جول میلر
Joel Miller
تولد
آستین، تگزاس، ایالات متحده
سن
پیشه
قاچاقچی (قبلا)
وابسته به
قاچاقچیان (قبلا)
جامعه جکسون
بستگان
صداپیشه و بازیگر
جول میلر (Joel Miller) شخصیت اصلی و قابل بازی The Last of Us، شخصیت کلیدی The Last of Us Part II، و شخصیتی جانبی در The Last of Us: Left Behind است.
جول یک بازمانده در آمریكای پسا آخرالزمانی است، جایی كه به دلیل عفونت مغزی کوردیسپس ویران شده است. جول پس از دست دادن تنها دخترش سارا در روزهای اولیه شیوع، تبدیل به یک قاچاقچی بیرحم و بدبین شد. او سرانجام وظیفهی قاچاق و محافظت از دختری جوان به نام الی ویلیامز را بر عهده گرفت، دختری که کلید اصلی بقای تلقی میشد. با گذر زمان پیوند محکمی بین جول و الی شکل گرفت.
پیشزمینه
جول در روز ۲۶ سپتامبر ۱۹۸۰ در آرلینگتون تگزاس متولد شد و همراه با برادر جوانترش تامی بزرگ شد.
جول در کودکی به موسیقی علاقه داشت و نواختن گیتار آکوستیک را یاد میگرفت و میخواست که روزی یک خواننده شود. بعدها جول برای مدت کوتاهی با زنی ازدواج کرد و صاحب دختری به نام سارا شد. او به خاطر مسئولیتهای پدرانهای که در جوانی بر گردنش بود هیچ وقت فرصت رفتن به کالج را پیدا نکرد.
در مورد سرنوشت یا محل زندگی همسر سابق جول اطلاعاتی وجود ندارد. اما بنا بر مکالمهای میان او و الی این موضوع روشن شده است که هر اتفاقی افتاده، صحبت کردن در مورد آن برای جول دردناک است. از همین رو او بخش عمدهای از زندگی خود را صرف پرورش تنها دخترش کرده است. این خانوادهی دو نفره در آستین یا جایی حوالی آن زندگی میکردند.
جول در دوران بزرگسالی به عنوان یک نجار ساختمانی در کنار تامی کار میکرد. او یک هفت تیر را در یک صندوق امانات در دفترش نگه می داشت و یک وانت در بیرون خانهاش داشت. با وجود ساعتهای زیادی که او مشغول کارش بود اما همچنان وقت زیادی را با سارا سپری میکرد و این موضوع از عکسهای آنها در خانهشان مشخص بود. عکسها شامل حضور در یک کشتی تفریحی، یک کارناوال به همراه تامی، و یکی از مسابقات فوتبال سارا بود. علاوه بر این آنها اغلب هم پیادهروی میکردند. سارا از جول میخواست که او را به تمام موزههای تگزاس ببرد.
در سالگرد تولد ۳۲ سالگی او - ساعتی قبل از شیوع عفونت - سارا یک ساعت جدید را به عنوان کادوی تولد به جول داد تا جایگزین ساعت شکستهاش شود. این ساعت به یادگاری محبوب او تبدیل شد و جول در سالهای آشفته پیش رو از آن به خوبی نگهداری کرد.
شخصیت و خصوصیات
جول که در بازی اول در اواخر دهه ۴۰ زندگی خود بود و میدانست که جهان پیش از ویران شدن چه شکلی بوده است. با گذشت زمان، جول کمتر مقید به اخلاقیات شد و بیشتر به انجام هر کاری که برای بقا لازم بود رانده شد.
قبل از آخرالزمان، جول پدری دلسوز بود که سخت تلاش میکرد تا سارا را خودش بزرگ کند. پس از مرگ دختر مورد دلبندش، شخصیت جول مبهمتر، آسیبدیدهتر، بیتفاوتتر و بیرحمتر شد. این خصلتهای تاریک باعث شد که دیگران او را به عنوان یک اراذل و اوباش خشن، یک قاتل وحشی و یک شکنجهگر توصیف کنند. دیوید او را «مرد دیوانه» خطاب میکرد.
به دنبال عواقب همهگیری در کشور، جول در ابتدا تبدیل به یک شکارچی شد و برای گذراندن زندگی دزدی میکرد و افراد بیگناه را میکشت. دوران شکارچی بودن او را به فردی تاریک تبدیل کرد، مردی که افراد را به گونهای شکنجه میکرد که برای برادرش «کابوسهایی» میساخت. او از دانش ارزشمندی در رابطه با بقا در محیط پساآخرالزمانی بهره میبرد. جول به ندرت نشانههایی از شادی نشان میداد و اغلب بدبین بود. گذشتهی تاریک او به تجربهی او برای تبدیل شدن به یک بازمانده سرسخت کمک کرد.
پس از ملاقات با الی، او در ابتدا رابطهی سختی با او داشت. با این حال، جول بعدا به او اعتماد کرد و او را در بیشتر مواقع قابل اطمینان میپنداشت. با گذشت زمان یک رابطه پدر و دختری بین آنها شکل گرفت و الی او را به یاد دخترش، سارا میانداخت.
در طول سفر، جول به شدت مراقب الی بود و از هر وسیلهی ممکن برای نجات او و حفظ امنیت او استفاده کرد. او دو آدمخوار را شکنجه کرد تا محل الی را پیدا کند و سپس زندانی دیگر را پس از به دست آوردن اطلاعاتی برای مکانیابی الی کشت. الی همچنین به شدت به جول اهمیت میداد و یک زمستان کامل را صرف تغذیه و محافظت از او در هنگام مجروح شدنش کرد، همانطور که جول از او مراقبت کرده بود.
جول خواه خودخواه بود یا نمیخواست که دوباره «دختر» دیگری را از دست بدهد، تصمیم گرفت تا جان الی را حفظ کند و سعی کند یک زندگی عادی را دوباره شروع کند. تصمیم او برای کشتن مارلین در داخل تأسیسات فایرفلایز در سالت لیک سیتی این بود که اطمینان حاصل کند که هیچ کس اطلاعات الی را نخواهد داشت و بنابراین هیچ کس در آینده به دنبال او نخواهد رفت. از این نظر، او برعکس مارلین بود که قصد داشت الی را به عنوان راهی برای نجات بشریت قربانی کند. انتخاب جول همچنین منعکس کننده سختیهایی بود که او و الی در طول سفرشان متحمل شده بودند. به طوری که جول به این نتیجه رسیده بود که آنچه از بشریت باقی مانده است ممکن است ارزش نجات دادن را نداشته باشد.
پس از گذراندن سالها در جکسون با الی، انسانیت جول احیا شد و او حتی نگرش خوشبینانهتر و بیخیالیتری از همیشه داشت. این زمانی قابل مشاهده بود که جول الی را برای تولدش به موزهای در وایومینگ برد و حس شوخ طبعی و مهربانی خود را به نمایش گذاشت. با وجود این، او همچنان به خاطر دروغ گفتن به الی - برای حفظ جانش - احساس گناه میکرد. علاوه بر این، احساس جدید شفقت او بعدا به عنوان یک نقص مهلک در او شناخته شد، زیرا باعث شد، به طوری که او در حضور غریبهها، به ابی اندرسون و گروهش اجازه داد تا او را دستگیر و شکنجه کنند.
با این حال، پیوند او با الی زمانی به پایان رسید که او متوجه شد که جول در تمام مدت دروغ میگوید و این باعث افسردگی جول شد. او امیدوار بود که الی روزی او را ببخشد. هنگامی که الی اظهار داشت که مایل است رابطه خود را با او درست کند، او بسیار خوشحال شد و حتی گریه کرد. اما به دلیل درگذشت ناگهانی او چنین نشد.
جول به دلیل از دست دادن دخترش و همچنین ارتکاب اعمالی برای بقای خود از PTSD رنج میبرد. او تمایلی نداشت در مورد افرادی که از دست داده مثل سارا، تس، سم و هنری صحبت کند. او کابوسهای مکرری میدید و از صحبت در مورد دوران شکارچی بودن خود امتناع میکرد.
زمانی که جول در پیتسبورگ حضور داشت اشاراتی کرد که نشان میداد پس از مرگ سارا افکاری در مورد خودکشی داشته است. او اگرچه در ابتدا نمیتوانست آشکارا درباره از دست دادن سارا صحبت کند، اما همچنان ساعتی را که او در سال ۲۰۱۳ هدیه گرفته بود، استفاده میکرد، حتی با وجود این که ساعت شکسته شده بود.
جول هرگز به بازیهای ویدیویی علاقه نداشت. یک پلیاستیشن 3 در خانهی آنها وجود داشت که برای سارا بود. او عاشق قهوه بود و قبل از آخرالزمان مرتبا به کافیشاپها میرفت. او همچنین فوتبال آمریکایی را دنبال میکرد و همانند تامی طرفدار تیم «بیگ هورنز» کلرادو شرقی بود. قبل از شیوع بیماری، جوئل از شکار به عنوان یک سرگرمی لذت میبرد و یک نقاشی قاب شده از یک گوزن بالای تخت خود داشت.
جوئل زمانی که در جکسون زندگی میکرد، کار نجاری را به عنوان یک سرگرمی آغاز کرد. او مجموعهای از مجسمههای حکاکی شده با دست، مانند حیوانات و یک گاوچران سوار بر اسب را جمعآوری کرد. او همچنین چندین گیتار ساخت. او یک نسخه از کتاب مبانی منبت کاری و چوب کاری پائولو کبر را روی میز اتاق نشیمن خود داشت. او همچنین دارای یک نسخه از موبی دیک و راهنمای احمقها به فضا بود، که نشان میداد جوئل در حال یادگیری در مورد نجوم بود، چیزی که علاقه اصلی الی است.