بث گرین
Beth Greene
بازیگر
جنسیت
سن
پیشه
خانواده
اولین نمایش
بث گرین (Beth Greene) یک شخصیت اصلی و یک بازمانده از همهگیری در مجموعه مردگان متحرک است. او دختر هرشل و انت گرین و خواهر ناتنی مگی و شاون است.
در مقطعی بث پیوند کوتاهی با دریل دیکسون برقرار کرد تا اینکه توسط افسران پلیس در خدمت داون لرنر ربوده شد و مجبور شدند در بیمارستان گردی مموریال در آتلانتا بماند.
شرح
بث یک دختر شانزده ساله خجالتی، آرام و دلسوز است که با خانوادهاش زندگی عادی داشت. او در مزرعه پدرش زندگی میکرد و در دبیرستان محلی تحصیل میکرد. او به طور منظم به کلیسا میرفت و به شدت به ایمان خود اعتقاد دارد. با شروع آخرالزمان، بث از هرج و مرج اطرافش در امان بود. در ابتدا او فردی نسبتا ترسو و بدبین بود و احساساتش را برای خود نگه میداشت، اما پس از اینکه مجبور به مشاهده مرگ مادرش شد، در نهایت شکسته شد و جنبهی دیگری از او نشان داده شد. او به خواهرش مگی گفت که میخواهد خودکشی کند. با این حال پس از اقدامی برای بریدن مچ دستش، او نظرش عوض شد و تصمیم گرفت تا زندگی کند. بث با حمایت پدر و خواهرش، ارادهی خود را برای زندگی جمع کرد و حتی پس از مرگ دوستش قاطعتر و با ارادهتر ادامه داد.
در طول هفت ماه حضور گروه در مرکز اصلاح و تربیت غرب جورجیا، بث اعتماد به نفس بیشتری به دست آورد و به عضوی مهمتری از گروه تبدیل شد. او منشا خوشبینی و امید برای گروه بود و اغلب برای کمک به تقویت روحیه آواز میخواند. پس از مرگ لوری گرایمز، بث به بقیه اعضای گروه در مراقبت از جودیت که تازه متولد شده بود کمک کرد.
بعد از درگیری وودبری، بث از نظر عاطفی قویتر شد، و راههای مختلفی را برای مقابله با از دست دادن امیدش امتحان کرد و متوجه شد که ممکن است روزی اوضاع بدتر شود. پس از ملاقات او با زک، بث از جنبهی عاطفی فاصله گرفت و خود را آماده کرد تا وقتی کسی که دوست داشت از دست رفت، مانند گذشته از نظر عاطفی نشکند. پس از مرگ زک، او وقت خود را صرف مقابله با بحران جدید پیرامون زندان کرد. بعد از مرگ پدرش او پریشان بود اما قوی ظاهر شد. او مستقلتر و در کشتن واکرها ماهرتر شد. در زمان حمله به زندان و پس از فرارش با دریل دیکسون، این دو بسیار به هم نزدیک شدند و ایمان بث قویتر شد. او معتقد بود که حتی در این دنیای بیرحم هنوز امید و افراد خوب وجود دارند. او همچنین باور داشت که از آنجایی که واکرها قبلا انسان بودهاند، نباید با آنها ظالمانه رفتار کرد یا مورد تمسخر قرار بگیرند.
هنگامی که او را به بیمارستان گرادی مموریال بردند، او حتی مستقلتر شد و مجبور شد در مراقبت از بیماران بیمارستان کمک کند، در حالی که همزمان برنامهی فراری را با نوآ تنظیم میکرد.
مرگ
- خودش (به طور غیرمستقیم)
- داون لرنر (تصادفی)
مدت کوتاهی پس از یک معامله بین بازماندگان، داون از نوآ خواست که نزد او برگردد. پیش از اینکه نوآ به سمت داون بازگردد بث به سمت او دوید و او را در آغوش گرفت.
بث به داون گفت که «حالا میفهمد» و در عین حال سعی کرد یک قیچی را از لباسش بیرون آورد تا حرفش ثابت کند. داون در واکنش به این اقدام بث در واکنشی سریع تفنگش را بیرون آورد و به سر او شلیک کرد، اما متوجه شد که او قصد دیگری داشته است.