زویی
Zoe Baker
حدود
حدود ۱۹۹۴
ملیت
آمریکایی
اولین نمایش
Resident Evil 7 Teaser Demo: Beginning Hour
زویی بیکر (Zoe Baker) زنی از شهر داوی است که درگیر رویدادهای رخ داده در این شهر بود.
او توسط خانوادهی خود یعنی جک و مارگاریت بیکر، و برادرش لوکاس ربوده شد که تمام این اقدامات به دستور دختربچهای به نام اولین انجام میگرفت، فردی که به واسطهی مهندسی-ژنتیک قادر به کنترل ذهن افراد بود.
بیوگرافی
اوایل زندگی
زویی همراه با خانواده بیکر در یک مرتع در شهرک دالوی لوئیزیانا زندگی میکرد. او در مقطع تحصیلی سال چهارم خود پروژهای هنری را انجام داد که خانوادهاش آن را در اتاق ناهارخوری آویزان کردند.
رسیدن ایتن
روز نهم اکتبر، لوکاس یک کشتی تخریب شده را در رودخانهی نزدیک به خانهشان مشاهده کرد و این موضوع را به اطلاع پدرش رساند.
جک در میان خرابهها میا وینترز و دختربچهای به نام اِولین را پیدا کرد و هر دوی آنها را به خانهی خود برد، نادانسته از این که اولین یک سلاح بیولوژیکی بوده و میا نیز در حال اسکورت او بوده است. بعد از وقوع یک خاموشی، زویی برادرش را بیهوش شده در اتاق ناهارخوری یافت و کمی بعد خودش توسط مارگاریت مورد حمله قرار گرفت. جک که شاهد این صحنه بود سعی کرد مانع اقدام همسرش شود و از زویی خواست تا طنابی را از گاراژ بیاورد، اما وقتی زویی بازگشت جک نیز دچار آلودگی شده بود. جک اقدام به تعقیب زویی کرد اما دخترش موفق به فرار شد.
زویی با فرار موفقیتآمیزش از دست جک و مارگاریت به یک تریلر پناه برد، جایی که او با بازماندهی دیگر یعنی میا وینترز مواجه شد. زویی نامهای را روی میز پیدا کرد که حامل اطلاعاتی در مورد اولین بود. در نقطهای که زویی سعی داشت به صدای اولین گوش دهد، وقتی رویش را برگرداند او را ایستاده در پشتش دید و وقتی اولین دست زویی را گرفت، او از هوش رفت.
زویی ناگهان روی میز ناهارخوری از خواب بیدار شد. او که فکر میکرد تمام اینها تنها یک کابوس بوده به دنبال خانوادهای گشت که ناگهان جک را در مقابل خود دید و خیلی زود اولین نیز ظاهر شد و زویی را «خواهر» خود خطاب کرد، موضوعی که باعث شوکه شدن او شد.
در طی سالهای بعدی زویی به دور از خانوادهاش زندگی میکرد اما همچنان در مرتع بیکرها بود و قادر به فرار از آنجا نبود.
با رسیدن همسر میا یعنی ایتن وینترز به خانهی بیکرها، زویی سعی کرد به وسیلهی تلفنهای موجود در خانه با او ارتباط برقرار کند. زویی با اطلاعاتی که از اولین به دست آورده بود ایتن را راهنمایی کرد تا برای درمان میا و خودش اجزای مربوط به یک سروم را پیدا کند.
وقتی ایتن موفق به یافتن اجزای سرم شد، زویی او را به سمت تریلر هدایت کرد، اما طولی نکشید تا او توسط لوکاس ربوده شد و در کنار میا در خانهی قایقی اسیر شد.
زمانی که ایتن بر نقشههای لوکاس پیشدستی کرد و او را فراری داد، سرانجام زویی آزاد شد و اجزای سرم را از ایتن گرفت. او به کمک این اجزا دو ویال حاوی سرم را ساخت و آنها را به ایتن داد. با این حال ایتن توسط جک که به موجودی بزرگ جهش یافته بود گرفتار شد و مجبور شد برای نابودی جک یکی از ویالها را به او تزریق کند.
با باقی ماندن تنها یک ویال، ایتن باید تصمیم میگرفت که زویی یا همسرش میا را درمان کند. ایتن سرانجام میا را انتخاب کرد و زویی با ناراحتی از آنها خواست تا بدون او محل را ترک کنند. با این حال ایتن به او قول داد تا برایش کمک بفرستد.
پایان زویی
بعد از کمک به ایتن و میا برای فرار، بدن زویی توسط اولین سفت و خشک شد. ایتن بعد از نجات یافتن، از کریس ردفیلد و بلو آمبرلا درخواست کرد تا به دنبال زویی بگردند و او را نجات دهند.
هفتهها بعد از مرگ اولین، نیروهای ویژهی بلو آمبرلا با بررسی مرتع بیکر و اطراف رودخانه سرانجام زویی را پیدا کردند اما آنها خیلی زود با عموی زویی یعنی جو روبرو شدند و او زویی و یکی از سربازان را با خود به کلبهاش برد، به این امید که بتواند برادرزادهاش را درمان کند.
در حالی که جو برای یافتن داروی درمانی کلبه را ترک کرده بود، پدر زویی یعنی جک این بار در ظاهر یک «مرد باتلاقی» در کلبه حضور یافت و برای ربودن دخترش کلبه را به آتش کشاند. بعد از ربوده شدن زویی، جک او را به منطقهی قرنطینهی آمبرلا و یک کلیسای متروکه برد.
مدت کوتاهی بعد، زویی به خانهی اصلی بیکرها منتقل شد، جایی که حالا به کمپ آمبرلا تبدیل شده بود. وقتی جو برای نجات او به این محل آمد، ناگهان جک در آنجا حاضر شد و برای مبارزه جو، زویی را به کنار پرتاب کرد.
جو در نهایت طی یک رویارویی نهایی موفق شد جک را از بین برد و با رسیدن کریس ردفیلد و سایر نیروهای پشتیبانی آمبرلا، زویی سرانجام درمان شد.