ایتن وینترز
Ethan Winters
تاریخ تولد
ملیت
پیشه
نمایش در
ایتن وینترز (Ethan Winters) یک مهدنس سیستم آمریکایی، و یکی از قربانیان جهشیافتهی سلاح بیولوژیکی بود که به قارچی با نام مولد آلوده شده بود. او یکی از بازماندگان حادثه دالوی بود، حادثهای که شامل مجموعهای از قتلها توسط خانواده بیکر تحت نفوذ ذهنی اولین (Eveline) انجام گرفت. او و همسرش میا توسط BSAA نجات داده شدند و تحت محافظت اروپای شرقی قرار گرفتند.
در سال ۲۰۲۱ خانوادهی او مورد هدف یک حمله غیرمنتظره قرار گرفتند و به دنبال آن دختر نوزاد ایتن یعنی رزماری ربوده شد. دختر او تحت آزمایشات مادر میراندا و فرقهاش قرار گرفت. ایتن سرانجام موفق به نجات دخترش شد اما در پایان برای حفظ جان خانوادهاش جان خود را فدا کرد.
بیوگرافی
اوایل زندگی
ایتن وینترز در سال ۲۰۱۱ با میا ازدواج کرد. او به عنوان یک مهدنس سیستم مشغول به کار بود و این در حالی بود که همسرش به طور محرمانه و بدون اطلاع ایتن مامور ویژهی سازمانی به نام the Connections بود. در هنگام یکی از ماموریتهای میا در سال ۲۰۱۴، ایتن یک پیام تصویری از او دریافت کرد مبنی بر این که او به زودی به خانه برخواهد گشت. همچنین او در مورد پنهانکاری شغلش یک پیام عذرخواهی برای ایتن فرستاد و از او خواست که از این موضوع «دور بماند». بعد از آن به مدت سه سال هیچ خبری از میا دریافت نشد، و این موضوع باعث شد تا ایتن به مرگ او اطمینان پیدا کند.
حادثه خانه بیکر (۲۰۱۷)
در جستجوی میا
در ماه جولای سال ۲۰۱۷، ایتن ایمیلی از میا دریافت کرد که در آن از ایتن تقاضا شده بود تا برای یافتن او به مرتع بیکر در شهرک دالوی لوئیزیانا بیاید. به این ترتیب ایتن برای یافتن او به محل ذکر شده رفت. او خیلی زود از طریق یک گذرگاه زیرزمینی موفق شد سلولی که میا در آن گرفتار بود را پیدا کند. ایتن بعد از آزاد کردن میا در مورد ایمیل دریافتی از او پرسش کرد اما میا ادعا کرد که چنین ایمیلی را نفرستاده است. میا با راهنمایی ایتن سعی داشت از یک راه خروجی از خانه فرار کنند اما آنها به یک بن بست رسیدند، بن بستی که میا به شدت اعتقاد داشت که قبلا یک راه خروج بوده است. در حالی که ایتن سعی داشت یک راه خروج جایگزین پیدا کند، جک بیکر اقدام به ربودن میا کرد.
ایتن با کمی جستجو در خانه، در کمال تعجب میا را تنها یافت اما حالا چهرهی او شیطانی و خصومتآمیز بود. میا به سمت ایتن حملهور شد و با یک چاقو قصد داشت به او صدمه بزند، با این حال ایتن برای دفاع از خود سعی کرد از تبری استفاده کند و با ضرباتی او را از پای درآورد.
پس از این اتفاق، تلفنی در آن نزدیکی شروع به زنگ زدن کرد و ایتن تصمیم گرفت به آن پاسخ دهد. زنی مرموز که خود زویی معرفی میکرد به ایتن گفت که از اتاق زیرشیروانی فرار کند. با این حال میا باری دیگر در مسیر ایتن قرار گرفت و این بار با یک پیچگوشتی ایتن را به دیوار متصل کرد. میا با یک ارهبرقی در حال نزدیک شدن به ایتن بود و با رسیدن به ایتن دست چپ او به وسیلهی میا قطع شد. ایتن با وجود جراحت وحشتناکی که داشت خود را به اتاق زیرشیروانی رساند و تقریبا فرارش با موفقیت در حال انجام گرفتن بود اما با دخالت دوبارهی میا او دوباره مجبور به مقابله با او شد. ایتن در این نبرد موفق شد میا را شکست دهد اما خیلی طول نکشید تا با ضربهای از پشت توسط جک بیکر بیهوش شد.
یافتن سرم
دست ایتن در هنگامی که او بیهوش بود توسط زویی مداوا شد. وقتی ایتن به هوش آمد، او خود را جلوی یک میز غذاخوری یافت که دور آن جک، همسر او مارگاریت، پسرش لوکاس، و یک پیرزن نشسته بودند. خانواده بیکر سعی کردند از غذاهایی (اندام پختهی انسان) که در خوردن آن بودند به ایتن نیز بخورانند. این شکنجه در نهایت با صدای زنگ و دور شدن اعضای خانواده از سر میز به اتمام رسید. ایتن با آزاد کردن خود از پنجرهی خانه متوجه حضور مامور پلیسی در حوالی خانه شد و سعی کرد از او کمک بخواهد. زمانی که ایتن خود را به گاراژ رساند تا با آن مامور دیدار کند، سر و کلهی جک پیدا شد و مامور را به قتل رساند.
این جا اولین مبارزهی بین ایتن و جک شکل گرفت و ایتن با وجود ترس و دلهرهی زیاد اما موفق به شکست جک شد، با این حال این پایان کار جک نبود و او قادر به بازسازی بدن خود بود.
در ادامهی حوادث رخ داده در مرتع بیکر، ایتن با کمکهای مداوم و تلفنی زویی تلاش کرد تا اجزای یک سرم به منظور درمان میا و زویی را پیدا کند. او در مسیر خود با مارگاریت مواجه شد و موفق به از بین بردن او شد، با تلههای لوکاس مقابله کرد و موفق به فراری دادن او شد، و چند مرتبه هم با جک بیکر روبرو شد. با این حال ایتن بعد از دستیابی به سرم که حاوی دو ویال برای زویی و میا بود، در یک تقابل نهایی با جک مجبور شد برای نابودی او یکی از سرمها را به جک تزریق کند.
بعد از این ماجرا تنها یک سرم در دست ایتن باقی مانده بود و او باید بین درمان میا یا زویی یکی را انتخاب میکرد که انتخاب او همسرش میا بود. ایتن به زویی قول داد تا برای او کمک بفرستاد و همراه با میا محل را ترک کرد.
فرار با همراهی میا
ایتن و میا به وسیلهی قایقی اقدام به فرار کردند اما مدت کوتاهی بعد از طی کردن مسیر، قایق آنها توسط کپکهای اِولین مورد حمله قرار گرفت و ایتن بیهوش و ربوده شد. ایتن تصوراتی از جک دید که در آن او در مورد آلوده شدن خانوادهاش توضیح میداد و در انتها از ایتن خواست تا خانوادهاش را آزاد کند. سرانجام میا موفق به نجات دادن ایتن شد و قبل از این که دوباره آلودگی بر او غلبه کند، با دادن یک نمونه دیانای از اِولین اقدام به ترک ایتن کرد.
ایتن وینترز از کشتی خارج شد و به سمت معدنی رفت که به یک آزمایشگاه منتهی میشد. او در آنجا موفق به ساخت یک سم به نام E-Necrotoxin شد، سمی که برای کشتن اولین مورد نیاز بود. او در نهایت موفق شد خود را به اولین (همان پیرزن ابتدای داستان) برساند و این سم را به او تزریق کند. پس از ترزیق سم، بدن اولین دچار جهش شد و او با تبدیل شدن به هیولایی بزرگ اقدام به حمله به ایتن کرد. با از راه رسیدن نیروهای ویژهی بلو آمبرلا به همراه کریس ردفیلد، یک اسلحهی Albert-01 در اختیار ایتن قرار گرفت و او در نهایت موفق به از بین بردن اولین شد.
در انتها ایتن وینتز به همراهی همسرش میا با هلیکوپتری از این محل شوم تخلیه شدند.
پایان زویی
ایتن در مقطعی بعد از فرار، در مورد حضور زویی در محل به کریس و بلو آمبرلا خبر داد. بعد از این که جو بیکر موفق به نجات زویی شد، هر دوی آنها توسط بلو آمبرلا بازیابی شدند. پس از آن کریس طی تماسی با ایتن نجات یافتن زویی را به او اطلاع داد و ایتن باری دیگر صدای زویی را از پشت تلفن شنید.
اروپای شرقی (۲۰۲۱)
۳ سال و ۸ ماه پس از وقایع خانه بیکر، ایتن و میا زندگی آرامی را داشتند و به اروپای شرقی نقل مکان کردند و صاحب دختری به نام رزماری شدند.
در شب تولد شش ماهگی رز، ایتن و میا پیرامون حادثه خانه بیکر بحث و جدلی داشتند و ایتن حس میکرد که بخشی از وجودش همچنان در آنجا باقی مانده است. در آن شب سرنوشتساز به شکل ناگهانی حملهای به خانهی آنها صورت گرفت و تیری به میا اصابت کرد. ایتن متوجه شد که این حمله توسط جوخه سرکش هاند ولف به رهبری کریس ردفیلد صورت گرفته است، کسی که میا را جلوی چشمان ایتن وحشتزده کشت. ایتن و رز به اسارت گرفته شدند.
ایتن در خودروی واژگون شدهی خود بیدار شد، در حالی که نگهبانان کشته شده بودند و اثری از رزماری نبود. او به تلفنی که در آن نزدیکی زنگ میخورد جواب داد و از تماس گیرنده خواست تا مکان کریس و رز را فاش کند، اما درخواست او رد شد. سپس او ردی از خون و لاشه را دنبال کرد و به یک کلبه قدیمی رسید. او با روستای بزرگی روبرو شد که به نظر میرسید متروکه است.
ایتن سپس با یک روستایی به نام گریگوری روبرو شد که خود را پنهان کرده بود و به اسلحه شکاری مسلح بود. او از ایتن پرسید که چه کسی است و چه کسی او را فرستاده است اما قبل از این که ایتن بتواند پاسخ دهد، خانه توسط موجوداتی گرگینه-شکل به نام لایکنها محاصره شد. گریگوری قبل از این که توسط یک لایکن كشته شود، اسلحهای را به ایتن داد. او در آنجا چندین جنازه از اهالی روستا را پیدا کرد. کمی بعد یک لایکن به او حمله کرد و قبل از این که ایتن آن را بکشد، دو انگشت او را گاز گرفت. او در حالی که موفق به مقاومت در یکی از خانهها شده بود، صدای رادیو را شنید که از بازماندگان میخواست تا به خانهی لوئیزا بروند. دستهی بزرگی از لایکانها به رهبری اوریاس غولپیکر اقدام به حمله کردند اما قبل از آن که آنها بتوانند او را بکشند، صدای زنگی از سمت قلعه آنها را دور کرد.
ایتن سپس با یک ساحره پیر روبرو شد که از او پرسید آیا او «پدر بچه» بوده است. پس از تایید او، این زن اعلام کرد که رزماری توسط مادر میراندا به روستا آورده شده است و خطر بزرگی او را تهدید میکند. ایتن قلعهای در نزدیکی آنجا را مشاهده کرد و حدس زد که ممکن است رز را در آنجا پیدا کند. سرانجام او با دو روستایی بازمانده روبرو به نام النا و پدر مجروحش لئوناردو روبرو شد که امیدوار بودند به سایر بازماندگان در خانه لوئیزا بپیوندند. در حالی که که لایکنها در آن نزدیکی کمین کرده بودند، ایتن موفق شد از بالای خانه لوئیزا بالا برود و قبل از مهر و موم کردن النا و لئوناردو، دروازه را برای آنها باز کرد. اگرچه استقبال سردی توسط یولیان دودل صورت گرفت، اما این گروه توسط لوئیزا به داخل هدایت شدند.
سپس لوئیزا آنها را به سمت بازماندگان دیگر هدایت کرد که شامل آنتون مست، رکسانای عزادار و سباستین فلج بود. ایتن پرسید که آیا این تنها چیزی است که از روستا باقی مانده است و آنتون با عصبانیت پاسخ داد که کسی باقی نمانده است. وقتی ایتن از آنچه در اطراف منطقه میگذاشت پرسید، به او گفته شد که این جا روزگاری یک روستای آرام و متدین بوده است، اما بعد هیولاها آمدند و به آنها حمله کردند. النا پرسید که شوهر لوئیزا کجاست که لوئیزا پاسخ داده که برای کمک به بیرون رفته است (اما شوهر او یعنی ارنست بدون اطلاع او مدتی پیش توسط یک وارکولاک کشته شده بود). سپس رکسانا به آنها پیشنهاد داد که برای سلامتی مادر میراندا دعا کنند و همه دعا کردند. ایتن حرفهای ساحره پیر را به یاد آورد. لئوناردو این ساحره را دیوانه خواند اما در عوض لوئیزا معتقد بود که به خاطر این زن است که او هنوز زنده است.
ناگهان، لئوناردو از درد غرشی کرد و سپس با حملهای لوئیزا را با چاقوی خود کشت و همچنین فانوسی را واژگون کرد كه باعث آتش سوزی شد. ایتن النا را فراری داد و لئوناردو که ویژگیهای لایکنها در او پدید آمده بود، سایر بازماندگان را کشت. لئوناردو به سمت ایتن یورش برد اما النا با اسلحهای به سمت پدرش شلیک کرد. ایتن و النا به سمت گاراژ فرار کردند در حالی که النا در سوگ پدرش بود. ایتن موفق شد کامیون لوئیزا را به کار بیندازد به این امید که از آنجا خارج شود. پس از تصادف ماشین، این دو نفر تصمیم گرفتند که به سمت بالا و اتاق زیر شیروانی فرار کنند، جایی که النا به ایتن هشدار داد قلعه «چیزی جز خون و مرگ» نیست.
لئوناردو همچنان زنده مانده بود و موفق به بالا آمدن شده بود و از درد النا را صدا میزد. با وجود هشدارهای ایتن، النا در مقطعی به سرعت به سمت او میدود و این دو از هم جدا میشوند. لئوناردو به آتش می افتد. با وجود این که ایتن سعی به کمک النا داشت، النا به او گفت که قبل از فرو ریختن کف خانه و سقوط دخترش در اعماق آتش، او را نجات دهد. ایتن با عصبانیت از طریق پنجره از خانهی سوزان خارج شد. کمی بعد او شاهد کشته شدن یولیان توسط مادر میراندا بود. ایتن پس از تعقیب او، دوباره با ساحره پیر روبرو شد که با خوشحالی اظهار میکرد که مرگ با همه آنها ملاقات کرده است. او موفق شد درب سنگی منتهی به قلعه را با استفاده از دو تاجی که در اطراف روستا پیدا شده بود باز کند.
ایتن به داخل قلعه رفت اما بعدا توسط شخصی که ظاهرا از قدرت میدان الکترومغناطیسی برخوردار بود اسیر شد. سپس او را به ملاقات با مادر میراندا و اربابان دیگر خانه بردند. این افراد شامل بانو آلچینا دیمیترسکو خون آشام قلعه دیمیترسکو، دونا بنوینتو عروسکگردانی که یک عروسک به نام آنجی را کنترل میکرد و ساکن خانه بنوینتو بود، سالواتوره مورو یک موجود جهشیافتهی ماهی-مانند و قوزدار که صاحب مخزن آب مورو بود، و کارل هایزنبرگ کسی که ایتن را اسیر کرده بود و صاحب کارخانهی هایزنبرگ بود که پروژههای غیرانسانی در آنجا انجام میداد. دیمیترسکو و هایزنبرگ بحث کردند که چه کسی باید ایتن را در اختیار داشته باشد و دیمیترسکو میخواست ایتن را بکشد و فنجانهای خون او را به میراندا اهدا کند، و هایزنبرگ نیز میخواست یک نمایش سرگرمکننده برای لذت بردن همه را ارائه دهد. میراندا تصمیم گرفت که سرنوشت ایتن به هایزنبرگ تعلق گیرد. سپس هایزنبرگ ده ثانیه به ایتن فرصت داد و سپس لایكنها به دنبالش فرستاد. ایتن فرار کرد و موفق شد تا از تهدیدهای پیش روی خود فعلا در امان بماند.
رویارویی با خانواده دیمیترسکو
سپس ایتن با یک بازرگانی به نام دوک دیدار میکند که به او پیشنهاد اسلحه و تجهیزات میکند. وقتی او به امید یافتن رز وارد قلعه دیمیترسکو شد، این بار او گرفتار دختران دیمیترسکو یعنی بلا، کاساندرا و دنیلا شد. آنها ایتن را برای ملاقات با مادرشان بردند و دیمیترسکو از زنده ماندن ایتن از دست هایزنبرگ متعجب شد. او سپس به دخترانش دستور داد تا ایتن را با زنجیر آویزان کنند و خودش نیز رفت تا میراندا را از این موضوع مطلع کند. وقتی همه رفتند ایتن با رد کردن دستان خود از قلاب موفق به آزاد کردن خود شد. پس از مقداری پیشروی در نواحی قلعه، او با دوک روبرو شد. دوک به او گفت که دیمیترسکو احتمالا رز را در اتاقهای خصوصی خود در جایی از قلعه نگهداری میکند.
ایتن هنگام کاوش در قلعه با کاساندرا روبرو شد و طی فرار از دست او با سقوط به سرداب شراب رسید. او به اتاق شکنجه قلعه رفت و در آنجا با چندین غول جهش یافته معروف به مورایکا که از کارکنان سابق قلعه بودند روبرو شد. این اتاقها همچنین حاوی اجساد مردم روستایی بود که شکنجه شده بودند و خونشان به شراب تبدیل میشد. ایتن سپس توسط بلا مورد حمله قرار گرفت و گرفتار شد، اما شلیکی از ایتن باعث شکستن پنجره و ورود هوای سرد به داخل شد که همین موضوع نقطه ضعف دختران بود. ایتن سرانجام موفق به نابودی بلای تضعیف شده شد.
پس از آن ایتن مکالمهای تلفنی را بین دیمیترسکو و میراندا شنید که دیمیترسکو در این مقطع عصبانی و ناامید شده بود. ایتن پازلهای بیشتری را حل کرد و با مورایکاهای مختلفی مبارزه کرد. او تلاش کرد تا به طور پنهانی به یک کلید دست پیدا کند اما توسط دیمیترسکو گرفتار شد، و این کنتس با خشونت زیادی به او حمله کرد و ایتن را به سیاهچال فرستاد. او سپس به مسیریابی در سیاهچال پرداخت و سرانجام پنلی را پیدا کزد اما در همین زمان دستهای او با چنگالهای برندهی دیمیترسکو قطع شد. با این حال ایتن موفق شد تا از رویارویی با این کنتس دور بماند تا او دوباره دستان خود را وصل کند. او بعدا در اتاق زرادخانه با کاساندرای سادیست روبرو شد، جایی که ایتن موفق شد با پرتاب یک بمب لولهای به دیوار سنگی ترک خورده و ورود هوای سرد، او را تضعیف کند و کار او را نیز تمام کند. ایتن همچنین در کتابخانه با دانیلا روبرو شد و در آنجا نیز با باز کردن نورگیر سقفی و وزرش باد شرایط را برای کشتن این دختر نهایی نیز فراهم کرد.
ایتن در مقطعی موفق به یافتن خنجری موسوم به خنجر گلهای مرگ شد که آغشته به زهرهایی بود و از آن برای دفاع از خود در برابر حملات دیمیترسکو استفاده کرد. دیمیترسکو در واکنش به این خنجر به موجودی اژدهایی و عجیب و غریب جهش کرد. این دو در نمای بیرونی قلعه درگیر شدند تا این که سرانجام ایتن چندین شلیک مرگبار را وارد کرد و او را کشت. سپس ایتن بعد از دریافت یک فلاسک شیشهای وارد غاری زیزمینی در آن نزدیکی شد.
بقایای رزماری
در این غار او باری دیگر با همان ساحره پیر روبرو شد. ایتن از او خواست تا بگوید که اوضاع از چه قرار است و این که میراندا رز را کجا برده است. زن خندید و به او گفت که جان رز برای یک جان دیگر قربانی خواهد شد. زن با اشاره به نشان چهار خانواده گفت که این ممکن است مسیری که او به دنبال آن است را باز کند. ایتن به نمادی خیره شده که به شکل ترسناکی شبیه به نشان شرکت آمبرلا بود.
او سپس به محرابی رفت و در آنجا باری دیگر با دوک دیدار کرد. دوک برای ایتن افشا کرد که فلاسک شیشهای که او در اختیار دارد حاوی سر رزماری است که این موضوع باعث وحشتزدگی ایتن شد. دوک تصریح کرد که رز میتواند نجات پیدا کند چرا که قدرت او میتواند ذات او حفظ کند. سپس دوک خانهای را به او نشان داد که دارای یک دودکش قرمز رنگ بود و در ضلع غربی دهکده واقع شده بود. ایتن بدون هیچ گزینهی دیگری به پیمایش خود ادامه داد و پی برد که صاحب آنجا توسط یک لایکن کشته شده است. او یک کلید بالدار را به دست آورد و آن را به دوک نشان داد. دوک به او گفت که این کلید میتواند به او کمک کند تا با سایر اربابان دهکده – بنویتو، مورو و هایزنبرگ – روبرو شود و فلاسکهای دیگر حاوی رز را به دست آورد.
رویارویی با دونا بنوینتو
در ادامهی ماجرا ایتن ابتدا به سراغ خانه بنویوتو رفت. در مسیر او گیاهانی در نزدیکی قبر والدین بنویوتو وجود داشتند که نوعی فرومون منتشر میکردند که بر ایتن تاثیر میگذاشت. از این رو او دچار توهماتی از میا شد، کسی رز را در آغوش داشت و ایتن را به سمت خانه بنویوتو هدایت میکرد. او پس از ورود شروع به کاوش خانه کرد و فلاسک دوم را یافت که روی عروسک بنویوتو یعنی آنجی قرار داشت. قبل از این که ایتن بتواند آن را بردارد، عروسک و اسلحههای او ناپدید شدند. سپس ایتن عروسکی شبیه به میا با عکسی از جسد او را پیدا کرد. او شروع به حل معماهای داخل این عمارت کرد تا راهی را پیدا کند. در طول این کاوشها او به تماسی از میا پاسخ داد و میا به او گفت که نمیخواهد چیزی را از او مخفی نگه دارد و نمیخواهد او یا خانوادهاش را از دست بدهد. هر بار که ایتن موفق به حل بخشهایی از معماها میشد، رادیویی در آن نزدیکی یک مخابره را از طرف میا میفرستاد که هر بار با پریشانی بیشتری همراه بود. در طول این مسیر ایتن توسط توهمی از یک بچهی بزرگ و عجیب تعقیب میشد که شبیه به رز گریه میکرد.
سرانجام او موفق شد تا خود را به بالای خانه برساند و در آنجا مورد استقبال بنویوتو و آنجی قرار گرفت. بنویوتو از او خواست که آنجا را ترک نکند و عروسکهای دیگر را برای حمله به او فرستاد. او موفق شد عروسکها را دفع کند و آنجی از ایتن خواست که قبل از حمله توسط عروسکهای دیگر، او را در یک بازی پنهانکاری پیدا کند. هر بار که ایتن او را پیدا میکرد، سر او را با خنجر میزد. او سرانجام ضربهی آخر را به آنجی وارد کرد و با بازگشت هوشیاریاش متوجه شد بنویوتو را كشته است. او قبل از خروج از خانه فلاسک رزماری و قطعهی دیگری را برداشت.
رویارویی با سالواتوره مورو
او پس از دفع مورایکاها و لایکنها که ادامه مسیر را اشغال کرده بودند، به سمت مخزن آب مورو رفت که حاوی یک ماهی هیولایی وجود داشت. ایتن موفق به بازیابی فلاسک و پس از آن که مورو او را دید از او بپرسید که قصد انجام چه کاری با «فرزند ویژه» میراندا دارد. ایتن با عصبانیت فریاد زد که رز مال او نبوده و مورو نیز در پاسخ گفت که میراندا میخواهد بچهاش را برگرداند و سپس از ایتن تقاضا کرد تا تا فلاسک را پس بدهد. مورو سپس فاش کرد که مسیر خروج ایتن را مسدود کرده است، با این حال ایتن موفق شد از محاصره اسیدی او نجات پیدا کند.
ایتن مدتی بعد چادری را در نزدیکی مخزن یافت که حاوی تجهیزات مورد استفاده برای تحقیقات بود. او به عضوی از جوخه ولف هاند به نام نایت هاول حمله کرد و با کریس رو در رو شد. سپس ایتن با عصبانیت فریاد زد که کریس میا را کشته است و حالا باید کریس را بکشد. نایت هاول متوجه تحرکاتی در نزدیکی منطقه شد و به کریس توصیه کرد که برای عدم شناسایی توسط میراندا باید حرکت کنند. وقتی ایتن نام میراندا را شنید از کریس خواست تا بگوید چطور آنها درگیر این ماجرا شدهاند اما کریس از افشای اطلاعات بیشتر امتناع کرد. آنها همچنین آنالیزی از یک نمونه و عفونتی مرتبط با مولد را در اختیار داشتند. هر سه متوجه شدند که ماهی جهش یافته در حال حرکت است. کریس قبل از جدا شدن به ایتن هشدار داد که از قرار گرفتن در مسیر آنها دوری کند.
ایتن از یک بارانداز که در کنار مورو بود بالا رفت، و مورو به او گفت که مسیر خروج او در زیر آب است و این که میراندا در حال آمادهسازی مراسم است. سپس مورو خودش را به عنوان یک هیولای بزرگ ماهی-شکل نشان داد. ایتن در هنگام فرار از موروی جهش یافته موفق شد تا سد را باز کند و آب را تخلیه کند. سپس او در نبردی با مورو در دهکده خشک شده ماهیگیری موفق به پیروزی شد. در یک معدن در نزدیکی آنجا، او قطعهی دیگری از کلید آنبرن (Unborn) را پیدا کرد. هایزنبرگ ناگهان از طریق یک تلویزیون با او ارتباط برقرار کرد و به او اعلام کرد که اگر بتواند در سنگر او زنده بماند، فلاسک خود را به او میدهد و او کمک خواهد کرد. ایتن با لایکن بزرگی به نام اوتو روبرو شد و موفق به شکست آن شد.
رویارویی با کارل هایزنبرگ
ایتن به سنگر مورد نظر رسید و با بالا کشیدن دو اهرم وارد آنجا شد. این مکان با دستههای بیشماری از لایکنها آلوده شده بود و ایتن از میان آنها گذر کرد. با پیشروی بیشتر او باری دیگر با اوریاس روبرو شد و با او جنگید. پس از کشتن او، ایتن فلاسک تصوری را مشاهده کرد که در آن چهار ارباب در حال استخراج کردن اعضای بدن رز بودند. سپس هایزنبرگ تلاشهای ایتن را ستایش کرد و او را وادار کرد تا چهار فلاسک را دوباره در محرابها برگرداند.
ایتن همهی آنها را در محراب گذاشت و طی فرآیندی کارخانه هایزنبرگ باز شد. سپس او وارد شد و مورد استقبال هایزنبرگ قرار گرفت. هایزنبرگ به ایتن گفت که یک بازی انجام بدهد تا ببیند آیا او به اندازه کافی قوی است که بتواند عضوی از خانواده میراندا باشد یا نه. ایتن با عصبانیت فریاد زد که نمیخواهد عضوی از خانواده او باشد، که هایزنبرگ آن را پذیرفت و توضیح داد که حتی میراندا از قدرت بالقوه رز ترسیده است. او سپس به ایتن پیشنهاد داد تا با هم رز را نجات دهند و او از رز برای کشتن میراندا استفاده کند. ایتن پیشنهاد او را رد کرد و گفت که دخترش سلاحی برای طرح غصب او نیست. هایزنبرگ سپس با لگدی ایتن را به پایین کارخانه خود روانه کرد.
در آنجا ایتن توسط موجودی به نام استرم که یک پروانهی هواپیما روی بالا-تنهاش قرار داشت مورد تعقیب قرار گرفت. او موفق به فرار از آن شد اما خود را در نواحی دیگری از کارخانه یافت و با چندین موجود مکانیکی دیگر هایزنبرگ مبارزه کرد. در طول مسیریابی در کارخانه، هایزنبرگ توضیح داد که چگونه میراندا به زور چندین کودک از جمله خود او را در آزمایشاتش استفاده کرده است. او اشتیاق خود برای دستیابی به قدرت و رهایی از چنگ میراندا را اعلام کرد. ایتن دوباره با استرم روبرو شد و این بار آن را برای همیشه از بین برد. با رسیدن به بالا، او دوباره مورد حملهی هایزنبرگ قرار گرفت که حالا تبدیل به یک موجود بزرگ بیو-مکانیکی شده بود. هایزنبرگ جهش یافته به ایتن گفت که از او دور بماند و سپس او را دوباره به پایین کارخانه فرستاد.
پس از خزیدن ایتن از داخل یک دریچه، او توسط کریس خلع سلاح شد، کسی که به کارخانه نفوذ کرده بود و برنامهای جهت کارگذاری مواد منفجره در زیر آن را داشت. کریس به او گفت که از ماجرا دور بماند اما ایتن با عصبانیت فریاد زد که او میا را کشته است. کریس شروع کرد به توضیح دادن این موضوع که آن میا که مورد شلیک او قرار گرفته در واقع میراندا مبدل-شده بوده است، کسی که به عنوان یک سلاح بیو-ارگانیک دارای قدرت تغییر شکل است. ایتن با عصبانیت به او گفت که چرا هرگز این موضوع را به نگفته است که کریس فریاد زد که نمیخواسته ایتن درگیر این ماجرا شود. سپس ایتن از او خواست که همه چیز را توضیح دهد.
کریس توضیح داد که میراندا دیوانه است و هیولاها و این دهکده تحت آزمایشهای او با مولد به این روز افتاده است. ایتن ابراز تاسف کرد که وقایع دالوی دوباره تکرار شده است، اما کریس نشان افشا کرد که میراندا اکنون فلاسکها را در اختیار دارد. سپس کریس یک تانک فلزی-پلیمری در اختیار ایتن قرار داد تا از آن برای نبرد علیه هایزنبرگ استفاده کند. کریس به ایتن قول داد که دخترش را دوباره احیا کند.
ایتن با استفاده از آسانسوری به سطح زمین رفت و با هایزنبرگ جهش یافته روبرو شد. پس از یک نبرد شدید، هایزنبرگ تانک را واژگون کرد و در نزدیکی کشتن ایتن بود که انفجار کارخانه او را منحرف کرد. هایزنبرگ که میخواست از ارتش رباتی خود در برابر میراندا استفاده کند، خشمگین شد. ایتن مجبور شد با پای پیاده با هایزنبرگ درگیر شود. پس از ایجاد یک طوفان الکتریکی توسط هایزنبرگ، ایتن قادر شد تا با استفاده از تانک به نقطه ضعف هایزنبرگ شلیک کند و کار آن را تمام کند.
دیدار با میراندا
سپس ایتن تماسی از کریس دریافت کرد. اگرچه کریس به او گفت که منتظر او بماند، اما ایتن با میراندا روبرو شد. میراندا قبل از بازگشت به فرم اصلی خود، در قالب فرم میا به ایتن طعنه میزد. او توضیح داد که رزماری نه تنها جانشین اولین است، بلکه شکل واقعی و کاملتر او است. میراندا گفت که به واسطهی ریشه مولد، رز به عنوان دختر او یعنی اوا دوباره متولد خواهد شد. سپس میراندا شروع به تغییر شکلهای مختلف کرد و افشا کرد در تمام این مدت همان ساحره پیر بوده است. با خشمگین شدن ایتن، میراندا حمله به او را آغاز کرد و قلب او را بیرون کشید و اشاره کرد که ایتن نیز بخشی از سوابق ریشه مود خواهد بود.
ایتن خود را سرگردان در یک زمین بایر سرد یافت، جایی که در آنجا اِولین با طعنه زدن به او گفت که مرده است. ایتن تصور کرد این میراندا بوده که او را کشته است اما اولین با مخالفت گفت که ایتن همیشه مرده بوده و هرگز زیر دست میراندا نبوده است. اولین به ایتن گفت كه سالها قبل در لوئیزیانا او پس از درگیری با میا همان ابتدا آلوده شده و توسط جک بیكر در اتاق زیر شیروانی کشته شده است. تنها چیزی که او را زنده نگه داشته است مولد بوده است. اولین همچنین گفت که او دیگر هرگز خانوادهاش را نخواهد دید، اما ایتن مصمم بود که رز را نجات دهد.
نبرد نهایی با میراندا و سرنوشت
این موضوع مشخص شد که ایتن به خاطر قابلیتهای بازسازی خود و به لطف مولد زنده مانده است. او در داخل کالسکه دوک بیدار شد و قصد داشت که به سوی میراندا و نجات رز برود.
ایتن با میراندا مبارزه کرد و پس از شلیکی از سمت کریس، ایتن و میراندا برای گرفتن رز درگیر شدند. میراندا رز را در درون خود جذب کرد و طی چندین فرم جهشیافته به مبارزه با ایتن پرداخت. ایتن سرانجام قادر به شکست دادن میراندا شد و میراندا قبل از کلسیمیشدن برای آخرین بار به خاطر دخترش فریاد کشید. رز از بقایای او پدیدار شد، اما ایتن با از بین رفتن مولد که ناشی از مرگ میراندا بود بیهوش شد و شروع به تباه شدن کرد.
کریس ایتن را بیدار کند و سپس او و رزماری را به خارج از محل هدایت کرد، چرا که آنجا قرار بود منفجر شود. آنچه از آگاهی میراندا باقی مانده بود با ریشهی مولد آمیخته شد و یک فرم بزرگتر و خشنتر آن سه را تعقیب کرد. کریس به ایتن گفت که تسلیم نشود و او اطلاع داد که میا زنده و منتظر او است. ایتن که میدانست مرگش اجتنابناپذیر است به کریس گفت که مراقب رز باشد و به او بیاموزد كه چطور فرد قدرتمندی باشد. ایتن از آنها خداحافظی کرد و کریس به همراه رزماری و میا محل را ترک کرد. ایتن با آخرین توان خود ماشه منفجرکننده بمب را فشرد و به این ترتیب خودش، ریشه مولد و روستا را نابود کرد. مرگ او باعث غم و اندوه کریس و میا شد.
سالها بعد، رزماری که دختری نوجوان شده بود به بازدید از قبر پدرش رفت. روی سنگ قبر ایتن نوشته شده بود «شوهری مهربان و پدری با محبت که خانواده را مقدم بر همه چیز میدانست». ماموری که در آن نزدیکی حضور داشت اشاره کرد که رز شباهت زیادی با پدرش دارد که رز این موضوع را به عنوان یک تعریف پذیرفت.
درون قلمروی آگاهی (۲۰۳۷)
پس از مرگ او، بقایای هوشیاری او جذب ریشه قارچ شد و او قادر بود در سطوح مختلف لایههای آن شامل سطح هستهی آن ظاهر شود. ۱۶ سال پس از مرگ او، دختر ایتن یعنی رز به قطعهای بازمانده از ریشه قارچ پیوند خورد تا یک کریستال تصفیهکننده را پیدا کند. هدف او از یافتن این کریستال این بود که خودش را از شر وابستگی به مولد خلاص کند تا بتواند به عنوان یک دختر عادی زندگی کند. ایتن با احساس حضور او و آگاهی از خطراتی که این قلمرو داشت، به کمک و راهنمایی دخترش شتافت.
وقتی در مقطعی رز توسط چهره خواران گرفتار شد، ایتن از قدرت خود استفاده کرد تا او را به بیرون هدایت کند و در یک سری پیامهای مکتوب با او ارتباط برقرار کرد. رز نام او را مایکل گذاشت که برگرفته از فرشته میکائیل بود. ایتن سعی کرد او را متقاعد کند که قلمرو را ترک کند، اما رز در هدف خود مصمم بود. پس از ورود دوک نقابدار و چهره خواران او، ایتن تنفگ دستی خود و وسایل مورد نیاز برای زنده ماندن و فرار از چهره خواران را به رز داد و در عین حال راهنمایی برای به دست آوردن تمام قطعات لازم برای آزادسازی کریستال را ارائه کرد. رز با به دست آوردن تمام قطعات لازم، کریستال را بازیابی کرد تا اینکه پی برد این کریستال تنها یک ماکت است. رز برای مبارزه با موجودی به نام جلاد به یک مکان زیرزمینی منتقل شد. وقتی رز موفق شد تا این موجود را شکست دهد، دوک نقابدار با عصبانیت به سراغ او رفت، اما ایتن موفق شد تا او را راهنمایی کند و به لایه بعدی بگریزد.
در لایه بعدی، رز خود را در باغهای خانه بنوینتو دید، جایی که ایتن به او هشدار داد که هر چه جلوتر برود، فرار از لایه فعلی سختتر خواهد شد و یک بار دیگر سعی کرد تا او را متقاعد کند که قلمرو را ترک کند، اما رز همچنان روی عزم خود تأیید کرد. با ورود به خانه، ایتن به زور از رز جدا شد و به دلیل دخالت یک موجود ناشناخته در طبقه دوم، رز مجبور شد تا به تنهایی ادامه دهد. در این مدت، ایتن تلاش کرد تا به دنبال رز بگردد و پس رویارویی رز با مانکن بزرگ میا و عروسکهای بزرگ که به او طعنه میزدند و پدرش را مسخره میکردند، سرانجام ایتن دوباره به او پیوست. رز این تجربه را عقب زد و اظهار کرد که هیچ چیز در مورد پدرش نمیداند به جز این واقعیت که پدرش در محافظت از او جان باخته است. سپس ایتن در یک فرم خانهی دوران کودکی رز، آیتمهایی با خاطرات و صوتهایی را از خودش را به او نشان داد. در همین حین ناگهان Eveline آشکار شد و فضا را تغییر داد و رز را به ملک بنوینتو بازگرداند.
هنگامی که حسادت و نفرت Eveline از کنترل خارج شد، او سعی کرد خانه را به امید کشتن رز خراب کند اما رز از طریق آسانسور فرار کرد. کمی بعد او توسط Eveline که آرزوی مرگ میا و ایتن را داشت رز را گرفتار کرد. ایتن موفق شد تا با قدرت خود رز را برای مدت کوتاهی دور کند. هنگامی که آنها به سطح زمین رسیدند، ایتن از دخترش خواست تا از قدرت خود استفاده کند و تواناییهای Eveline را سرکوب کند و از این طریق ایتن موفق به شکست او شد.
کمی بعد رز بیدار شد و خود را در محوطه دهکده یافت. وقتی رز کریستال را پیدا کرد و از آن برای تخلیه تمام قدرت خود استفاده کرد، میراندا خود را آشکار کرد و رز را در گوشهای گرفتار کرد تا این که ایتن بار دیگر خود را در هستهی اصلی لایه قلمرو نشان دهد، که این موضوع باعث تعجب میراندا شد. میراندا آماده حمله به هر دوی آنها شد اما با مداخله ایتن و هر دو فرار کردند. میراندا موفق شد تا خود را به رز برساند و او را بگیرد، اما ایتن باری دیگر مداخله کرد و از رز خواست تا آنجا را ترک کند و از این پس به عنوان یک دختر عادی زندگی کند. رز که نمیتوانست پدرش را رها کند، کریستال تصفیهکننده را شکست و تمام تواناییها را جذب کرد و شروع به مبارزه با میراندا کرد. زمانی که میراندا دست بالا را گرفت، ایتن قدرت خود را به رز داد و جذب او شد و از این طریق میراندا شکست خورد و سرانجام هوشیاری او را در قلمرو نابود شد.
در یک لحظه آرامشبخش، رز و یکدیگر را در آغوش گرفتند و سپس رز خودش را در دنیای واقعی یافت. او حلقه ازدواج پدرش را در اختیار داشت و از این توانسته با او دیدار کند خوشحال بود. پس از پایان تمام این رویدادها، رز به محل فبر پدرش رفت تا به او ادای احترام کند.