دریل دیکسون
Daryl Dixon
بازیگر
جنسیت
سن
پیشه
خانواده
اولین نمایش
دریل دیکسون (Daryl Dixon) یک بازمانده از همهگیری در دنیای تلویزیونی AMC است. او یک شخصیت اصلی در مردگان متحرک و یکی از دو شخصیت اصلی مجموعه محسوب میشود. او به عنوان تنها قهرمان داستان سریال دریل دیکسون در فصل ۱ ایفای نقش کرد و در فصل دوم نیز در کنار کارول پلتیر یکی از دو شخصیت اصلی است.
او برادر کوچکتر مرل و آخرین بازمانده این خانواده است. دریل در شکار، ردیابی، مسیریابی و مشاهده متخصص است. او همچنین یک مبارز ماهر، چاقودار و کماندار است. ریک گرایمز او را بهعنوان دست راست، دوست صمیمی و بعدا به مانند برادرش میداند.
دریل در ابتدا فردی گستاخ، بداخلاق و زودرنج بود اما به دلیل مهارتهای بقا به بخشی جداییناپذیر از گروه تبدیل شد. پرخاشگری او قابل توجه و یکی از با ارزشترین داراییهای او است. پس از مرگ اد و سوفیا پلتیر، دریل با همکار بازماندهی کارول رابطه نزدیکی برقرار کرد. او با یکی از بازماندگان به نام بث گرین پیوندی کوتاه و نزدیکی، قبل از مرگش برقرار کرد.
پس از پایان جنگ علیه نیگان و ناجیان، دریل رهبر جدید ناجیان شد، اگرچه در نهایت از این نقش کنارهگیری کرد و در عوض آن را به کارول سپرد. در سالهای پس از مرگ احتمالی ریک، او مدتی طولانی در جستجوی جسد بهترین دوستش بود که در این زمان زندگی در جنگل را آغاز کرد. همچنین یک سگ به یار او تبدیل شد که صاحب سابق آن زنی به نام لیا بود که با دریل پیوندی عاشقانه برقرار کرد. بعدا او همانند یک پدر برای لیدیا ایفای نقش کرد و از او محافظت و مراقبت کرد. پس از پیوستن دریل به کامنولث، او در کنار رزیتا اسپینوزا به ارتش این گروه پیوست. یک سال پس از سرنگونی پاملا میلتون، دریل قبل از رفتن برای یافتن چیزهای جدید، به کارول گفت که او را دوست دارد. او به جودیت نیز گفت که اگر چیزی در مورد پدر و مادرش یافت آنها را پیدا میکند و به خانه میآورد. او قول داد که بازگردد و سپس سوار بر موتورش سفر جدیدی را به جای دیگری شروع کرد.
مسیر دریل به خاطر مواجه با افراد خبیثی به فرانسه منتهی شد. او سعی کرد راهی برای بازگشت به خانه پیدا کند و در طول این راه با افراد جدیدی آشنا شد.
شرح
دریل هم از نظر جسمی و هم از نظر روحی فردی قوی است. او اغلب بداخلاق و بسیار مدبر است، اما دلسوزی و وفاداری او نسبت به افراد نزدیکش در حائز اهمیت دارد. علیرغم شخصیت سخت شدهاش، او عاری از هر گونه جنبهی نرم و احساسی هم نیست. او اغلب بیثبات است اما همچنان به طور قابل توجهی نسبت به برادر بزرگترش، مرل دیکسون احترام قائل است. دریل اغلب تحت شرایط شدید، خود را فردی دلسوز و فداکار نشان داده است. بدون اینکه از او خواسته شود، اما چندین بار او تلاش کرد تا سوفیا پلتیر گمشده را پیدا کند که یکی از اقداماتش تقریبا به قیمت جان او تمام شد.
در فصل دوم، دریل در گروهش بیشتر همکاری میکرد و نشانههایی از احترام و محبت را به اعضا به شکال احترام متقابل داشت. او همچنین شروع به ایجاد یک پیوند خاص با همتای بازمانده خود کارول کرد و به او کمک کرد تا دختر گمشدهاش، سوفیا را پیدا کند. او که در بیشتر عمرش یک بیگانه بود، اما اکنون در حال تبدیل شدن به عضوی وفادار در تیمش بود.
در فصل سوم، دریل ثابت کرد که فرد ارزشمندی است و به ریک و بقیه گروه کمک کرد تا زندان را از شر واکرها پاکسازی کنند. علاوه بر این، پس از فروپاشی روانی ریک به دنبال مرگ لوری، او در دفاع از زندان کمک کرد و از جودیت نیز مراقبت کرد. او تلاش کرد تا تیم را متحد نگه دارد و تواناییهای رهبری خود را نشان داد. گروه او اکنون همانند یک خانواده بزرگ بود که او حاضر بود برای آن بکشد یا بمیرد. جای تعجب نبود که وقتی او متوجه شد که گلن و مگی توسط فرماندار بازداشت شدهاند، یکی از اولین اعضای داوطلب گروه برای بازگرداندن آنها بود.
در فصل چهارم نقش او در گروه مهمتر شده بود. او به عضویت شورای زندان درآمد و مسئولیت ادارهی زندان را بر عهده گرفت و همچنین یکی از اعضای کلیدی گروه بود. با این حال امنیت زندان زیاد دوام نیاورد، چرا که فرماندار تیم جدیدی را رهبری میکرد که در نهایت موفق شد این پناهگاه را ویران کند. پس از حمله فرماندار، دریل و بث از دیگران جدا شدند و دریل معتقد بود که سایرین در جریان حمله کشته شدهاند. او از اینکه نتوانسته بود از ریک، هرشل و بقیه گروه محافظت کند احساس گناه میکرد.
در فصل پنجم، گروه در ترمینوس به دام افتاد. همه آنها با خطر بزرگی روبرو بودند، اما یک انفجار به آنها فرصت فرار داد. به لطف کارول، گروه قادر شد تا دوباره متحد شود. در طول فصل پنجم، پیوند دریل و کارول قویتر شد، زیرا برای مدت طولانی از یکدیگر جدا شده بودند.
در فصل ششم، او از یک RPG جدید استفاده میکرد تا گروهی از ناجیان را نابود کند و آبراهام و ساشا را نجات دهد. در طول جنگ علیه ناجیان، دریل در نهایت مجروح شد و به گروگان دوایت تبدیل شد.
در فصل هفتم، پس از مرگ آبراهام و گلن، دریل برای اولین بار واقعا شکسته دیده شد. الکساندریا در نهایت برای نیگان کار کرد و در نیمه اول فصل هفتم، دریل در سنچری زندانی شد. دریل با وجود سختیها و شکنجههای روانی همچنان قادر به حفظ عقل خود بود. با کمک شلی همسر دوایت، دریل از شکنجههای روزانه در سنکچری فرار کرد و پس از کشتن یک ناجی به نام فت جوی، دوباره به گروه خود در هیلتاپ پیوست.
در فصل هشتم، دریل شخصیت کلیدی برای موفقیت برنامه در به دام انداختن ناجیان در داخل سنکچری بود. او به همراه ریک از بقیه جدا شد تا از یک پاسگاه ناجی اسلحه به دست آورد. با این حال خیلی زود مشخص شد که دریل که از مرگ گلن و شکنجههای ناجیان خشم و نفرت دارد. او مصمم بود تا همه آنها را بکشد، بدون اینکه بداند دلیل آنها برای پیروی کردن از دستورات نیگان چیست. پس از مرگ کارل، دریل و گروه که از مرگ او در حیرت بودند، با اکراه تصمیم گرفتند تا به دوایت «اعتماد کنند»، اما دریل همچنان تمایل اشاره داشت که وقتی جنگ تمام شود او را خواهد کشت. در نهایت، دریل در نبردی نهایی علیه ناجیان شرکت کرد. سپس، او دوایت را به سمت جنگلی هدایت کرد، جایی که دوایت منتظر کشته شدن خود بود. با این حال، دریل در نهایت پذیرفت که دوایت مجبور شده است برخلاف میل خود از دستورات نیگان پیروی کند و او را از خود دور کرد و همچنین او را تشویق کرد که به دنبال همسرش شری بگردد.