ویکی بویز

بر پایه سیستم حالت روشن حالت تاریک

مادرز میلک

اشتراک‌گذاری

مادرز میلک

Mother's Milk

مادرز میلک - بویز

نام واقعی

ماروین تی.میلک

نام مستعار

ام.ام.
مستر میلک

نژاد

انسان

جنسیت

مذکر

پیشه

سپاهی و پزشکیار (قبلا)
مشاور بازداشتگاه نوجوانان (قبلا)
خودخوانده
رهبر بالفعل بویز

وابسته به

سپاه تفنگداران ایالات متحده (قبلا)

خانواده

مونیک میلک (همسر سابق)
جینی میلک (دختر)
پدری بی‌نام
پدربزرگی بی‌نام

بازیگر

لاز آلونسو

ماروین تی.میلک (Marvin T. Milk) که با نام مادرز میلک (Mother's Milk) هم شناخته می‌شود، یکی از شخصیت‌های سریال بویز است. او به عنوان یک شخصیت مهم و عضوی از گروه خودخوانده بویز در تمام فصل‌ها حضور داشته است.

«مادرز میک» یا «ام.ام» قلب تیم بویز را تشکیل می‌دهد و تقریبا او تنها فردی است که در موقعیت‌های مختلف همیشه خونسرد است و حواس خود را حفظ می‌کند. میلک فردی هوشمند است و تمایل زیادی به پیراهن‌های کلاسیک هیپ هاپ وست کوست دارد.

میلک با داشتن خرد بالای خود که از نوع سنتی‌تر است، همیشه هم‌تیمی‌های خود را در زمان‌های دشوار یا زمان‌هایی که نامعقول عمل می‌کنند، هدایت می‌کند یا الهام بخش آن‌ها می‌شود.

پس از کشته شدن پدربزرگش توسط یک سوپ، و همچنین مرگ پدرش به دلیل استرس ناشی از تلاش برای عدالت خواهی، او مصمم شد تا ووت را پایین بکشد و جنایات ابرقهرمانان این سازمان را افشا کند. اگرچه میلک عضوی از بویز است اما اغلب نگران است که بیلی بوچر برای شکست هوملندر هر بهایی را بپردازد و آن‌ها را به خطر بیندازد. از همین رو این میلک و بوچر اغلب جدل‌هایی با هم دارند.

توانایی‌ها

  • نبوغ بالا
    • محقق خبره
  • مبارزه خبره
  • نشانه‌گیر ماهر
  • پزرشک خبره
  • چندزبانه
  • ارعاب
  • مخفی‌کاری

ضعف‌ها

  • اختلال وسواس اجباری: مادرز میلک دارای نوعی وسواس (OCD) است. فرنچی خاطرنشان کرده است که او نمی‌تواند چیزهای خارج از نظم را تحمل کند. استارلایت متوجه برخی از عادات OCD او شده است؛ مثلا او سه بار به فرمانش ضربه می‌زند وقتی مسیرش را تغییر می‌دهد، یا سه بار قهوه‌اش را هم می‌زند و فقط از دستمال‌های ضدعفونی‌کننده استفاده می‌کند. او علاوه بر این اجبارهای وسواسی، دچار تیک هم می‌شود.
  • اختلال استرسی پس از آسیب روانی (PTSD): در فصل سوم نشان داده شد که ماروین به دلیل قتل خانواده‌اش به دست سولجر بوی به شدت آسیب دیده است. پس از اینکه بوچر او را در آزمایشگاه روسیه رها کرد، او وحشت‌زده شد و روز کشته شدن خانواده‌اش را به یاد آورد و سپس شروع به لرزیدن و عرق‌ریزی کرد.
صفحات دیگر