رم
Rem

نژاد
جنسیت
سن
وابسته به
پیشه
بستگان
جادو
سلاح
اولین نمایش
صداگذار
رم (Rem) دوشیزهای است که به همراه خواهرش رَم در خدمت لرد رزوال ال مدرز است. او یکی از شخصیتهای محوری ری:زیرو است که نقش مهمی در آرک ۲، آرک ۳، و آرک ۷ دارد. همچنین در نیمهی اول آرک ۲ او یک آنتاگونیست ثانویه است.
در حالی که او در ابتدا نسبت به سوبارو بدگمان بود اما سرانجام دیدگاه بهتری نسبت به او پیدا کرد و حتی بعد از نجات یافتنش توسط سوبارو نسبت به او یک حس قوی پیدا کرد. با این حال در پایان آرک ۳ نام و خاطرات او توسط لی باتنکایتوس خورده شد و تحرک او متوقف شد. در پایان آرک ۶ به دنبال مرگ لی او سرانجام از خواب خود بیدار شد، اما حالا دچار نوعی فراموشی بود که ناشی از عدم بازیابی خاطراتش بود. او در شروع آرک ۷ به همراه سوبارو و لویی ارنب به امپراتوری وولکیا نقل مکان کرد.
شخصیت
رم تمایل دارد تا به شیوهای کاملا مودبانه صحبت کند و گاهی اوقات بدون تفکر عمل میکند. او به خاطر اتفاقی در گذشته نسبت به خواهرش هم حس ستایش و هم حس گناه دارد و خودش را پایینتر میبیند. پس نجات یافتن توسط سوبارو، او عمیقا عاشق او شد و تبدیل به یکی از پیروان وفادار او شد.
پس از اینکه او از خواب تقریبا دو ساله بیدار شد، خاطراتش به طور کامل پاک شده بود. او در رویارویی با همه به ویژه سوبارو بسیار محتاط عمل میکند، و حتی بارها تلاش کرده است تا به هر روشی سوبارو را از خود دور کند چرا که او را به خاطر بخار جادوگری که بعد از چند بار مرگ گرفته است، خطرناک میداند.
تاریخچه
رم با پدر، مادر و خواهر بزرگترش در یک روستای اونی زندگی میکرد. در ابتدا به خاطر این که آنها با یک شاخ متولد شده بودند در نگاه جامعه اونی معلول قلمداد میشدند. اونیها خود را برتر از سایرین میدانستند و به خاطر این نقص و غرور خود قصد کشتن آنها را داشتند. با این حال درست قبل از اعدام خواهر رم پتانسیل قدرت خود را نشان داد و از خودش و خواهرش محافظت کرد که باعث شوکه شدن این جامعه شد. چنین موردی در هزار سال گذشته در میان اونیها دیده نشده بود. رم هرگز نتوانست در سطح خواهرش ظاهر شود و سایر روستاییان را ناامید کرد. با این حال رم خواهرش را دوست داشت و جایگاه خودش در پایینتر از خواهرش را پذیرفت و والدین آنها عمیقا از هر دوی آنها مراقبت میکردند. شش سال قبل از شروع داستان مجموعه، در یک شب بعد از این که روستا توسط فرقه جادوگر مورد حمله قرار گرفت زندگی رم برای همیشه تغییر کرد. در این مقطع شاخ خواهر او توسط فاست بریده شد. تمام روستا نابود شد و پدر و مادر و سایر شهروندان کشته شدند. تنها بازماندگان رم و خواهرش بودند.
از آن زمان رم به خاطر احساس شادی لحظهای برای آسیب دیدن خواهرش در آن شب احساس گناه میکند. این احساس شادی ناشی از این بود که او میتوانست جای خواهرش را بگیرد. اما حتی با رسیدن او به سطح کمال باز هم او از اعتماد به نفس پایینی برخوردار بود و همچنان خواهرش را فردی ایدهآل میدید.