بارتولومیو کوما
Bartholomew Kuma
وابسته به
پادشاهی سوربت (قبلا)
پیشه
برده (قبلا)
شیچیبوکای (قبلا)
افسر انقلابی (قبلا)
پادشاه قلمروی سوربت (قبلا)
نام مستعار
لقب
سن
۴۷ (بعد از تایماسکیپ)
تاریخ تولد
جایزه
میوه شیطانی
نوع میوه
اولین نمایش
قسمت ۱۵۱
صداپیشه
بارتولومیو کوما (Bartholomew Kuma) شیچیبوکای سابق، پادشاه سابق قلمروی سوربت و یک افسر و عضو بنیانگذار ارتش انقلابی است. به عنوان یک دزد دریایی او به صورت تک-نفره دریاها را نوردیده است. او همچین پدرخوانده جولری بونی، دختر دوست و همکار فقیدش جینی است. کوما عضو یک نژاد ویژه تقریبا منقرض شده به نام باکانیرها است
کوما به خاطر دروغهای دولت جهانی به عموم، به عنوان یک دزد دریایی مخوف و با لقب «ظالم» شناخته شده است. بارتولومیو در قبال درمان دخترش که از یک بیماری مرگبار رنج میبرد، پذیرفت تا تبدیل به یک سایبورگ شود، سلاحی که با عنوان «پاسیفیستا» شناخته میشود و توسط وگاپانک توسعه یافته است. زمانی که وگاپانک تغییرات خود را روی کوما تمام کرد، این شیچیبوکای به اولین سایبورگ پاسیفیستای تکامل یافته تبدیل شد و شماره سریال PX-0 به او داده شد. کوما دوبار توسط دولت جهانی به بردگی گرفته شده است؛ اولین بار در دوران نوزادی بود که سرانجام در زمان حادثه دره خدا فرار کرد، و دومین بار در دوران بزرگسالی بود که به عنوان مجازاتی برای محافظت از سانی هزار به بردگی گرفته شد تا این که توسط همتایان انقلابیاش آزاد شد. وگاپانک همچنین یک کلون را از کوما ایجاد کرد که بخشی از پروژهی سرافیم و جایگزین شیچیبوکای بود.
بارتولومیو کوما آنتاگونیست مهمی در آرک مارینفورد است، جایی که او به همراه اکثر شیچیبوکایها در نبرد مارینفورد و در جبههی مارینها جنگید. او همچنین یک شخصیت پیشزمینه محوری در آرک اگهد است.
تواناییها و قدرتها
قبل از اعمال تغییرات پاسیفسیتا، کوما یک سرباز در ارتش انقلابی و در میان قویترین و موثرترین جنگجویان آن بود. او قادر بود یک رویارویی نامطلوب با ابعاد ملی را به تنهایی و به راحتی به نفع خود بازگرداند. کوما به عنوان یک جنگجو در درجه افسر، بر اعضای رده پایینتر خود کنترل داشت اما با خروجش از ارتش انقلابی این قدرت را از دست داد.
به عنوان پادشاه سابق پادشاهی سوربت، او زمانی دارای قدرت سیاسی بوده است، با این حال او تنها به دلیل تقاضای مردم حکومت را انتخاب کرده بود، زیرا هیچ مهارت واقعی در اداره یک کشور نداشت و عملا بیشتر مسئولیتها را به بولداگ، یکی از فرمانروایان قبلی پادشاهی سپرده بود. با وجود این، مردم هنوز کوما را به عنوان حاکم برحق خود میدانستند و بسیاری از شهروندان به او احترام میگذاشتند. زمانی که حاکم و ظالم قبلی یعنی بکوری در تلاشی دیگر برای پس گرفتن پادشاهی بازگشت، کوما به طور کامل از تاج و تخت کنارهگیری کرد و بولداگ را به عنوان حاکم رسمی اعلام کرد و پس از رویارویی با بکوری رسما به یک دزد دریایی تحت تعقیب تبدیل شد.
کوما در طول روزهای خود به عنوان دزد دریایی، مردی قدرتمند و خطرناک به حساب میآمد، تا جایی که به سرعت در میان دزدان دریایی به عنوان یک تهدید غیرقابل توقف شهرت پیدا کرد. شهرت او به حدی شناخته شد که دولت جهانی او را به عنوان یک نامزد مناسب برای جایگاه یکی از هفت جنگسالار در نظر گرفت، پیشنهادی که کوما آن را به عنوان بخشی از یک توافق با جیگارسیا ساترن، یکی از پنج ارشد پذیرفت. این توافق شامل درمان با بیماری نادر بونی بود. چیزی که در مورد کوما بسیار چشمگیر بود این واقعیت بود که او بدون هیچ خدمهای و به تنهایی به این شهرت دست یافت. به این ترتیب او در کنار دراکیول میهاوک، تنها جنگسالارانی بودند که خدمه تکنفره داشتند.
میوه شیطانی
سی و هشت سال پیش، کوما نیکیو نیکیو نو می را مصرف کرد که یک میوه شیطانی از نوع پارامسیا بود و به او پدهای پنجهای میداد. این بالشتکهای پنجه قدرت دفع هر چیزی را در صورت تماس دارند. پدهای پنجهای یک توانایی دفاعی مطلق است که به او اجازه میدهد از خود در برابر هر گونه حملات فیزیکی حتی شمشیر محافظت کند. این توانایی، همراه با سرعت و واکنش بالای او بسیار موثر است.
ضربات کف دست او به دلیل قدرت دفع شدیدی که دارند، میتواند آسیب قابل توجهی به دشمنانش وارد کند. ضربات پنجه او همچنین میتواند فراتر از هدف حرکت کند و به هر چیزی که پشت سرش باشد هم آسیبی مشابه وارد کند.
کوما میتواند خود هوا را نیز دفع کند و با ضربهای توپ-مانند به حریف خود حمله کند. او همچنین قادر است مقدار زیادی هوا را بین دستهایش به صورت یک حباب کوچک فشرده کند و سپس حباب را آزاد کند که به صورت یک موج ضربهای بسیار عظیم منفجر میشود و قادر است کل یک جزیره را از بین ببرد.
جالب اینجاست که او میتواند تمام دردها، آسیبها و خستگیها را از بدن یک فرد دفع کند، حتی اگر سطح آسیب شدید باشد. خروج درد از بدن فرد به شکل یک حباب پنجهای دیده میشود و هر چه آسیب بیشتر باشد، حباب بزرگتر است. همچنین آسیبها میتواند به بدن شخص دیگری منتقل شود و به یکباره رنج زیادی را به فرد وارد کند.
احتمالاً چشمگیرترین کاربرد این میوه فرستادن فردی در مسافتهای بسیار زیاد است که میتواند حتی در دامنهی جهانی باشد و برای رسیدن به آنجا چند روز سفر لازم باشد. برای این کار قربانی در یک حباب پنجهای محصور میشود که این حباب در برابر هر مانعی امن است و سپس در مسیر انتخابی کوما قرار میگیرد. از نگاه یک ناظر خارجی، قربانی ناپدید میشود.
اصلاحات پاسیفیستا
کوما اکنون یک سایبورگ است که توسط وگاپانک تحت اصلاحاتی قرار گرفته است. با این حال او با سایر سایبورگها بسیار متفاوت است و قدرت و چابکی بالایی دارد.
مانند سایر مدلهای پاسیفیستا، کوما یک دستگاه تشخیص الکترونیکی داخلی دارد که به او امکان میدهد تا افراد خاص (احتمالا هرکسی در لیست شکار دولت جهانی) را از فاصله دور شناسایی کند. همچنین کوما مجهز به شنوایی تقویت شده است که به او امکان میدهد هر صدایی را در محدودهای بیشتر از حد معمول دریافت کند.
ساختار عظیم کوما همراه با پیشرفتهای سایبرنتیک او به دوام و استحکام فوقالعادهاش افزوده است.
کوما حتی پس از دو سال آسیبهای انباشته، عدم تعمیر و عدم تامین تغذیه همچنان فعال بود. در حالی که این اصلاحات به کوما قدرت زیادی بخشیده است اما ظاهرا ارادهی آزاد او را سلب کرده است.
کوما به دلیل حذف تکنیکی ذهنش هیچ دردی را احساس نمیکند. او در حالی که توسط اشراف جهانی به بردگی گرفته شده بود، به طور مداوم و به شکلی وحشیانه توسط اشراف جهانی مورد آزار و اذیت قرار میگرفت بدون اینکه احساس ناراحتی کند یا حتی واکنشی نشان دهد.
به عنوان یک پاسیفیستا، کوما توانایی شلیک پرتوهای لیزری را دارد که نه تنها باعث انفجارهای عظیم میشود، بلکه میتواند فولاد را نیز ذوب کند. این لیزر ظاهرا تکراری از قدرتهای پیکا پیکا نو می متعلق به کیزارو است که پرتابگر آن در دهان و پدهای پنجهی کوما نصب شده است.
تاریخچه
اوایل زندگی
باتومولیو کوما ۴۷ سال پیش در پادشاهی سوربت واقع در دریای آبی جنوبی، از پدرش کلاپ و مادری ناشناس (نژاد انسان) به دنیا آمد. او به بخشی از نژاد باکانیر (Buccaneer) از سمت پدرش تبدیل شد. چهار سال پس از تولدش، ماموران دولتی خانواده کوما را ردیابی و دستگیر کردند و آنها را به بردگی اشراف جهانی بردند. وقتی کوما بزرگ شد، او و خانوادهاش به شدت مورد آزار و اذیت قرار گرفتند تا جایی که مادرش فوت کرد و او نیز آرزوی مرگ کرد، اما پدرش از او خواست که تحمل کند. کلاپ برای تشویق کوما داستانی از جنگجوی آزادی یعنی نیکا گفت که روزی آنها را از زندان نجات خواهد داد. کلاپ سرانجام توسط یک اشرافی به ضرب گلوله کشته شد.
کوما برده و کشیش سابق
در طول رویداد رقابت شکار بومی که ۳۸ سال پیش در دره خدا رخ میداد، کوما سعی کرد از این قتل عام فرار کند. سرانجام در حالی که بردگان بدن بیهوش او را به اطراف میکشیدند، او دو بچهی برده یعنی امپوریو ایوانکوف و جینی روبرو شد. این دو قبلا در مورد کوما شنیده بودند.
ایوانکوف در ادامه طرح خود را برای یک فرار توضیح داد که شامل سرقت دو میوه قدرتمند شیطان بود که شامل او او نو می: مدل سیریو و نیکیو نیکو نو می بود. در حالی که سایر بردگان در مشارکت در این نقشه سکوت کرده بودند، کوما بدون ترس دست خود را بالا برد تا مشارکت کند چرا که بدن بزرگترش به او کمک میکرد تا زنده بماند. این جزیره به دلیل ورود دزدان دریایی راکس، دزدان دریایی راجر و نیروهای کمکی دریایی در یک هرج و مرج فرو رفت و از این رو کوما و ایوانکوف این فرصت را یافتند تا هر دو میوه را بردارند. در مین مقطع شارلوت لینلین ظاهر شد و از خوردن میوههای ایوانکوف جلوگیری کرد، اما کوما اجازه یافت تا میوهی خودش را بخورد. با این حال چند ثانیه پس از مصرف میوه، جیگارسیا ساترن ظاهر شد و کوما را از تواناییهای خود ناتوان کرد. ساترن به کوما اطلاع داد که باکانیرها برای بردگی به دنیا آمدهاند و زندگی او چیزی جز این نیست. کوما با غرور در پاسخ گفت که او میخواهد تا آنجا که میتواند همانند نیکا مردم را نجات دهد، که ساترن را بسیار خشمگین است.
کوما به نجات بیش از ۵۰۰ نفر در دره خدا ادامه داد و سپس خودش همرا با جینی و ایوانکوف به پادشاهی زادگاهش سوربت فرار کرد. او تصمیم گرفت کلیسایی را خانه خود کند و تصمیم گرفت با جینی زندگی کند، در حالی که ایوانکوف برای لذت بردن از آزادیاش راهی دریا شد. کوما و جینی برای کسب درآمد و تامین غذای خود به فروش کندههای چوبی روی آوردند. با این حال این شرایط دردسرهای خودش را داشت و مثلا تعدادی از بچههای محل باور نداشتند که کوما بزرگ تنها ۹ سال دارد. جینی به بچهها حمله کرد، اما کوما از توانایی میوه شیطانی خود استفاده کرد تا درد را از بین ببرد و در این راه چند دوست جدید پیدا کرد. در آن شب، جینی و کوما هر دو پس از خوردن یک وعده غذایی با خوشحالی گریه کردند و از آزادی به دست آمده خود لذت میبردند.
۳۰ سال پیش، کوما در ۱۷ سالگی تبدیل به یک کشیش شد و یکشنبههای خود را صرف کمک به جمعیت مسن روستای مجاور کرد. او به معنای واقعی هر آخر هفته را صرف تسکین درد افراد از طریق تواناییهایش کرد و جینی نیز هر بار به مراقبت از او میپرداخت. پنج سال بعد جینی پیشنهاد ازدواج خودش و کوما را مطرح کرد، اما کوما از این پیوند امتناع کرد چرا که ترس داشت که جینی هم دچار سرنوشت مادرش شود، کسی شوهری از نژاد باکانیر و در نتیجه به بردگی گرفته شد. در همین زمان بود که کوما از وجود مانکی دی. دراگون و مبارزان آزادی آگاه شد.
کومای انقلابی و پدر بونی
۲۲ سال پیش، پادشاه بکوری سیاستی تفکیکآمیز را در پیش گرفت و قلمروی سوربت را به استان شمالی کشور نتزل داد و جنوب آن را به سرزمینی بیقانون تبدیل کرد. پس از آن کوما به منظور اعتراض به بردگی به شهر قلعه سورب رفت که در نهایت به نبردی میان کوما و ارتش سلطنتی پادشاهی تبدیل شد. او زندانی شد به خیانت متهم شد. جینی و برخی از دوستان کوما (که در اعتراض به زندانی شدن کوما شورشی را آغاز کرده بودند) بعدا به همان سلول زندان فرستاده شدند.
در همین مقطع دراگون و ایوانکوف به کشور سوربت حمله کردند و در نهایت آن را تصرف کردند و در این روند بکوری را سرنگون کردند. کوما و جینی با شناخت دوستشان یعنی ایوانکوف از زندان آزاد شدند و سپس تصمیم گرفتند به این گروه شورشی بپیوندند که بعدا به ارتش بدنام انقلابی تبدیل شد. کوما به عنوان ستون سوم و در میان برجستهترین اعضای آن قرار گرفت. با این حال، کوما حتی با وظایف جدید خود به عنوان یک فرمانده انقلابی، هر از چند گاهی به سوربت باز میگشت تا مراقب جمعیت سالخوردهاش باشد.
چهارده سال پیش، پس از دریافت خبری مبتنی بر دستگیر شدن جینی و اجبار او به همسری درآمدن یک اشراف جهانی، کوما به یک سرباز جسور و بیرحم تبدیل شد. دو سال بعد، کوما بخشی از یک عملیات با در دریای آبی شرقی بود. او شاهد آتش زدن پایانه خاکستری بود و به بازماندگان کمک کرد تا سوار کشتی انقلابیون شوند.
بعدا در جزیره بالتیگو، جینی که آزاد شده بود با ارتش تماس گرفت و اطلاع داد که به دلیل یک بیماری در شرف مرگ است. او به کوما گفت که حتی پس از این همه مدت هنوز او را دوست دارد. کوما، با کشف محل زندگی او، با عجله به پادشاهی سوربت بازگشت و بدن بیجان جینی را در کلیسایی که زمانی با هم زندگی میکردند یافت. کوما سپس متوجه شد که دختر جینی یعنی جولری بونی نیز در آنجا حاضر است و سلامت است. پس از ایجاد قبری برای جینی و سوگواری برای او، کوما سوگند خورد که بونی را به عنوان دختر خودش بپذیرد و از او مراقبت کند.
کوما چند سال آینده را سعی کرد تا یک پدر باشد و هر از چند گاهی به مأموریتهای انقلابی از جمله آموزش سابوی جوان میپرداخت. وقتی کوما متوجه شد علائم همان بیماری جینی روی بدن بونی ظاهر شده است، پنجرههای کلیسای را بست و از پزشکان سوربت جویای درمانی شد، اما پاسخی دریافت نکرد. او ارتش انقلابی را نیز در این باره مطلع کرد و تصمیم گرفت استعفا دهد تا بتواند از دخترش مراقبت کند. دراگون به کوما قول داد که سازمانش به دنبال پزشکانی باشد که بتواند وضعیت بونی را درک کنند.
هفت سال پیش، کوما در تلاش برای حفظ روحیه بونی با او در مورد مکانهایی صحبت کرد که دوست داشت در آینده از آنها بازدید کند. با این حال، یک روز، پزشکی برای کوما فاش کرد که بیماری بونی غیرقابل درمان است و او حداکثر تا پنج سال دیگر زنده خواهد بود. کوما از این بابت وحشتزده شد و حقیقت را از بونی پنهان کرد. بونی در عوض فکر میکرد که اگر ۱۰ ساله شود بهتر میشود.