بری برتون
Barry Burton
تاریخ تولد
ملیت
پیشه
- خلبان نیروی هوایی آمریکا
- متخصص سلاح/پشتیبان تیم آلفای استارز
- فعال ضد آمبرلا
- متخصص مبارزه/مشاور BSAA
جنسیت
اولین نمایش
بری برتون (Barry Burton) یک مشاور و متخصص جنگ در اتحاد ارزیابی امنیت بیو-تروریسم است. او قبلا عضوی از سرویس ویژه تدابیر و نجات و پشتیبانی برای گروه آلفای استارز بوده است. او مسئول تامین و نگهداری سلاحهای اعضای استارز بود.
بیوگرافی
پیشزمینه
قبل از سال ۱۹۹۸، بری عضو نیروی هوایی ایالات متحده بود و در همان واحد با کریس ردفیلد آشنا و دوست شد. بری بعدا نیروی هوایی را ترک کرد و به S.T.A.R.S که به تازگی تشکیل شده بود پیوست تا در آنجا دانش گسترده خود در مورد اسلحهها را به کار گیرد. پس از این که کریس از نیروی هوایی مرخص شد، بری با کریس ملاقات کرد و عاملی شد تا کریس به S.T.A.R.S بپیوندد. بری همچنین یک همسری به نام کیتی دارد و آنها دو دختر به نام های مویرا و پولی دارند.
بری وقتی برای پیوستن به S.T.A.R.S به شهر راکون سیتی آمد، با صاحب یک فروشگاه اسلحه به نام رابرت کندو دوست شد. این دو به دوستان خوبی برای هم تبدیل شدند و اغلب با هم به ماهیگیری میرفتند. به سبب همین دوستی، بسیاری از مهمات S.T.A.R.S توسط برادر رابرت تقویت میشد.
حادثه عمارت
زمانی که بری به همراه تیم آلفا برای تحقیق در مورد اتفاقاتی مشکوک به یک منطقهی جنگلی رفتند، او و سایر اعضای تیم آلفا شامل کریس، جیل و آلبرت با حملهی سربروسها به سمت عمارت اسپنسر فرار کردند. پس از آن، بری به جیل کمک کرد تا بر چند تله و موجودات داخل عمارت غلبه کند. با این حال، آلبرت وسکر که در واقع یک جاسوس بود از طرف شرکت Umbrella بود، بری را با تهدید کردن خانوادهاش مجبور کرد تا اقداماتی را انجام دهد. به این ترتیب بری هر مدرکی که مرتبط به وسکر و دخالت او بود را از بین برد و شروع به فریب دادن جیل و به دام انداختن او کرد. بعد از اینکه فاش شد تهدید وسکر علیه خانواده بری تنها یک بلوف بوده است، بری با اسلحهاش به سمت وسکر تیراندازی کرد. در انتها جیل، کریس، بری و ربکا چمبرز از عمارت فرار کردند.
راکون سیتی
پس از حادثه عمارت، بری بلافاصله برای اطمینان از امنیت خانوادهاش خود را به کانادا رساند. او پس از اطمینان یافتن آنها را ترک کرد تا به کریس و جیل بپیوندد و در تلاشهای خود را در زمینه ضد آمبرلا ادامه دهد. در حین شیوع ویروس t-Virus و هنگامی که راکون سیتی با نابودی روبرو بود، بری یک هلیکوپتر غیرنظامی را برداشت تا با یافتن جیل او را از شهر استخراج کند.
بری طی تماسی با یک مزدور از سرویس مقابله با مخاطرات بیولوژیکی آمبرلا به نام کارلوس اولیویرا (کسی که در هرج و مرج ایجاد شده به جیل کمک میکرد) موفق شد جیل را به موقع پیدا کند و پیش از تخریب شدن راکون سیتی جیل و کارلوس را نجات داد.
پس از این ماجرا، جیل و بری برای مدتی در عملیاتها ضد آمبرلا شرکت کردند پس از منحل شدن آمبرلا توسط دولت ایالات متحده، بری تصمیم گرفت تا فعالیتهای ضد-بیو-تروریسم را کنار بگذارد و در کنار خانوادهاش یک زندگی امن را داشته باشد.
در مقطعی دختر بری یعنی مویرا هنگام بازی در خانه، سلاح بری را برداشت و به طور اتفاقی به خواهرش پولی شلیک کرد. این موضوع منجر به سرد شدن ارتباط بری و مویرا شد.
حادثه جزیره سِیم
در سال ۲۰۱۱، دختر بری به همراه دیگر اعضای سازمان تراسیو از جمله کلر ردفیلد در مقر اصلی این سازمان مورد حمله قرار گرفته و سپس ربوده شدند. بری پس از ۶ ماه جستجو کلیر را پیدا کرد که به شدت مجروح شده بود. بنابراین او را به بیمارستان رساند و درهمان جا متوجه شد که دخترش نتوانسته از جزیره فرار کند و کلر نیز فکر میکرد که او مرده است. بری با وجود این نا امید نشد و برای یافتن دخترش به جزیره رفت. بری در همان بدو ورود، ناتالیا کوردا را یافت، دختربچهای کاملا بهتزده که عجیب رفتار میکرد. این دختر به بری گفت که چیزی به خاطر نمیآورد. بری نیز پذیرفت که در جریان جستجوی جزیره برای یافتن مویرا، ناتالیا نیز همراهش باشد. این دو ابتدا به سمت برج رادیویی رفتند، جایی که شش ماه قبل مویرا از آنجا پیغام کمک فرستاده بود. ناتالیا پس از شنیدن نام مویرا دچار سرگیجه شد و او هم به بری گفت که مویرا مرده است. بری که دچار شوک شده بود از او خواست بیشتر توضیح دهد. ناتالیا گفت که درگذشته او با مویرا و کلر همراه بوده ولی در مقابل ورودی برج توسط یک «مرد خوب» به جای دیگری منتقل شده است. پس از این ناتالیا و بری به سمت ورودی برج جزیره حرکت کردند. این دو در جریان جستجو عکس مشترک الکس وسکر و آلبرت وسکر را دیدند. ناتالیا گفت که این زن را میشناسد و نامش الکس وسکر است. سپس یک هیولا با حالتی زنانه از پشت آنها ظاهر شد و به بری حمله کرد. این هیولا سپس به ناتالیا اشاره کرد و اعلام کرد که بالاخره او را پیدا کرده است. الکس در فرم جهشیافته در نهایت نقاب خود را برداشت و توسط ناتالیا شناسایی شد. بری در این زمان از او پرسید که مویرا کجاست؟ و الکس جواب داد که مویرا را همراه با دیگران در داخل کوه به خاک سپرده است و اکنون میخواهد ناتالیا را بکشد. بری در این زمان با چند شلیک به سقف باعث ریزش سنگها شد و با ناتالیا از آنجا فرار کرد. پس از این اتفاق ناتالیا زخمی شد و قادر به حرکت نبود. بنابراین بری او را روی دوش خود گذاشت و با نا امیدی اذعان کرد گرچه نتوانسته به مویرا کمک کند اما به ناتالیا همچون دختر خودش کمک میکند تا از جزیره خارج شود.
بری و ناتالیا یک بار دیگر در محوطه معدن جزیره با الکس جهشیافته مواجه شدند. الکس در این زمان بری را به کناری پرت کرد و ناتالیا را از زمین بلند کرد. او قصد کشتن وی را داشت ولی ناتالیا تحت فشار این هیولا کشته نشد و چشمانش را باز کرد. الکس پس از مشاهده چشمهای ناتالیا به شدت وحشت کرد و پس از رها کردن ناتالیا از آنجا فرار کرد.
پس از فرار الکس، ناتالیا و بری دوباره با یکدیگر همراه شدند و به سمت اعماق معدن حرکت کردند. پس از طی کردن مسافتی زیاد و رفتن به اعماق زمین، این دو وارد یک عمارت بزرگ شدند، جایی که الکس در آنجا حضور داشت. این دو در نهایت با الکس روبرو شدند و مجبور به مبارزه شدند، مبارزهای که در میان آن مویرا در محل حاضر شده و به سمت الکس تیراندازی میکند. بری و ناتالیا که متوجه شدند الکس درحال جهش بیشتر است، از آنجا فرار کردند و در کنار یک صخره پناه گرفتند. در این زمان کلر نیز با هلیکوپتر خود را به آنجا رساند و به الکس تیراندازی کرد. این مبارزه ادامه یافت تا این که الکس توسط شلیک یک راکت کشته میشود.
دو سال بعد، درحالی که ناتالیا توسط بری به فرزندی پذیرفته شده بود، او درحال مطالعه کتاب پندهای سورائو دیده شد و این موضوع مشخص شد که خودآگاهی الکس به بدن او منتقل شده است.