رافتالیا
Raphtalia
نام مستعار
نژاد
جنسیت
سن
پیشه
کشور و سکونت
سلاح
خانواده
صداگذار
رافتالیا (Raphtalia) قهرمان مونث اصلی مجموعه ظهور قهرمان سپر است.
او اولین همراه واقعی قهرمان سپر است. اگر چه او در ابتدا توسط نائوفومی به عنوان یک برده خریداری شد اما هرگز با او بدرفتاری صورت نگرفت و پیوند قوی بین او و اربابش شکل گرفت.
او بعدا به دنیای دیگری سفر کرد و کاتانای تابع را به دست آورد، و تبدیل به قهرمان کاتانا شد. علاوه بر این او پس از سرنگونی امپراتور قبلی کیوتن لو به امپراتور آسمانی این کشور تبدیل شد.
شخصیت
رافتالیا در ابتدا فردی بسیار خجالتی، رنجور و ترسو بود، چیزی که ناشی از وضعیت او به عنوان یک برده بود و آسیبهای روحی که از خاطراتش در روستای خود داشت. بعد از رویارویی او با یک هیولای سگ دو-سر او بر آسیبهای روحی خود از مرگ والدینش به دست سربروس غلبه کرد و نائوفومی را به عنوان یک قهرمان در ذهنش تلقی کرد.
نائوفومی به قدرت قلب او اذعان کرده است. با وجود از دست دادن والدینش در سن پایین و دیدن مرگ آنها، به بردگی گرفتن، و دیدن شکنجه بهترین دوستش، او همچنان قادر به حفظ اخلاقیات و سلامت عقلی خود شده است. او امیدوار بود که روستای خود را دوباره تاسیس کند و برای کشوری که به او ستم کرده مبارزه کند. این دلیلی بود که نائوفومی را به عنوان یک قهرمان دید و او در بازسازی روستایش کمک کرد.
رافتالیا بعدا به روی نبرد کردن، آموزش و هزینههای پولی متمرکز شد. نائوفومی با دیدن این خصوصیات احساس کرد که او در مسیر اشتباهی قرار گرفته است چرا که هیچ ویژگی دخترانهای در او دیده نمیشد. رافتالیا به شدت جانسپار نائوفومی بود و ترجیح میداد که همانند دختر او دیده شود. او پس از بالغ شدن نه تنها در نبرد ماهرتر و مرگبارتر شد بلکه جسورتر، خودسرتر و محافظتر برای نائوفومی شد.
رافتالیا به شکل شگفتانگیزی در مورد مسائل مربوط به عشق و روابط میان زوجها سادهانگار است. برای نمونه او فکر میکند با بوسیده شدن توسط نائوفومی، بچهای از آنها متولد خواهد شد.
پیشزمینه
رافتالیا تا ۱۰ سالگی در یک دهکده ساحلی کوچک در خارج از ملرومارک زندگی میکرد، جایی که همه با هم زندگی میکردند تا این که موج اول مصیبت شروع شد. در طی این هجوم، رافتالیا و والدینش از خانه خود فرار کردند اما با توجه به این که تنها راه برای فرار از هیولا شیرجه در دریا شیرجه بود، والدین رافتالیا فداکاری کردند و وقتی موج به آنها نزدیک شد دخترشان را از صخرهای هل دادند و خودشان تسلیم سربروس شدند. رافتالیا از این سقوط جان سالم به در برد و برای یافتن پدر و مادرش بازگشت، اما آنها را نیافت. اندکی پس از آن، گروهی از شوالیههای ملرومارک به روستای او آمدند و همه بازماندگان بزرگسال را کشتند. آنها همه بچه ها را اسیر کردند و آنها را به شکارچیان برده فروختند.
سرانجام او و بسیاری از دوستانش توسط آیدول ریبیر خریداری شدند، کسی که از شکنجه کردن این نیمه-انسانهای بیگناه لذت میبرد. رافتالیا رنج زیادی کشید و شاهد مرگ بهترین دوستش بود که باعث آسیب روحی او شد. پس از آن، او چندین بار فروخته شد تا این که در نهایت به یک فروشنده برده در ملرومارک رسید. او تنها و مریض توسط یک تاجر برده انتخاب شد تا در پایتخت ملومارک به فروش گذاشته شد. رافتالیا هفتهها در این شرایط بود تا این که توسط نائوفومی ایواتانی خریداری شد و از آن پس زندگیاش برای همیشه تغییر کرد.