دههی ۹۰
جنسیت
مونث
ملیت
انگلیسی
پیشه
هنرمند
خانواده
اطلس د مورنی (برادر)
ریچارد کرافت (همسر)
لارا کرافت (دختر)
وفاداری
خانوادهی کرافت
به تصویر کشیده شده توسط
اولیویا وینال (Olivia Vinall)
ربکا راجرز (Rebecca Rogers)
آملیا کرافت (Amelia Croft) مادر لارا کرافت و همسر درگذشتهی ریچارد کرافت است.
بیوگرافی
آملیا طبق ازدواج سنتی نامزد ارل فارینگدن شده بود تا با اصرار خانواده و برادرش اطلس با او ازدواج کند.
آملیا برای تحصیل در تاریخچهی هنر وارد دانشگاه آکسفورد شد. در همین زمان او در کتابخانه با ریچارد کرافت آشنا شد و مجذوب پژوهشهای کرافت شد. رابطهی این دو با وجود آزردگی خانوادهی آملیا ادامه پیدا کرد. وقتی آملیا، ریچارد را برای ملاقات با خانوادهاش برد آنها رفتار سردی با ریچارد داشتند و به سبب پژوهشهای عجیبش مانند خیلی از افراد دیگر او را به چشم یک دیوانه میدیدند. به هر طریق نامزدی آملیا با ارل فارینگدن به هم خورد.
با این حال رابطهی آملیا و ریچارد یک رابطهی بیعیب نبود. آملیا نمیتوانست وسواس ریچارد در مورد کارش را درک کند و در نقطهای از او جدا شد. اگرچه ریچارد به دنبال او رفت و آن دو با هم آشتی کردند. سپس آملیا همراه با ریچارد به ملک خانوادگی ریچارد یعنی ملک کرافت رفتند.
بعد از ازدواج آنها، آملیا قصد داشت حرفهی هنر خود را رها کند و صرفا در حد سرگرمی به آن بپردازد، اما ریچارد نگذاشت این اتفاق بیفتد و یک استودیو در بخش ملک کرافت ساخت که باعث خوشنودی او شد.
بعدها آملیا خبر باردار شدن خود را به ریچارد داد که باعث خوشحالی بسیار او شد. آنها بلافاصله ذهن خود را مشغول انتخاب اسم فرزندشان کردند و آملیا نسبت به یکی از اسمهای پیشنهادی ریچارد یعنی لارا علاقه نشان داد.
تولد لارا دشوار بود اگرچه موفقیت آمیز بود و این خبر خوبی برای والدین او بود. به این سبب آنها تولد دخترشان را جشن گرفتند.
آملیا سالهای بعدی را با خوشنودی سپری میکرد. او در خانه فعالیت میکرد، بیشتر زمانش را با لارا میگذراند و به لارا آموزش نواختن پیانو میداد. در مقطعی ریچارد برای یافتن یک صومعهی مرتبط با پژوهشهایش به تبت رفت. در همین زمان او نامهای در مورد پذیرش یک تور گالری در مورد کارش دریافت کرد. او در مورد گفتن این موضوع به ریچارد دودل بود، چرا که برای انجام این تور میبایست به مدت یک سال از همسرش دور میبود. او تصمیم گرفت تصمیم خود کمی عقبتر و به بعد از اکتشاف ریچارد بیندازد.
مرگ
در مسیر رفتن به دیدار ریچارد، هواپیمای آملیا در کوهستان سقوط کرد. آملیا که میدانست جانش را از دست میدهد آخرین ساعات عمرش را به نوشتن دو نامه برای همسر و دخترش گذراند. او در نامهها از ریچارد خواست که برای لارا پدری که سزاورش است باشد، و در نامه خطاب با لارا نوشت که او هرگز بزرگ شدن او ندید اما برای آیندهی او موفقیت، خوشنودی و عشق را آرزو میکند. مدتی بعد از آن آملیا از سرما در گذشت.