نائوفومی ایواتانی
Naofumi Iwatani
نام مستعار
نژاد
جنسیت
سن
پیشه
کشور و سکونت
سلاحها
بستگان
صداگذار
نائوفومی ایواتانی (Naofumi Iwatani ) شخصیت اصلی مجموعه ظهور قهرمان سپر است. او به جهانی دیگر احضار شد تا به عنوان یکی از چهار قهرمان افسانهای یعنی قهرمان سپر خدمت کند.
شخصیت
نائوفومی در ابتدا فردی بسیار با اعتماد و مثبتنگر بود. او پس از احضار شدن در دنیایی دیگر در مورد شرایط خود مشتاق بود. با این حال بعد از این که مالتی اس ملرومارک، شاهدخت ملرومارک به او خیانت کرد، ذهنیت او تغییر کرد.
او که بیرحمانه به عنوان فردی متجاوز و منفور رها شده بود تبدیل به فردی بیاعتماد، بدبین و کینهتوز شد. او نمیتوانست به کسی اعتماد کند تا همسفرش باشد به جز به یک برده که آن را خریداری کرده بود.
شدت تنفر او از مالتی به طوری بود که باعث شد او به کل نسبت به پیشرفت زنان در عموم بیتفاوت شود. حتی در ابتدا او به کل از زنان نفرت پیدا کرد چرا که آنها را هم جنس مالتی میدانست. بعدا با حضور رافتالیا و فیلو خصومت او نسبت به زنان کمتر شد اما هنوز به پیشرفت آنها بیتوجه بود.
به تدریج او جنبهی دلسوز خود را بازیابی کرد و با رافتالیا به جای یک برده همانند یک دختر برخورد کرد. پس از تاسیس یک پایگاه عملیات در دره سنگی، او با بردگان تحت فرمان خود با مهربانی برخورد میکرد اگرچه برای حفظ نظم همچنان سختگیر بود. نائوفومی با این هدف بردگان را میخرید که زندگی بهتری به آنها بدهد.
نائوفومی همچنین فردی بسیار هوشیار است. او از فریبکاری بدش میآید و افرادی که از او دزدی میکنند را تحمل نمیکند. او در اغلب موارد رویکردی واقعگرایانه دارد و برای مثال شکارچیان برده را به سیلتولت فروخت و با پول آن تمام مردم روستای رافتالیا را خرید. او بر خلاف برخی از قهرمانان دیگر در اکثر اوقات فردی معقول و موثر است. او حتی مشکلاتی که سایر قهرمانان ایجاد کرده یا بدتر کردهاند را رفع میکند.
پیشزمینه
نائوفومی وقتی یک کودک بود، از همان زمان حیوانات به طور طبیعی به سمت او جذب میشدند. هر حیوانی که با او روبرو میشد از او خوشش میآمد و در کل حیوانات با او رفتار دوستانهتری نسبت به بقیه داشتند. در مقطعی از کودکی، یک سگ به میل خودش به او سواری داد در حالی که هرگز کسی سوار آن نشده بود. نائوفومی در طول مدت تحصیلش در مدرسه ابتدایی، هرگز توسط پرندههایی که در مدرسه به نوک زدن مشهور بودند، نوک زده نشد. وقتی نائوفومی بزرگ شد او همزمان به انجام چندین شغل از جمله کار در ایزاکایا (نوعی بار در ژاپن) و سرای غذا مشغول شد.
او در بیست سالگی دانشجوی سال دوم دانشگاه بود و علاقه زیادی به بازیهای ویدیویی، لایت ناول، انیمه و سایر موارد مرتبط با اوتاکو داشت. او اغلب سرگرمیهایش را مقابل تحصیلاتش قرار میداد که این موضوع باعث شد تا پدر و مادرش فکر کنند او هدفش را گم کرده است. از این رو والدین او تمام توجه خود را معطوف به برادر کوچک نائوفومی کردند و او را به مدرسهای معروف فرستادند.
با این حال فشار و عدم داشتن آزادی، اوضاع را برادر کوچکتر دشوار کرد. او از استرس درس خواندن فرسوده شده بود و نسبت به آزادی برادر بزرگترش حسادت میورزید. همین فشار سرانجام باعث شد تا او به نوجوانی مشکلساز تبدیل شود. او شروع به رنگ کردن موهایش کرد و حتی در خانه ابایی از ناسزا گفتن نداشت.
نائوفومی با اندوه از این واقعیت آگاه بود و میدانست که او دلیل اصلی تبدیل شدن برادر کوچکترش به چنین فردی است. او سعی کرد با استفاده از یک بازی شبیهساز دوستیابی، به روابط برادر کوچکترش با خانواده کمک کند. برادر کوچکترش در ابتدا مردد بود، اما خیلی زود به بازی علاقمند شد و تبدیل به یک اوتاکو شد.
از آنجایی که برادر کوچک او راهی برای تسکین استرس خود پیدا کرده بود، حالا میتوانست تحصیل خود را پیگیری کند. او به شاگرد ممتاز کلاس خود تبدیل شد و حتی موفق به ورود به یک دبیرستان خوب شد.
در یک روز که نائوفومی به کتابخانه رفته بود، او با کتابی به نام اسناد چهار سلاح مقدس آشنا شد که پس از خواندن آن بلافاصله از هوش رفت و خود را در جهانی دیگر یافت.