کالانته فیونا ریانون
Calanthe Fiona Riannon
نام مستعار
نژاد
جنسیت
ملیت
عنوان
خاندان
بستگان
بازیگر
نمایشها
کالانته فیونا ریانون (Calanthe Fiona Riannon) که همچنین با عنوان «مادهشیر سینترا» شناخته میشود، ملکه سینترا، مادر پاوتا، و مادربرگ سیری بود. او به خاطر شجاعت و زیباییاش شناخته میشد.
پیشینه
کالانته تنها بچهی پادشاه داگوراد و ملکه آدالیا بود و بعد از مرگ پدرش در سن ۱۴ سالگی بر تخت سلطنت نشست. زمانی که او ۱۵ سال داشت اولین نبرد مهمش را در هوچبوز علیه نازیر پیروز شد و از همان زمان لقب «مادهشیر سینترا» را دریافت کرد.
برای کالانته پیدا کردن یک شوهر کار دشواری بود. او در ابتدا نمیخواست ازدواج کند اما زمانی که روگنر خوشقیافه را دید تصمیم گرفت در ۱۷ سالگی با او ازدواج کند و دو سال بعد از آن دختر این زوج یعنی پاوتا به دنیا آمد.
پس از مرگ روگنر، کالانته توسط پادشاهان مختلف پیشنهاد ازدواج دریافت کرد. ایست تورسیچ از اسکلیگ نیز چندین بار برای ازدواج با و پیشنهاد داد اما کالانته همهی آنها را رد کرد.
زمان که دختر او پاوتا به سن ۱۵ سالگی رسید، کالانته جشنی برگزار کرد که طی آن خواستگارهای پاوتا میتوانستند درخواست خود برای ازدواج با پاوتا را مطرح کنند. از آنجایی شوهر پاوتا به طور خودکار به پادشاه سینترا تبدیل میشد، کالانته میخواست که دخترش با مردی از اسکلیگ ازدواج کند تا اتحاد با اسکلیگ تامین شود، و از آنجایی که او میدانست پاوتا فرد دیگری را در نظر دارد، برای جلوگیری از اتفاقات احتمالی از گرالت دعوت کرد تا در مهمانی حاضر باشد، اگرچه او چیزی در مورد دلایل خود به گرالت نگفت.
سرانجام دونی، همان مردی که گفته شده بود با کلاهخودی به سر در مهمانی حضور پیدا کرد. او به خاطر نجات دادن پدر پاوتا در پانزده سال پیش و طبق قاعدهای تحت عنوان حق سورپرایز مدعی ازدواج با پاوتا شد. کالانته به کمک کردن دونی به شوهرش اعتراف کرد اما او که میدانست دونی چهرهی نامتعارفی دارد او را مجبور کرد تا کلاهخودش را بردارد تا دخترش او را ببیند. پس از آشکار شدن چهرهی دونی، کالانته اعلام کرد که دخترش با چنین موجودی ازدواج نخواهد کرد و همین طور قاعدهی مذکور را نیز بیاعتبار کرد. با این حال پاوتا اظهار کرد که همچنان میخواهد با دونی باشد که این موضوع حال مادر او را به هم ریخت و تعدادی از حاضرین به دونی حملهور شدند.
پاوتا که معشوقهی خود را در خطر میدید ناگهان نیروی درونش فوران کرد و همه چیز و همه کس را به اطراف پرت کرد. در هنگام این اتفاق ایست تورسیچ که در مهمانی حاضر بود سعی کرد تا ملکه را از صدمات در امان نگه دارد. با آرام شدن اوضاع که گرالت و موساک در آن نقش داشتند، سرانجام کالانته نسبت به ازدواج این دو رضایت داد و خودش هم نیز به خواستگاری پیشین ایست جواب مثبت داد.