بر پایه سیستم حالت روشن حالت تاریک

میشون گرایمز

اشتراک‌گذاری

میشون گرایمز

Michonne Grimes

میشون گرایمز - مردگان متحرک

بازیگر

دانای گوریرا

جنسیت

مونث

سن

اواسط دهه ۳۰ (فصل ۲)
اواسط دهه ۴۰

پیشه

پسا آخرالزمان:
نگهبان سابق زندان
پاسبان سابق منطقه امن الکساندریا
سرباز سابق شبه نظامیان و ائتلاف
عضو سابق شورای الکساندریا
رئیس سابق امنیت و رهبر منطقه امن الکساندریا

خانواده

مایک - معشوقه فقید
آندره آنتونی - پسر
کارل گرایمز - پسرخوانده
جودیت گرایمز - دختر خوانده

اولین نمایش

قسمت ۱۳، فصل ۲

میشون گرایمز (Michonne Grimes) که همچنین با نام دینا بتون در جمهوری مدنی شناخته می‌شود، یک بازمانده از همه‌گیری مجموعه مردگان متحرک است. او یک شخصیت اصلی در مردگان متحرک و یکی از دو شخصیت اصلی در مردگان متحرک: آن‌هایی که زنده‌اند است.

بعد از آنکه او معشوقه و کودک نوپایش را از دست داد، منزوی شد تا شمشیرزنی خود را کامل کند و به یک جنگجوی سیاه و بی‌رحم تبدیل شد. پس از اینکه مزرعه خانوادگی گرین توسط زامبی‌ها تسخیر شد، میشون با آندریا روبرو شد و این دو دوستی نزدیکی پیدا کردند و زمستان را با هم سپری کردند.

در نهایت، آن‌ها با فرماندار روبرو شدند و به وودبری برده شدند. آندریا تصمیم گرفت در وودبری بماند، اما میشون که احساس می‌کرد نمی‌تواند به فرماندار اعتماد کند، آنجا را ترک کرد و مدتی بعد با ریک گرایمز و گروهش روبرو شد. اگرچه این دو در ابتدا به یکدیگر بی‌اعتماد بودند، اما پس از پیوند بین میشون و کارل، او نیز جذب گروه شد. او خیلی زود به عضو اصلی گروه و همچنین زن دست راست ریک تبدیل شد و در نهایت رابطه‌ی صمیمانه‌تری بین آن‌ها شکل گرفت.

شش سال پس از مرگ احتمالی ریک، میشون حالا مادر خوانده جودیت گرایمز و مادر آر.جی. گرایمز بود. او همچنین رهبر منطقه امن الکساندریا بود. پس از بستن قراردادی با ورجیل برای کمک به او در بازگشت او به خانواده‌اش در یک پایگاه دریایی، او به یک ماموریتی رفت تا سلاح‌های مورد نیاز را برای نبرد علیه ویسپررها برای ​​ائتلاف جمع‌آوری کند. اگرچه شایعات مربوط به وجود سلاح‌ها نادرست بود، اما میشون شواهدی از زنده بودن ریک را کشف کرد. او پس از گفتگویی با دخترش، او را متقاعد کرد که برای یافتن مرد مورد علاقه‌اش به شمال سفر کند.

شرح

میشون یک بازمانده سخت و در عین حال دلسوز است. او تمایل دارد به تنهایی کار کند و بسیاری از رازهای گذشته خود را حتی در مورد آندریا حفظ کرده است. با از دست دادن معشوقه‌اش، او دچار توهماتی شد که در آن با او صحبت می‌کرد. او به هنر و/یا مجسمه‌سازی علاقه‌مند است و در مقطعی یک مجسمه گربه را دزدید و اشاره کرد که نمی‌تواند از آن بگذرد. وقتی او برای اولین بار در گروه قرار گرفت، بسیار ساکت بود. با گذشت زمان، او به تدریج با گروه، به ویژه ریک و کارل نزدیک شد و مورد پذیرش کل گروه قرار گرفت.

به نظر می‌رسد که میشون در ابتدا از نوزادان بیزار بود، زیرا به شدت از در آغوش گرفتن جودیت، دختر ریک امتناع می‌کرد تا اینکه بث گرین او را مجبور به این کار کرد. میشون بعدا ثابت کرد که این تجلی گناهی است که او برای از دست دادن پسرش آندره احساس می‌کند.

در پایان فصل پنجم، زمانی که پیشنهاد پیوستن به الکساندریا برای گروه مطرح شد، میشون برخلاف اکثر اعضای گروه به حسن نیت ارون اطمینان داشت و نگرشی خوش بینانه و در تضاد با بی‌اعتمادی غیرمنطقی ریک نشان داد. میشون به ریک اطمینان داد که نباید این فرصت را از دست بدهند، و همه را تشویق کرد تا تلاش کنند تا در سبک زندگی جدید خود ادغام شوند. خود او نیز تصمیم داشت «دوباره زندگی کند» و شمشیر خود را به دیوار آویزان کرد.

با این حال او وقتی بعد از چند روز به خارج از دیوارها رفت احساسی دوگانه و نیاز به بیرون بودن داشت. بعدا وقتی او شاهد کتک خوردن پیت از ریک بود، عصبانی شد و سریع مداخله کرد تا از خطر اخراج شدن گروه جلوگیری کند. بعدا میشون با اکراه با ریک موافقت کرد که رویکرد رهبری دیانا جامعه را در معرض خطر قرار می‌دهد. پس از اینکه پیت شمشیر خود را پیدا کرد و سعی کرد ریک را با آن بکشد، دیانا به ریک اجازه داد تا پیت را اعدام کند و تلویحا اعتراف کرد که کشتن در برخی موارد ضروری است. میشون تصمیم گرفت تا دوباره شمشیرش را در پشت خود بگذارد، که نشان می‌داد به تعادلی بین احساسش رسیده است.

در نهایت ریک تصمیم گرفت تا با حکومت ظالمانه نیگان و ناجیان مقابله کند، که نتیجه‌ی آن مطیع‌سازی الکساندریا، مرگ گلن و آبراهام، و از دست دادن کامل اعتماد به نفس و امید ریک بود. میشون که اطاعت کردن از قوانین توهین‌آمیز نیگان را نمی‌توانست تحمل کند، سعی کرد به ریک بفهماند که این نوع زندگی بی‌فایده است و آن‌ها باید با استبداد مبارزه کنند تا آینده بهتری به دست آوردند و یک بار دیگر نگرش خوش‌بینانه خود را نشان داد. زمانی که ارون به دلیل یک سوء تفاهم ساده با یک ناجی تقریبا تا حد مرگ مورد ضرب و شتم قرار گرفت، ریک دیدگاه میشون را درک کرد و شروع به برنامه‌ریزی برای یک قیام علیه نگان کرد.

در فصل ۹، ۱۸ ماه پس از پایان جنگ علیه ناجیان، میشون یک شیوه رهبری صلح‌آمیزتر و دموکراتیک‌تر را اتخاذ کرد و دیده شد که او تلاش می‌کند همه جوامع را متحد کند تا دیدگاه کارل برای بازسازی یک تمدن برای آینده را محقق کند.

شش سال بعد از مرگ احتمالی ریک، میشون نسبت به تازه‌واردان نگرشی سخت‌تر، سردتر، بی‌اعتمادتر و محتاط‌تر پیدا کرد و از جوامع دیگر، عمدتا هیل‌تاپ دور شد. او به افراد خارجی مانند گروه مگنا به شدت مشکوک بود  و اجازه نداد آن‌ها در الکساندریا مستقر شوند اما به اصرار جودیت از بردن آن‌ها به هیل‌تاپ چشم‌پوشی کرد. او همچنین از اصلاح پل‌ها با جوامع دیگر به روشی که مردم می‌خواستند امتناع کرد. با این حال، تهدید ویسپررها به ​​میشون کمک کرد تا حداقل تا حدودی با دوستانش آشتی کند. او از جستجوی دریل برای یافتن جسد ریک قدردانی کرد. ارون به خاطر موضع او در برقراری ارتباط با جوامع دیگر عصبانی بود که بعدا میشون از او به دلیل واکنش خود عذرخواهی کرد.

صفحات دیگر