رزیدنت اویل ۴
Resident Evil 4
توسعهدهنده
ناشر
کارگردان
تهیهکننده
طراح
آهنگساز
سبک
تاریخ انتشار
شخصیت اصلی داستان بازی Resident Evil 4، لیان اس. کندی، یکی از معدود بازماندگان از حادثه راکون سیتی است که به عنوان یک مامور ویژه توسط دولت ایالات متحده استخدام شده و به فردی آموزش دیده تبدیل شده است. ۶ سال از نابودی راکون سیتی گذشته و لیان حالا به ماموریتی در اسپانیا فرستاده شده است تا اشلی گراهام، دختر رئیس جمهوری آمریکا که مدتی پیش توسط افرادی ناشناس ربوده شده را نجات دهد.
داستان بازی Resident Evil 4
خط داستانی لیان
لیان همراه با دو مامور پلیس محلی به یک روستای دورافتاده اسپانیایی رفت تا تحقیقات خود را در مورد اشلی شروع کند. در هنگام ورود او، روستاییان به او حمله کردند و گرچه لیان مجبور شد آنها را بکشد، اما مشخص بود که آنها زامبی نبودند و هوشمندانه عمل میکردند. روستاییان در ادامه به ماشین پلیس حمله کرده و پس از دستگیری دو پلیس، خودروی آنها را به دره انداختند. با ادامه مسیر، لیان متوجه شد که روستاییان از قبل منتظر ورودش بودهاند و دستور داشتند تا او را متوقف کنند. با وجود این که تعداد روستاییان حمله کننده بیشتر میشد اما لیان قادر شد تا مسیر خود را ادامه دهد. او در ادامه با شخصی به نام لوئیس سرا مواجه شد که توسط روستاییان دستگیر و زندانی شده بود. طولی نکشید که با ورود رهبر روستاییان یعنی بیتورس مندز، لیان نیز دستگیر شد. درحالی که هر دوی آنها بیهوش بودند، لیان مبتلا به یکی از نمونههای انگل جدید شد. او و لوئیس اندکی بعد به هوش آمدند و لوئیس در مورد ماهیت رفتار پرخاشگرانه روستاییان توضیح داد. این افراد که گانادو نام داشتند به انگل لاس پلاگاس مبتلا شده بودند که باعث میشد کورکورانه پیرو فرقه مذهبی لوس ایلومینادوس شوند. لوئیس در ابتدا عضوی از آنها بود و در تحقیقات آمادهسازی انگلها شرکت نقش داشت ولی در ادامه نظرش عوض شد و توسط آنها دستگیر شد. مدتی بعد، لیان یک روستایی که برای کشتن آنها آمده بود را کشت و موفق شد تا خودش و لوئیس را آزاد کند. پس از آزاد شدن، لوئیس سراسیمه اتاق را ترک کرد و لیان نیز ماجراجویی خود را برای کشف حقایق و پیدا کردن اشلی ادامه داد.
لیان کمی بعد با یک مرد غریبه مواجه شد که در واقع یک بازرگان عجیب بود و لیان قادر بود به واسطه او به خرید و فروش سلاح و آیتم بپردازد. پس از آن لیان با عبور از میان تعداد زیادی گانادو به یک دریاچه بزرگ رسید، جایی که روستاییان یکی دیگر از پلیسها را طعمه یک هیولای دریایی بزرگ به نام دل لاگو کرده بودند. لیان که مجبور بود با قایق از میان همین دریاچه عبور کند، طبق انتظار مورد حمله دل لاگو قرار گرفت. حمله اولیه باعث شد تا قلاب طناب قایق به هیولا گیر کند و قایق به دنبال او کشیده شود. با این حال لیان در یک درگیری دشوار موفق شد این هیولا را از بین ببرد و طناب را از قایق جدا کند. او سپس به آن سوی دریاچه رفت با علائمی از فعالیت انگل در بدنش مواجه شد و بیهوش شد. پس از به هوش آمدن، لیان مسیر خود را برای پیدا کردن کلید کلیسا ادامه داد و در نهایت موفق به این کار شد. در بازگشت به سمت کلیسا، او با یک هیولای بزرگ دیگر یعنی ال گیگانته مواجه شد. لیان در یک نبرد نفسگیر این هیولای بزرگ و انساننما را نیز شکست داد و مسیر خود را به کلیسا ادامه داد. پس از نجات اشلی و در هنگام خروج از کلیسا، این دو با رهبر فرقه ایلومینادوس یعنی آزموند سدلر مواجه شدند. سدلر گفت که هم اشلی و هم لیان مبتلا به انگل هستند، انگلی که پس از خروج از تخم و بالغ شدن در بدن میزبان، کنترل ذهن و حرکات شخص را در دست میگیرد و این انگل تحت فرمان سدلر خواهد بود. به گفته سدلر، او از این روش برای افزودن پیروان فرقه خود استفاده کرده و با ربودن دختر رئیس جمهور آمریکا، قصد داشت تا قدرتش را به جهانیان نشان دهد. لیان و اشلی در ادامه از کلیسا فرار کردند و مسیر خود را تا گذرگاهی ادامه دادند. در این مکان آنها توسط تعداد بسیار زیادی از گانادوها محاصره شدند و مجبور شدند به کلبهای در نزدیکی آنجا پناه ببرند. لوئیس نیز در این کلبه مخفی شده بود و حالا با محاصره گانادوها، همراه با لیان مشغول دفاع از کلبه شد. پس از کشتن تعداد زیادی از گانادو، بازماندگان آنها عقبنشینی کردند.
درحالی که لیان و اشلی از لوئیس جدا شدند، لیان متوجه شد که هلیکوپتر نجات فرستاده شده سرنگون شده است. لیان و اشلی چارهای جز ادامه مسیر نداشتند و پس از عبور از یک دره کوچک و در ادامه استفاده از یک گوندولا، خود را به کلبهای دیگر رساندند. لیان در این محل با رهبر روستاییان یعنی بیتورس مندز مبارزه کرد؛ مبارزهای سخت و دو مرحلهای که در نهایت لیان در آن موفق شد. لیان با استفاده از چشم مصنوعی بیتورس مندز قادر به باز کردن درب خروجی دهکده شد. پس از خروج از دهکده، اشلی و لیان وارد قلعه خاندان سالازار شدند، قلعهای بزرگ که ساکنان آن نیز به انگل پلاگا مبتلا شده بودند. اشلی و لیان در ادامه داستان با مالک قلعه یعنی رامون سالازار ملاقات کردند. او به لیان گفت بهتر است خودشان را تسلیم کنند تا به زودی با خروج انگل از تخم به سادگی به یکی از پیروان فرقه تبدیل شوند یا اینکه به مقاومت ادامه دهند تا در نهایت بمیرند. پس از رفتن سالازار، اشلی و لیان مقاومت کردند و برای فرار تلاش کردند. در ادامه مسیر، اشلی سرفههایی خونی کرد و با اضطرابی که پیدا کرده بود از لیان فرار کرد تا این که در یکی از تلههای قلعه به دام افتاد. لیان در جریان پیدا کردن دوباره اشلی، با ایدا وانگ مواجه شد که گرچه سعی داشت ماموریتش را پنهان کند ولی در ادامه مشخص شد که قصد تصاحب یکی از نمونههای پلاگا را دارد. پس از خروج ایدا، لیان مسیر خود را از طریق فاضلاب ادامه داد و پس از عبور از میان تعداد زیادی از نویستادور و در ادامه ساکنان قلعه، خود را به اتاق اشلی رساند و او را پیدا کرد. در این زمان لوئیس وارد شد و درحالی که با خوشحالی خبر از موفقیتش در پیدا کردن نمونه انگل پلاگا را میداد توسط سدلر از پشت کشته شد و سدلر نمونه انگل را برداشت. پس از خروج سدلر، لوئیس در آخرین لحظات زندگیاش قرصهای کندکننده رشد انگل را به لیان داد و از او خواست تا به هر طور شده نمونه انگل را از سدلر بگیرد.
در ادامه داستان RE4 و پس از آزاد شدن اشلی، لیان باری دیگر اشلی را به خاطر حمله نویستادورهای سالازار از دست داد و تلاش کرد تا دوباره او را نجات دهد. پس از شکست دادن یکی از دستیاران سالازار به نام وردوگو، مبارزه با دو هیولای گیگانته، و فرار از یک مجسمه متحرک غول پیکر، در نهایت لیان به برج سالازار رسید و پس از بالا رفتن از آن متوجه شد که سالازار اندکی قبل اشلی را به یک جزیره در نزدیکی آنجا فرستاده است. حالا لیان باید با خود سالازار مبارزه میکرد. پس از شکست سالازار جهشیافته، لیان مسیرش را ادامه داد و پس از دیدن ایدا، همراه با قایق او به سمت جزیره رفت. در این جزیره نیز نیروهای انگلی سدلر مانع نجات اشلی توسط لیان شدند. با این حال لیان این مسیر دشوار را ادامه داد تا اینکه اشلی را پیدا کرد. اما مدتی بعد سدلر شخصا از طریق کنترل انگل باری دیگر اشلی را از لیان جدا کرد. لیان در ادامه داستان با یکی از همرزمان سابق خود در ارتش آمریکا مواجه شد. این فرد کسی نبود جز جک کراوزر که حالا با سدلر کار میکرد و مشخص شد که او پشت ربودن شدن اشلی از آمریکا بوده است. لیان در چند نوبت با کراوزر مبارزه کرد و در نهایت او را پس از جهش یافتن شکست داد. او در ادامهی مسیر اشلی را پیدا کرد و این بار او در یک اتاق آزمایش و داخل یک محفظهی شیشهای قرار داشت. لیان با کمک ایدا موفق شد تا او را نجات دهد و از سدلر نیز فرار کند. لیان و اشلی در ادامه برای نابود کردن انگل در بدن خود از یک دستگاه لیزری استفاده کردند.
لیان و اشلی مسیر دشوار خود را ادامه دادند تا اینکه لیان مجبور شد با خود سدلر مقابله کند. در جریان این مبارزه، سدلر به یک هیولای مرگبار تبدیل شد ولی لیان این بار هم با کمک ایدا موفق شد سدلر را شکست دهد و او را بکشد. پس از کشتن سدلر، نمونه انگل غالب سدلر به لیان رسید ولی ایدا آن را با تهدید اسلحه تصاحب کرد. ایدا در ادامه خود را به یک هلیکوپتر نجات رساند و به لیان گفت هرچه سریعتر از جزیره فرار کند چون به زودی تاسیسات این محل منفجر خواهد شد. لیان سپس به همراه اشلی خود را به یک قایق موتوری کوچک رساند و پس از عبور از کانالها و جریان آب شدید حاصل از انفجار تاسیسات، موفق شد از محدوده خطر نجات پیدا کند. به این ترتیب اشلی و لیان به سمت کشور خود بازگشتند و داستان بازی Resident Evil 4 به پایان رسید.
خط داستانی ایدا
ایدا وانگ تقریبا همزمان با لیان وارد دهکده شد. ماموریت او تحقیق در مورد انگل پلاگا و به دست آوردن یک نمونه از آن بود. او این ماموریت را برای «سازمان» و با پشتیبانی آلبرت وسکر انجام میداد. وسکر پیش از این، جک کراوزر را برای همین ماموریت به اسپانیا فرستاده بود ولی پس از گذشت مدتی هیچ خبری از کراوزر نشد و وسکر تصمیم گرفت این بار ایدا را برای تکمیل ماموریت بفرستد. ایدا اما در همان ابتدای کار در دهکده لیان اسکات کندی را دید که برای نجات اشلی گراهام، دختر رئیس جمهور آمریکا وارد شده بود. لیان و ایدا قبلا مسیر مشترکی را برای فرار از شهر راکون طی کرده بودند، هرچند از دید لیان، ایدا در پایان آن ماموریت به شکل مشکوکی کشته شده بود. ایدا پس از آن از نگاه لیان دور ماند. او از میان گانادوها عبور کرد و پس از رساندن خود به کلیسا، آونگ را به صدا در آورد که باعث جذب گانادوها به کلیسا شد. این کار علاوه بر نجات لیان از تهاجم گانادوها، باعث هموار شدن مسیر ایدا شد.
ایدا پس از آن به عمارت بیتورس مندز رفت و با مطالعه یک کتاب، اطلاعات بیشتری از ماهیت گانادوها و همچنین شخصی به نام لوئیس به دست آورد. لوئیس کسی بود که در تحقیقات اولیه کشف انگل پلاگا با لوس ایلومینادوس همکاری کرده بود. پس از تماس مجدد با وسکر و صحبت درباره لوئیس، وسکر گفت طبق اطلاعات آنها، لوئیس توسط روستاییها دستگیر شده و حالا در جایی از دهکده زندانی است. به این ترتیب برای پیدا کردن نمونه انگل، ایدا بایستی اول لوئیس را از اسارت نجات میداد. او مسیر خود را به موقعیت مشخص شده دنبال کرد و پس از رسیدن به کلبه متوجه شد که روستاییان هم لوئیس و هم لیان را به محل دیگری انتقال دادهاند. در بازگشت به عمارت بیتورس مندز، ایدا شاهد درگیری مندز با لیان بود؛ او بدون دیده شدن مستقیم و از پشت پنجره به مندز تیراندازی کرد و باعث منحرف شدن او از درگیری با لیان شد. پس از آن او خودش را از محل دور کرد و با وجود این که لیان از ماجرا نجات پیدا کرده بود، اما خود ایدا توسط روستاییان بیهوش شد. مدتی بعد، ایدا درست در لحظهای به هوش آمد که یک گانادو قصد داشت طی مراسم مذهبی او را با تبر به دو نیم تقسیم کند. او با استفاده از مهارت بالای خود و حرکات آکروباتیک از ضربه مرگبار گانادو نجات پیدا کرد و سپس ماموریتش را پیگیری کند. او در ادامه در نزدیکی یک خانه دو طبقه با لوئیس ملاقات کرد، جایی که لوئیس در پاسخ به دست آوردن یک نمونه از انگل، جواب منفی به ایدا داد.
در قلعه سالازار، ایدا سرانجام خود را به لیان نشان داد و در ادامه پس از یک مکالمه کوتاه به شکل ناگهانی آنجا را ترک کرد. در حیاط قلعه، وسکر بار دیگر با ایدا تماس گرفت و اطلاع داد که نمونهای از انگل پلاگا اکنون در دست لوئیس است و ایدا باید آن را به دست آورد. وسکر همچنین در مورد لیان به او گفت که در مواجههی بعدی باید او را بکشد. پس از پایان صحبت، ایدا از آنجایی که قصد کشتن لیان را نداشت تصمیم گرفت دیگر با او مواجه نشود. ایدا در ادامه مسیر و در یکی از تالارهای قلعه شاهد کشته شدن لوئیس توسط آزموند سدلر و در ادامه تصاحب نمونه انگل توسط سدلر بود.
ایدا پس از آن با جک کراوزر ملاقات کرد، و کراوزر به او توضیح داد که به دلایل خودش تصمیم گرفته به سدلر بپیوندد و درحال حاضر نیز به ایدا و وسکر اعتماد ندارد. پس از این ملاقات، وسکر در تماسی دیگر به ایدا گفت درحال حاضر کراوزر ماموریت قتل لیان را از سدلر گرفته است و از آنجایی که ایدا تاکنون با لیان مواجه نشده، شاید این بار کراوزر موفق به این کار شود. ایدا با آگاهی از نقشه مسیر خود را ادامه داد تا این که لیان و کراوزر را درحال مبارزه تن به تن دید. او در آخرین لحظه و جایی که کراوزر میتوانست لیان را بکشد او را متوقف کرد و لیان را نجات داد. مدتی بعد و پس از یک مبارزه دیگر، این بار لیان موفق به شکست دادن کراوزر شد. ایدا هم گزارش مرگ کراوزر به دست لیان را به وسکر داد. او سپس با لیان درحالی مواجه شد که انگل در بدن لیان شروع به فعالیت کرده بود و باعث حمله لیان به ایدا شد. ایدا اما از خود دفاع کرد و با شوک وارد شده به لیان، او به حالت عادی برگشت. ایدا پس از آن با کراوزر مواجه شد که از مبارزه قبلی زنده مانده بود و این بار دچار جهش ژنتیکی شده بود. او قصد نداشت گزارش زنده شدن کراوزر را به وسکر دهد و از همین رو خودش با او مبارزه کرد و درنهایت او را به قتل رساند.
در ادامه داستان ایدا از طریق بالکون وارد اتاق آزمایشی شد که اشلی گراهام در آن در قرنطینه بود. با توجه به ورود لیان برای نجات اشلی و در ادامه حضور سدلر، ایدا با تیراندازی به سدلر فرصت کافی برای نجات اشلی توسط لیان را فراهم کرد. او سپس از لیان خواست تا سریعتر از آنجا فرار کند و پس از آن به تیراندازی به سدلر ادامه داد. با بسته شدن مسیر توسط ایدا، خطر سدلر برای لیان و اشلی برطرف شده بود اما سدلر حالا قصد کشتن ایدا را داشت. در مبارزه سختی که صورت گرفت، ایدا در نهایت موفق شد سدلر را شکست دهد ولی درست در لحظهای که فکرش را نمیکرد سدلر به هوش آمد و با شاخک مرموزش ایدا را بیهوش کرد. سدلر ایدا را اسیر کرد تا این که لیان برای مبارزه با سدلر وارد عمل شد و ایدا را نجات داد. در طول مبارزه لیان و سدلر، ایدا خود را به سمت دیگر محوطه رساند و با انداختن یک راکت لانچر قدرتمند، به لیان کمک کرد تا سدلر را از بین ببرد. پس از مرگ سدلر، لیان نمونه انگل را به دست آورد ولی ایدا آن را با تهدید تصاحب کرد. او در ادامه خود را به هلیکوپتر نجات رساند و به لیان گفت هرچه سریعتر از جزیره فرار کند چون به زودی تاسیسات این محل منفجر خواهد شد. پس از دور شدن هلیکوپتر از جزیره، ایدا در گزارش خود اشاره کرد که سازمان چگونه میخواست از نمونه انگل استفاده کند. در ادامه گزارش، او اشاره کرد که وسکر احمق نیست و میداند که سازمان دقیقا چه برنامهای دارد. گرچه این ماموریت به پایان رسیده بود اما جنگ تازهای شروع شده بود.