ویکی مدرسه قهرمانانه من

بر پایه سیستم حالت روشن حالت تاریک

چیکارا یوتسوباشی

اشتراک‌گذاری

چیکارا یوتسوباشی

Chikara Yotsubashi

چیکارا یوتسوباشی - مدرسه قهرمانانه من

نام مستعار

دسترو

پیشه

فرمانده عالی ارتش آزادی متا (قبلا)

اولین نمایش

مانگا: فصل ۱۷۱ (اشاره شده)
انیمه: قسمت ۸۲ (اشاره شده)

چیکارا یوتسوباشی (Chikara Yotsubashi) که همچنین با عنوان دسترو شناخته می‌شود، یک شرور بدنام و فرمانده عالی و بنیانگذار ارتش آزادی متا بوده است. او پسر مادر کوسه‌ها و جد ریکیا یوتسوباشی است.

تاریخچه

چیکارا از مادری بی‌نام به دنیا آمد، دورانی که مردم هنوز نسبت به افراد دارای قدرت متا متعصب بودند. همانطور که او بزرگ شد، به دلیل توانایی متایی که داشت توسط همسالانش مورد تحقیر قرار گرفت و این موضوع مادرش را از طرد شدن فرزندش توسط جامعه ناراحت کرد. مادرش گفته بود «این کوسه (خصیصه) فرزند من است. لطفا دنیایی بسازید که فرزندم بتواند آزادانه زندگی کند.» و احتمالا از همینجا بود که واژه کوسه/کورک (به معنی خصیصه) به اصطلاحی محاوره‌ای برا عجیبی توصیف توانایی‌های متا تبدیل شد و مادر چیکارا نیز با عنوان «مادر کوسه‌ها» شناخته شد. در مقطعی، مادر او توسط مخالفان قدرت‌های متا که نمی‌خواستند همه چیز تغییر کند به قتل رسید. مرگ مادر او به سکوی پرتابی برای آینده‌ی او تبدیل شد.

چیکارا یوتسوباشی
چیکارا در آغوش مادرش

با گسترش توانایی‌های متا، دولت شروع به وضع مقرراتی برای استفاده از آن‌ها کرد. آن‌ها از بیانیه قبلی مادر چیکارا و اصطلاح «کوسه» استفاده کردند تا بر افراد نظارت داشته باشند. چیکارا با این سیستم کنترلی مخالف بود و معتقد بود که استفاده رایگان از کوسه‌ها یک حق اولیه انسانی است. او برای مبارزه برای این آرمان خود، ارتش آزادی متا را تأسیس کرد و نام دسترو را برگزید و قول داد که مردی باشد که «وضعیت موجود را تخریب کند».

او و سازمانش سال‌ها در مخالفت با کشور در وضع قوانین مافوق بشری بودند. آن‌ها همچنین اصطلاح «کوسه» را تقبیح کردند و به «توانایی متا» پایبند بودند. در پایان این کارزار، دسترو شکست خورد و ارتش آزادسازی متا منحل شد و اکثریت اعضای آن اسیر شدند. او در سال‌هایی که در زندان بود، کتاب زندگی‌نامه‌اش را نوشت و آرمان‌هایش را افشا کرد. چیکارا پس از تکمیل نوشتن این کتاب دست به خودکشی زد. او دارای پسری بود که دنیا از آن بی‌خبر بود. نسل این پسر به ریکیا رسید.

صفحات دیگر