کسلوانیا
Castlevania
خالق
ناشر
کارگردان
طراح
آهنگساز
تاریخ پخش
درجهبندی سنی
سبک
کسلوانیا (Castlevania) یک سریال انیمیشین بزرگسالان در سبک اکشن و فانتزی تاریک است که توسط فردریتور استودیوز تولید شده و از تنفلیکس پخش شده است. این سریال بر اساس یک مجموعه بازی ویدیویی به همین نام است. دو فصل ابتدایی داستان انیمیشن کسلوانیا با الهام از «کسلوانیا III: نفرین دراکولا» (۱۹۸۹) ساخته شده و شخصیتهای اصلی آن ترور بلمونت، آلوکارد و سایفا بلنادس هستند که تلاش میکنند از ملت والکیا در برابر دراکولا و زیردستانش دفاع کنند. علاوه بر این در ابتدای فصل دوم شخصیتها و عناصری از عنوان «کسلوانیا: نفرین تاریکی» (۲۰۰۵) وجود دارد و پیشزمینه داستانی شخصیت آلوکارد نیز از «کسلوانیا: سمفونی شب» گرفته شده است. آرت استایل این انیمیشن به بسیار تحت تاثیر انیمهها و آثار آیامی کوجیکا است.
این سریال ابتدا قرار بود در قالب یک فیلم و توسط کوین کلود و کمپانی او یعنی پراجکت 51 تولید شود. کلود در سال ۲۰۰۷ برای متن فیلمنامه قراردادی را با وارن الیس بست. توسعه اولیه این پروژه تا سال ۲۰۱۵ ادامه پیدا کرد و بعدا پاورهاوس انیمیشن استودیوز هم به تیم تولید پیوست. این تیم همچنین شامل افرادی با سابقهی کار در صنعت انیمه ژاپن بودند.
سرانجام سریال کسلوانیا در تاریخ ۷ جولای ۲۰۱۷ از نتفلیکس پخش شد و فصلهای دوم، سوم و چهارم آن نیز به ترتیب در سالهای ۲۰۱۸، ۲۰۲۰ و ۲۰۲۱ پخش شد.
همچنین یک اسپین-آف از این سریال به نام کسلوانیا: نوکتورن در تاریخ ۲۸ سپتامبر ۲۰۲۳ منتشر شده است که روی شخصیت ریچر بلمونت و ماریا رنارد در زمان انقلاب فرانسه تمرکز دارد.
شخصیتها و صداپیشگان
- ریچارد آرمیتاژ در نقش ترور بلمونت، آخرین بازمانده از قبیله بلمونت
- جیمز کالیس در نقش ادرین آلوکارد تپش، یک دمپایر و پسر دراکولا و لیزا تپش
- آلهاندرا رینوسو در نقش سایفا بلنادس
- گراهام مکتاویش در نقش ولاد دراکولا تپش
- تونی آمندولا در نقش بزرگ قبیله و پدربزرگ سایفا
- مت فروئر در نقش اسقف
- امیلی اسوالو در نقش لیزا تپش
- تئو جیمز در نقش هکتور
- آدتوکومبوه مکورمک در نقش آیزاک
- جیمی موری در نقش کارمیلا
- جسیکا براون فیندلی در نقش لنور
- یاسمین المصری در نقش مورانا
- ایوانا میلیچویچ در نقش استریگا
- پیتر استورماره در نقش گادبرند
- بیل نای در نقش سنت ژرمن
- نوید نگهبان در نقش سالا
- جیسون آیزکس در نقش قاضی
- ملکولم مکداول در نقش وارنی
- تیتوس ولیور در نقش راکتو
- مارشا توماسون در نقش گرتا
- توکس اولاگوندوی در نقش زامفیر
- متیو واترسون در نقش دراگن
- کریستن آدامز در نقش کیمیاگر
- ملکولوم مکداول مرگ
داستان انیمیشن کسلوانیا
پیشزمینه
پس از آن که همسر کنت ولاد دراکولا تپش یعنی لیزا به اتهام اشتباه افسونگری سوزانده شد، این کنت اعلام کرد که تمام مردم والکیا باید تاوان آن را با جان خود بدهند. او ارتشی از شیاطین را احضار کرد که تمام کشور را در برگرفتند و باعث شد تا مردم با ترس و بدگمانی زندگی کنند. برای مقابله با این شرایط یک شکارچی هیولای ترد شده به نام ترور بلمونت علیه نیروهای دراکولا به پا خواست که در این مسیر یک جادوگر به نام سایفا بلنادس و یک دمپایر به نام آلوکارد به او کمک کردند.
داستان کامل
فصل ۱ (۲۰۱۷)
در سال ۱۴۵۵ و در والکیا، زنی جوان به نام لیزا که میخواست دکتر شود به قصر ولاد دراکولا تپش رفت چرا که این فرد ومپایری با دانش عملی بالا بود. دراکولا که جذب شجاعت و هدف او شده بود، پذیرفت که به او آموزش دهد، و در عوض لیزا پیشنهاد کمک کردن به او برای ارتباط دوباره با جامعه انسانها را داد. این دو سرانجام عاشق یکدیگر شدند و با هم ازدواج کردند. بیست سال بعد (۱۴۷۵) در شهر تارگوویست، پس از پیدا شدن تجهیزات علمی در خانه لیزا ، او به اتهام افسونگری و به دستور اسقف شهر سوزانده شد. دراکولا که با پی بردن به مرگ لیزا ویران شده بود به مردم اعلام کرد که یک سال برای رسیدن به صلح زمان دارند، و بعد از آن تمام انسانهای والکیا به دست او خواهند مرد. پسر دراکولا یعنی ادرین به او توصیه کرد که به جای تمام مردم دنبال کسی باشد که مسئول بوده باشد، اما دراکولا امتناع کرد و به او حملهور شد. یک سال بعد، اسقف جشنی را برای مبارزهطلبی با دراکولا گرفت. دراکولا همان طور که وعده داده بود آن اسقف را کشت و کلیسا را تخریب کرد. همچنین او به موجودات شب شیطانی خود دستور داد تا هر کس که در والکیا باقیمانده را بکشند. با پخش شدن ارتش او در سراسر این سرزمین، مردم شروع به سرزنش کردن خاندانهای اشرافی از جمله بلمونتها کردند.
پس از مجادلهای در یک میخانه، ترور بلمونت از آنجا خارج شد و در جستجوی غذا و استراحت به شهر گرژیت رفت که توسط نیروهای دراکولا هر شب محاصره میشد. با گذر از این شهر او متوجه شد که مردم شهر گروهی از عالمان به نام «سخنرانهای دراکولا» را سرزنش میکنند. او فردی ارشد از این گروه را از دست دو کشیش فاسد نجات داد و او را به خانه سخنرانها بازگرداند. ترور اصرار کرد که آنها برای امنیت خود شهر را ترک کنند اما ارشد آن را نپذیرفت، چرا که نوهی او به دنبال «سرباز خفته» رفته بود و هنوز برنگشته بود. سرباز خفته یک قهرمان افسانهای بود که باور بر این بود که میتواند دراکولا را شکست دهد. ترور بیتردید قبول کرد تا نوهی گمشده را پیدا کند.
ترور با جستجو دخمههای شهر متوجه شد که این مکانها به طور غیرمعمولی دارای سازهها و وسایلی هستند که شبیه وسایل داخل قصر دراکولا توصیف میشد. ترور پس از پیدا کردن یک مجمسه سنگی، توسط سایکلاپس مورد حمله قرار گرفت. او این موجود را شکست داد و نفرین آن را باطل کرد و همچنین نوهی ریشسفید یعنی سایفا بلنادس را نجات داد. قرار بود که تا پیش از غروب کلیسا اقدام به کشتن سخنرانها کنند. سخنرانها حاضر به عقبنشینی نبودند و از این رو ترور آنها را در اتاق سایکلاپس مخفی کرد و آماده رویارویی با کشیشها شد.
شب هنگام ارتش دراکولا به گرژیت سرازیر شد. موجودات شب به کلیسا هجوم آوردند و قبل از این که اسقف را بکشند به او گفتند که خدا او را رها کرده است. در حالی که ترور به فرار خود ادامه میداد، سایفا برای کمک به او حضور یافت و افشا کرد که یک کاربر جادوی قدرتمند است. ترور نیز حقیقت را در مورد اقدامات روحانیون آشکار کرد و به مردم در دفاع در برابر شیاطین کمک کرد. در هنگام نبرد با شیاطین، بخشی از زمین فرو رخت و ترور و سایفا به اعماق دخمههای شهر سقوط کردند. آنها مسیر خود را به سمت اعماق ادامه دادند تا این که «سرباز خفته» را پیدا کردند که مشخص شد این فرد آدرین است، کسی که یک سال گذشته را در حال التیام جراحات خود ناشی از نبرد آخرش با دراکولا بوده است. آدرین که حالا با نام آلوکارد شناخته میشد با ترور درگیر شد اما بعد از پی بردن به انگیزه او و سایفا عقب نشست. آلوکارد افشا کرد که افسانه «سرباز خفته» در واقع از آینده است و این افسانه دیدار او با بلمونت و سایفا را نیز پیشبینی کرده است. این سه در نهایت آمادهی مقابله با دراکولا شدند.
فصل ۲ (۲۰۱۸)
فلشبکی خانهی لیزا در در روستای لوپو را شرح داد که توسط اسقف و افرادش مورد هجوم قرار گرفته بود. او در غیاب دراکولا دستگیر و تفتیش شد. در زمان حال دراکولا شورای جنگ خود را گردآوری کرد که از اربابان ومپایر سراسر دنیا تشکیل شده بودند، و دو ساحرهی انسان به نام هکتور و آیزاک را مسئول جنگ با بشریت کرد. ومپایر شمالی یعنی گادبرند باور داشت که آنها به جای انسانها باید متکی بر ومپایرها باشند، اما دراکولا باور داشت که هکتور و آیزاک از همنوعان خود نفرت دارند و این موضوع آنها را قابل اعتماد میکند. در حالی که گرژیت پس از نبرد در حال بازسازی بود، سایفا و ترور سایر سخنرانها را مشایعت کردند و آلوکارد از تصمیم خود برای کشتن پدرش گفت. در قصر، گادبرند به خاطر این که جنگشان هیچ استراتژی ندارد برای هکتور تاسف خورد. هکتور توضیح داد که دراکولا میخواهد تمام انسانها بمیرند و مهم نیست این موضوع به چه روشی صورت گیرند، که این باعث ناامیدی گادبرند شد. پس از آن دراکولا قصر را به مکان دیگری تلپورت کرد.
ترور و سایفا به آلوکارد پیوستند و از او در مورد مکانیابی قصر دراکولا سوال کردند. ترور پیشنهاد کرد تا آنها دوباره از املاک قدیمی خانوادهاش بازدید کنند چرا که در زیر ویرانههای آنجا اطلاعاتی در مورد قصر و ابزارهای شکار هیولا وجود داشت. در مقطعی از داستان یک بانوی ومپایر به نام کارمیلا به قصر دراکولا رسید و با انتقاد از رویکرد دراکولا باعث اختلافات بیشتر در شورا شد و همین طور این پرسش را مطرح کرد که چرا لیزا نباید به یک ومپایر تبدیل میشد. گروه ترور در هنگام سفر به املاک بلمونت توسط نیروهای دراکولا مورد حمله قرار گرفتند؛ این گروه تمام مهاجمان را کشت به جز یک شیطان که فرار کرد. در قصر، آیزاک خاطرات گذشته خود را به یاد آورد که چطور ارباب بدرفتار قبلی خود خود را کشته است و اندیشههایش شکل گرفته است. گادبرند، آیزاک را نزد همان شیطان فرار کرده که حالا مرده بود برد، اما آیزاک با جادوی خود اطاعاتی را از آن استخراج کرد. در یک گردهمایی دیگر، ژنرالهای ومپایر در مورد ادامه حملهی خود به شهر ارگش یا محاصره کردن بریلا بحث کردند. آیزاک یافتههای خود را به همه اطلاع داد و باور داشت که آلوکارد در حال همکاری با بلمونت است. کارمیلا از دراکولا خواست که املاک بلمونت را تحت نظر بگیرد و باور داشت که چیزی در آنجا است که میتواند آنها را نابود کند.
کارمیلا سعی کرد تا هکتور را برای ساخت موجوداتی برای فرستادن به خانه بلمونت متقاعد کند در حالی که دراکولا را تشویق میکرد تا بریلا را هدف بعدی خود قرار دهد. هکتور به یاد آورد که چطور دراکولا او را در شرق رودز یافته است و او را برای پرورش یک ارتش استخدام کرده است. ترور، سایفا و آلوکارد به ویرانههای املاک بلمونت رسیدند و یک درب مهر و موم شده را باز کردند که به کتابخانهای بزرگ در زیر زمین راه داشت. سایفا شروع به تحقیق کرد و ترور چند سلاح شکار هیولا را پیدا کرد که شامل شلاق مورنینگ استار هم بود. آلوکارد نیز از این که تعدادی ومپایر در آنجا محفوظ مانده بود احساس ناراحتی میکرد. در سوی دیگر داستان گادبرند نارضایتی خود نسبت به نقشه دراکولا را بیان کرد و باور داشت که ومپایرها بدون خون انسان گرسنه خواهند ماند، اما دراکولا او را ملامت کرد. کارمیلا به گادبرند گفت که دراکولا باید قصر را به بریلا ببرد و همین طور نشان داد که چطور او یک ومپایر عالیمقام که پیر و دیوانه شده بود را کشته است، و عقیده داشت که برای دراکولا هم چنین سرنوشتی رقم میخورد.
گادبرند با کارمیلا به توافق رسید که دراکولا فرد مناسبی برای رهبری نیست و برای عوض کردن نقشههای او کاری باید انجام شود. در کتابخانه بلمونت، ترور یک آینه جادویی را کشف کرد که به آنها اجازه میداد چیزهایی را در مسافتی بسیار دورتر ببیند. کارمیلا تلاش برای به کار گرفتن هکتور را ادامه داد، با این هدف که قصر را به سمت بریلا ببرد و دراکولا را سرنگون کند. در یک فلشبک، آیزاک به یاد آورد که چطور دراکولا جان او را نجات داده و او را برای ساخت ارتشی استخدام کرده است. گادبرند و سایر ژنرالهای ومپایر که زندگی بدون وجود خون انسان آزرده بودند با اسبهای شیطانی خود به روستایی در آن نزدیکی حمله کردند و مردم آنجا را کشتار کردند. دراکولا در مورد تغییر اوضاع جنگ علیه خودش با آیزاک صحبت کرد و اعتراف کرد که او به هکتور در مورد بخشیدن تعدادی از انسانها دروغ گفته است. گادبرند به طور خصوصی با آیزاک مکالمهای انجام داد و پیشنهاد کرد که آنها باید بدون دراکولا جنگ را پیش ببرند. آیزاک نیز به خاطر اهداف خیانتکارانهی گادبرند او را کشت.
آیزاک خاکستر گادبرند را روی پشت بام قصر رها کرد در حالی که کارمیلا، نیروهایش را برای آمادگی در بریلا فرماندهی میکرد. هکتور قادر به متقاعد کردن آیزاک برای پذیرفتن حمله به بریلا شد. هکتور این موضوع را با کارمیلا به اشتراک گذاشت و به او اطلاع داد که موجودات شب او تقریبا به املاک بلمونت رسیدهاند. آیزاک در مورد درخواست هکتور با دراکولا بحث کرد اما ادعا کرد که هیچ خیانتی در کار نیست. دراکولا زمانی را به یاد آورد که او تعدادی انسان را کشته بود، اما اعتراف کرد که او خسته شده است و تنها به نتیجه فکر میکند و جزئیات برایش مهم نیست. کارمیلا و هکتور نزد دراکولا رفتند و او با حمله به بریلا موافقت کرد. کارمیلا با تحریک کردن هکتور توضیح داد که او حالا در خیانت به دراکولا شریک است و نمیتواند از این نقشه پا پس بکشد. در کتابخانه بلمونت، سایفا یک طلسم قفلکننده ناتمام را پیدا کرد که از آن میشد برای به دام انداختن قصر در یک مکان استفاده کرد. با رسیدن موجودات شب هکتور و نفوذ به کتابخانه، این مکان شروع به لرزیدن کرد.
ترور با شیطانها مبارزه کرد و آلوکارد نیز از آینه مسافت استفاده کرد تا موقعیت قصر دراکولا را پیدا کرد، و سافیا نیز مشغول کامل کردن طلسم قفلکننده بود. دراکولا قصر را به بریلا حرکت داد و بیشتر ژنرالهای ومپایر نیروهای خود را برای حمله به این شهر هدایت کردند. با دستور کارمیلا، هکتور اسقفی را مورد آزار قرار داد و او را مجبور کرد تا رودخانهی آنجا را یک موهبت بخواند. نیروهای کارمیلا خود را آشکار کردند و پل شهر را پایین آوردند که باعث شد بسیاری از سربازان دراکولا با آب مقدس-شده نابود شوند. نیروهای بازماندهی دراکولا به قصر عقبنشینی کردند در حالی که سربازان کارمیلا از رودخانه گذشتند. دو ارتش، جنگی را در تالار اصلی قصر شروع کردند در حالی که کارمیلا و هکتور به جای دیگری رفتند. در همین زمان سایفا طلسم را تمام کرد و ترور آخرین شیطانها را شکست داد. تلاش سایفا در برابر مکانیسمهای قصر باعث شد تا این قصر به داخل بریلا تلپورت شود و با فرود آمدن در رودخانه بیشتر افراد دو جناح ومپایر از بین بروند. سایفا موفق به غیرفعال کردن مکانیسمهای قصر شد و آن را در بالای کتابخانه بلمونت تغییر مکان داد.
ترور، سایفا و آلوکارد از کتابخانه به قصر هجوم بردند و ومپایرهای باقی مانده در تالار اصلی را شکست دادند. دراکولا برای حفظ مطالعات خود، آنها را به همراه آیزاک از طریق یک آینهی جادویی به صحرایی فرستاد تا از درگیریها دور شود. آلوکارد به مطالعات دسترسی پیدا کرد و با پشتیبانی ترور و سایفا به دراکولا حمله کرد. این گروه سرانجام قادر به غلبه بر دراکولا شدند و سرانجام به اتاق دوران بچگی آلوکارد رسیدند. دراکولا پس از روبرو شدن با این واقعیت که قصد کشتن پسرش را داشته است دچار پشیمانی و افسوس شد و قبل از این که آلوکارد قلبش را سوراخ کند خود را لعنت کرد. پس از آن ترور برای سوزاندن دراکولا اقدام کرد و سایفا نیز بقایای آن را سوزاند تا تنها حلقهی ازدواج او سالم باقی بماند. آلوکارد برای کشتن پدرش ناراحت بود، اما ترور و سایفا او را دلداری دادند که کار درست را انجام داده است. با شروع سپیدهدم آنها همراه یکدیگر از قصر خارج شدند.
آلوکارد قصد داشت قصر دراکولا که حالا متروکه بود را به قبر خود تبدیل کند، اما ترور کتابخانه بلمونت را به او اهدا کرد و او را ترغیب کرد تا از هر دوی خانههای اجدادیشان محافظت کند و از دانش جمعآوری شده آن برای کمک به مردم استفاده کند. در همین حین آیزاک گروهی از مهاجمان را کشت و آنها را به موجودات شب تبدیل کرد، با این هدف که ارتش خود را بسازد. در بریلا، کارمیلا تصمیم گرفت تا به استیریا بازگردد و از مهارتهای هکتور به عنوان بندهی برای بازسازی نیروهایش استفاده کند و جای دراکولای فقید را بگیرد. سایفا قادر به متقاعد کردن ترور برای ماندن در کنار او و پیوستن به ماجراجوییهای او برای نبرد با هیولاها شد، و این دو راه خود را از آلوکارد جدا کردند. آلوکارد که حالا در قصر تنها مانده بود، با از دست دادن پدر و مادرش دچار غم و اندوه زیادی شده بود.
فصل ۳ (۲۰۲۰)
آلوکارد حالا تنها در قلعه خود فردی کسل و خسته بود. او در طول روز تلاش میکرد تا بفهمد چطور زندگی خود را ادامه دهد، تا این که این روال با ورود دو خواهر و برادر مرموز به نام تاکا و سومی تغییر پیدا کرد. این خواهر و برادر که از راه دور آمده بودند ادعا کردند که بردههای انسانی سابق چو، یکی از ژنرالهای جنگی دراکولا هستند. پس از آن که چو تالار جنگ دراکولا را ترک کرد، این خواهر و برادرها فرار کردند و بردگان دیگر را نیز آزاد کردند.
آنها شنیده بودند که دراکولا به دست آلوکارد شکست خورده است. مبارزه کردن با ومپایرها و محافظت از این دو به نظر راه حلی عالی برای بیرون آمدن آلوکارد از تنهایی بود. این خواهر و برادر دو مبارز جوان بودند که برای آموزش به سراغ آلوکارد آمده بودند، اما آنها بیتاب بودند و در نهایت به خاطر روند کند یادگیری از از آلوکارد ناراحت شدند. آنها که فکر میکردند آلوکارد در حال پنهان کردن مواردی است سعی کردند تا او را بکشند، با این حال آلوکارد دست بالا را گرفت و آنها را کشت.
داستان آلودکارد در فصل سوم کسلوانیا بسیار غم انگیز بود. او حالا پوستهای از آن فرد سابق بود و گناه کشتن پدرش او را میخورد. با آمدن این خواهر و برادر، او دوباره هدف و معنا پیدا کرده بود. او آنها را با قلب باز پذیرفت، اما مورد خیانت آنها قرار گرفت. در پایان فصل ۳ آلوکارد فردی سخت و عصبانی بود که اجساد آن خواهر و برادر را روی نیزههایی در جلوی قصر خود آویزان کرده بود. او این کار را به عنوان هشداری برای دیگران انجام داده بود و ظاهرا در راه پدرش قدم گذاشته بود.
داستان سایفا و ترور در فصل ۳ کسلوانیا سرگرمکننده بود. آنها در شهر لیندنفلد با اتفاقات مرموزی روبرو شدند. پس از آشنایی با قاضی لیندنفلد، آنها پی بردند که چطور یکی از موجودات شب دراکولا به نام ویزیتور به داخل یک صومعه سقوط کرده است و با راهبان آنجا شروع به ارتباط کرده است. این راهبان سعی داشتند تا با استفاده از دالانی، دراکولا را از جهنم باز گردانند. همچنین ترور و سایفا با سنت ژرمن آشنا شدند که جادوگری بود که سعی داشت تا عشق خود از طریق «دالان بیانتها» پیدا کند. این دالان بنا بر گفته ژرمن به قلمروهای دیگری در سراسر فضا و زمان راه داشت. دروازهی این دالان در زیر صومعهی راهبان قرار داشت که رئیس آن سالا نام داشت. در مقطعی ژرمن کابوسی دیده بود که او به درون این دالان سقوط کرده بود و شاهد دنیاهای بیشمار و موجودات عجیبی بود. در انتهای این کابوس او شاهد زنی در دروازهای دیگر بود که کریستالی را به سمت او پرت کرد و او آن را گرفت. از این رو سایفا و ترور درگیر بررسی صومعه مذکور شدند.
داستان هکتور در فصل ۳ نیز با رنجهایی همراه بود. او و کارمیلا پس از اتفاقات فصل قبل به قصر کارمیلا در استیریا بازگشتند. این قصر دارای یک شورای خواهران بود که کارمیلا رهبر آن، مورانا سرپرست آن، استریگا جنگجوی آن، و لنور هم دیپلمات آن بود. کارمیلا برنامههایی برای توسعه قلمروی خود به یک امپراتوری داشت اما او برای زنده کردن هیولاها از مردگان به توانایی هکتور نیاز داشت. از آنجایی که این خواهران برای تسلط بر موجودات شب باید وفاداری خود به هکتور را حفظ میکردند، بنابراین نباید او را مجبور به انجام این کار میکردند. از این رو لنور وارد عمل میشود.
لنور با گفتگویی آرام و با احتیاط خود اعتماد هکتور را جلب کرد. سپس او را فریب داد و با یک حلقه جادویی ومپایر هکتور را به خود وفادار کرد. هکتور در میان دو آهنگر شیطان فرد فروتنتر بود اما در فصل ۳ اوضاع برای او متفاوت شده بود او با یکی از اسیرکنندههای خود احساس همدلی میکرد و در نهایت کنترل میشد. هکتور بارها قربانی دستکاری و خیانت شده بود، با این حال همچنان بیگناهی خود را حفظ کرده بود.
از سوی دیگر، آیزاک در حال سفر تهاجمی و انتقامجویانه خودش بود. آیزاک که متوجه شده بود هکتور به او و دراکولا خیانت کرده است، در راه استیریا بود. در همین حین، او ارتشی از موجودات شب را جمع کرده بود، چرا که در این سفر افراد مختلفی در مقابل او قرار گرفتند؛ از بازرگانان قدیمی گرفته تا ملوانان و حتی یک جادوگر سالخورده. در مقطعی او یک جادوگر که شهری را تحت کنترل داشت پایین کشید و اجساد بیشتری را به ارتش خود افزود و آمادهی یافتن هکتور شد.
فصل ۴ (۲۰۲۱)
در ادامه داستان سریال کسلوانیا، ترور و سایفا متوجه شدند که در هفتهی گذشته اوضاع آشفتهتر شده و به تعداد ومپایرها و موجودات شب افزوده شده است. آنها به گروهی متعصب برخورد کردند که این گروه یک محراب قربانیکننده را برای گریم ریپر ساخته بود، به این امید که این موجود عنصری دراکولا را بازگرداند. هنگامی که آنها به تارگوویست رسیدند شاهد سوء تغذیه و رنج بردن شهروندان بازمانده از بیماریهای مختلف بودند.
آنها با فردی به نام زمفیر ملاقات کرند که همانند سایر شهروندان پس از حملهی دراکولا دیوانه شده بود، و اعتقاد داشت که روزی فرمانروایان مرده باز میگردند و شکوه سابق را بازیابی میکنند. دراکولا در زمانی که زنده بود وارنی را فرستاده بود تا تارگوویست را تسخیر کند. در ابتدا به نظر میرسید که وارنی میخواهد کار خود را به پایان برساند و شهر را تحویل دراکولا دهد. با این حال هدف واقعی او این بود که یک آینه تلپورتکننده را پیدا کند تا او را به اتاقهای قصر دراکولا منتقل کند، جایی که دراکولا در آنجا کشته شده بود.
از آنجا که آلوکارد جسدهای تاکا و سومی را در بخش ورودی قصر به سیخ کشیده بود، دیگر بازدیدکنندهی خاصی به آنجا نمیرفت. با این حال در مقطعی او یک پیام کمک را از روستای دانستی دریافت کرد. او با سرپرست روستا یعنی گرتا ملاقات کرد و قبول کرد تا او و مردمش را به قصر خود هدایت کند. در میان روستاییان، ژرمن نیز حضور داشت، کسی که با کمک یک زن مرموز که ادعای کیمیاگری میکرد موفق به خروج از دالان بیانتها شده بود. بعدها، وارنی با ژرمن تماسی گرفت و به او گفت که آنها باید یکدیگر همکاری کنند، زیرا هر دو به دنبال بازگردانی دراکولا هستند.
در سوی دیگر داستان، آیزاک با ارتش موجودات شب خود به قصر کارمیلا حمله کرد و او را کشت. اما او جان هکتور را بخشید، چرا که باور داشت هر دوی آنها ابزار دست افراد دیگری شده بودند. به درخواست هکتور، آیزاک همچنین از جان لنور گذشت. مورانا و استریگا هم که متوجه مرگ کارمیلا شده بودند تصمیم گرفتند تا از جنگ و ویرانی دور شوند تا دنیای خودشان را بسازند.
ترور و سایفا در هنگام نبرد با گریم ریپر خودشان را با همان آینه وارنی تلپورت کردند. مدتی بعد آنها به آلوکارد پیوستند و به او و گرتا کمک کردند تا روستاییان را از دست ومپایرها و موجودات شب تحت فرمان دراگن نجات دهند. آنها خیلی زود متوجه شدند که ژرمن که قبلا در کنار آنها علیه راهبان برای بازگردانی دراکولا در لیدنفلد مبارزه کرده بود، حالا خودش قصد بازگردانی دراکولا را دارد.
بعد از این که ترور از امنیت سایفا اطمینان پیدا کرد، به تنهایی برای مقابله با گریم ریپر رفت. او از قبل قطعههایی از یک سلاح را از گنجینه سلطنتی تارگوویست جمعآوری کرده بود. این سلاح توسط یک آهنگر جادوگر دیوانه ساخته شده بود. ترور میدانست که استفاده از این سلاح در برابر گریم ریپر منجر به مرگ خودش میشود، اما او همچنان برای محافظت از سایفا و فرزند متولد نشدهشان این کار را انجام داد. با این حال ژرمن که او نیز در آستانه مرگ بود، ترور را با کلیدی که از زن کیمیاگر گرفته بود به داخل دالان بیانتها فرستاد. وقتی ترور به هوش آمد خود را در بانک شمالی دانوب یافت و از آنجا به سوی سایفا و سایرین بازگشت.
به این ترتیب در پایان سریال، گریم ریپر با قربانی شدن ترور شکست داده شد. سایفا فرزندی را باردار شد. گرتا و دیگر بازماندگان نیز تصمیم گرفتند تا یک روستای جدید را زیر قصر دراکولا بسازند. لنور که زندگی با اسارت را نمیتوانست بپذیرد از ترور خداحافظی کرد و به سمت ایوان رفت تا با طلوع خورشید روبرو شود.
در مقطعی از داستان ترور، سایفا و آلوکارد قادر به قطع کردن مراسم القای روح دراکولا و لیزا در ربیس شدند. دراکولا و لیزا بعدا در جای دیگری و بدون داشتن خاطرهای از چگونگی بازگشتشان احیا شدند. آنها از این شانس دوباره که بتوانند در ده کوچکی در انگلیس زندگی کنند خوشنود بودند. آنها امیدوار بودند که دوباره به والکیا بازگردند و پسرشان را از بازگشت خود مطلع کنند.