ویکی The Last of Us

بر پایه سیستم حالت روشن حالت تاریک

ابی اندرسون

اشتراک‌گذاری

ابی اندرسون

Abby Anderson

ابی اندرسون - The Last of Us

نام‌های دیگر

ابس (توسط جری و منی)
گرگ (توسط سرافیتس)
خائن (توسط WLF)

سن

اوایل دهه ۲۰

وابسته به

بستگان

اوون مور (معشوقه سابق)

جنسیت

مونث

نمایش در

صداگذاری و موشن کپچر

لورا بیلی

ابیگل ابی اندرسون (Abigail "Abby" Anderson) یکی از دو شخصیت اصلی و قابل بازی The Last of Us Part II است. او عضوی از فایرفلایز بود که با کشته شدن پدرش جری اندرسون توسط جول میلر در هم شکسته شد. او پس از آن تلاش کرد تا طی ماموریتی انتقام مرگ پدرش را بگیرد. با این حال او پس از دیدار و همراهی لو هدف جدیدی در زندگی‌اش یافت.

پیش‌زمینه

ابی دختر دکتر جری اندرسون است. جری یک جراح ارشد و وابسته به گروه فایرفلایز و تنها فردی بود که می‌توانست یک عمل جراحی مرتبط به درمان عفونت قارچی را انجام دهد. ابی به همراه پدرش در سالت لیک سیتی زندگی می‌کرند، جایی پدرش مشغول ساخت یک واکسن برای بیماری همه‌گیر بود. در سال ۲۰۳۴ و زمانی که قرار بود روی الی ویلیامز یک عمل جراحی را انجام دهد، توسط جول کشته شد. این اتفاق تمام امید فایرفلایز برای یافتن یک درمان برای عفونت فراگیر شده را از بین برد. این موضوع عاملی شد تا دختر جری یعنی ابی اندرسون به همراه چند تن از اعضای فایرفلایز دنبال گرفتن انتقام از جول باشند.

شخصیت و خصوصیات

ابی یک زن جوان سرسخت است. پس از مرگ پدرش و انحلال فایرفلایز، او از دوستانش مانند اوون و مل فاصله گرفت تا به هدف شخصی خود یعنی قتل جول دست یابد. او برای دستیابی به آن به یک عامل خونسرد و صریح تبدیل شد و از همین رو در میان WLF رهبر شد. این بدان معنا بود که او در این برهه فردی جدی شد و به ندرت لبخند می‌زند و طبیعتی سختگیر پیدا کرده بود.

او همچنین دیدگاه‌های منحرف‌تر در نحوه شکنجه و کشتن سرافیت‌ها را از خود نشان داد، چرا که آن‌ها را غیراخلاقی می‌پنداشت. او همچنین در مواقعی نسبتا از خود راضی و ریاکار می‌شد، به طوری که اوون را به خاطر رها کردن WLF و یافتن فایرفلایز سرزنش می‌کرد.

ابی با وجود طبیعت سردش، برخی جنبه‌های انسانی خود را حفظ کرده بود زیرا احساس نارضایتی و گناه را از خود بروز می‌داد، به‌ویژه زمانی که هم لو و هم یارا از او سؤال کردند که چرا به آن‌ها کمک کمک می‌کند، اگرچه او به آن‌ها نگفت که چرا احساس گناه می‌کند. هنگامی که ابی با اوون صحبت می‌کرد، از این موضوع ابراز تاسف کرد که دیگر آن فردی قبلی نیست، و معتقد بود خوبی‌اش از بین رفته است. اوون نیز در پاسخ به او گفت که هر دوی آن‌ها پس از ترک فایرفلایز، «دنبال کردن نور را متوقف کرده‌اند».

او سرانجام بر مرگ پدرش غلبه کرد، اما نه با کشتن جول بلکه با کمک رساندن به کسانی که برایش اهمیت داشتند. نمونه دیگری از بهبود روانی او، داشتن احساس گناه برای اقدامات خودخواهانه‌اش در شکسته شدن رابطه‌اش با مل بود.

تنها پس از دوستی او با لو بود که نمای بیرونی تاریک او شروع به محو شدن کرد و با جنبه‌ای دلسوزتر جایگزین آن شد. به طوری که او پس از پی بردن به بارداری دینا از کشتن او صرف نظر کرد و از خودش شرمنده شد که در مقابل لو دست به چنین کاری زده است.

ماه‌ها بعد، ابی دیگر از الی کینه‌ای نداشت. او در عوض متواضع و خیرخواه شده بود و هدف مهم خودش را محافظت از لو می‌دانست، و تنها اگر الی برای لو تهدیدی به حساب می‌آمد با او مقابله می‌کرد.

صفحات دیگر