پاوتا فیونا الن
Pavetta Fiona Elen
تولد
نژاد
جنسیت
ملیت
عنوان
قابلیتها
خاندان
نمایشها
پاوتا فیونا الن (Pavetta Fiona Elen) نوهی ملکه آدالیا، و دختر ملکه کالانته و پادشاه روگنر است. او یک منشا و مادر سیری بود.
بیوگرافی
پاوتا بر خلاف مادرش فعالیتهای آرامی را دنبال میکرد و تنهایی را ترجیح میداد. این شاهزاده جوان به خصوص به خواندن شعر و شنیدن موسیقی علاقه داشت. اما کالانته فکر میکرد که این اقدمات باعث تضعیف سلامتی دخترش میشود و به همین سبب قصد داشت او را از این وضعیت بیرون آورد.
یک روز وقتی پاوتا در حال خواندن شعری بود، یک انسان زرهپوش با سری تیغدار به او نزدیک شد که این موضوع باعث حیرت پاوتا و افتادن کتاب شعر او شد. آن موجود کتاب را برداشت و شروع به خواندن کرد و سپس اشعار دیگر را از حفظ خواند. این آشنایی ادامه پیدا کرد و مشخص شد که این موجود شاهزادهای نفرین شده به نام دونی است.
جشن تولد ۱۵ سالگی
زمان که پاوتا به سن ۱۵ سالگی رسید، کالانته جشنی برگزار کرد که طی آن خواستگارهای پاوتا میتوانستند درخواست خود برای ازدواج با او را مطرح کنند. از آنجایی شوهر پاوتا به طور خودکار به پادشاه سینترا تبدیل میشد، کالانته میخواست که دخترش به مردی از اسکلیگ ازدواج کند تا اتحاد با اسکلیگ تامین شود، و از آنجایی که او از میدانست پاوتا فرد دیگری را در نظر دارد، برای جلوگیری از اتفاقات احتمالی از گرالت دعوت کرد تا در مهمانی حاضر باشد، اگرچه او چیزی در مورد دلایل خود به گرالت نگفت.
سرانجام دونی با کلاهخودی در مهمانی حضور پیدا کرد. او به خاطر نجات دادن پدر پاوتا در پانزده سال پیش و طبق قاعدهای تحت عنوان حق سورپرایز مدعی ازدواج با پاوتا شد. کالانته به کمک کردن دونی به شوهرش اعتراف کرد اما او که میدانست دونی چهرهی نامتعارفی دارد او را مجبور کرد تا کلاهخودش را بردارد تا دخترش او را ببیند. پس از آشکار شدن چهرهی دونی، کالانته اعلام کرد که دخترش با چنین موجودی ازدواج نخواهد کرد و همچنین قاعدهی مذکور را نیز بیاعتبار کرد. با این حال پاوتا اظهار کرد که همچنان میخواهد با دونی باشد که این موضوع حال مادر او را به هم ریخت و تعدادی از حاضرین به دونی حملهور شدند.
پاوتا که معشوقهی خود را در خطر میدید ناگهان نیروی درونش فوران کرد و همه چیز و همه کس را به اطراف پرت کرد. در نهایت با آرام شدن اوضاع که گرالت و موساک در آن نقش داشتند، سرانجام کالانته نسبت به ازدواج این دو رضایت داد.
مرگ پاوتا
سالها بعد، باور میشد که پاوتا و دونی به واسطهی غرق شدن کشتیشان توسط ویلگفورتز کشته شدهاند، اما در حقیقت دونی و ویلگفورتز طی توطئهای قصد داشتند پاوتا و سیری با به نیلفگارد آورند. پاوتا سرانجام از این موضوع با خبر شد و دخترش سیری را به مادربزرگش سپرد، موضوعی که باعث خشم دونی شد. پاوتا و دونی روی کشتی با هم مشاجره داشتند و طی این درگیری پاوتا از روی عرشه افتاد و غرق شد.