مویرا برتون
Moira Burton
مویرا برتون (Moira Burton) دختر بزرگ کیتی و بری برتون، و خواهر پولی است.
بیوگرافی مویرا برتون
مویرا در حدود ۱۹۹۱ متولد شد، و تا سال ۱۹۹۸ در راکون سیتی زندگی کرد. پدرش بری در سرویس ویژه تدابیر و نجات خدمت میکرد. وقتی در مقطعی از این سال خانواده بری توسط جاسوس آمبرلا یعنی آلبرت وسکر تهدید شد، بری تصمیم گرفت تا خانوادهاش را به کانادا منتقل کند.
پس از مستقر شدن خانواده برتون در کانادا، مویرا و پولی در یک روز در خانهشان مشغول بازی بودند که مویرا کابین مربوط به سلاحهای پدرش را باز کرد. او به طور تصادفی تیری را به سوی خواهر کوچکش شلیک کرد که باعث زخمی شدن پولی شد. خوشبختانه پدرشان به موقع وارد عمل شد و از مویرا خواست تا با آمبولانس تماس بگیرد. پولی زنده ماند، اگرچه این اتفاق باعث ایجاد اختلافاتی بین این پدر و دختر شد. مویرا در مقابل یکدندگی پدرش به فردی سرکش تبدیل شد.
مویرا برتون تصمیم گرفت با کمک دوست صمیمیاش کلر ردفیلد که همانند یک خواهر بزرگتر برایش بود به TerraSave بپیوندد. بری که نمیخواست خانوادهاش درگیر بی-تروریسم باشد، با این تصمیم مخالف بود. با این حال مویرا در سال ۲۰۱۱ به عنوان جدیدترین عضو در این سازمان غیر دولتی پذیرفته شد.
حادثه جزیره سیم (۲۰۱۱)
در یک روز که مقر فرماندهی TerraSave مشغول برگزاری یک جشن بود، یک گروه شبه نظامی ناشناس به این سازمان حمله کرد و تعدادی از اعضای آن از جمله مویرا برتن و کلر ردفیلد را ربود. افراد ربوده شده با یک ویروس جدید آلوده شدند و در جزیرهای دور افتاده به نام سوشستووانی اسیر شدند.
مویرا پس از بیدار شدن خود را در زندانی یافت و دستبندی عجیب به دستش بسته شده بود. کمی بعد کلر که از سلول خود بیرون آمده بود او را بیرون آورد. آنها که نمیدانستند کجا هستند و دلیل اسیر شدنشان شروع به جستجوی زندان کردند. مویرا حامل یک چراغ قوه و یک دیلم بود تا از خود دفاع کند، اگرچه کلر به او اصرار کرد تا از سلاح گرم استفاده کند اما مویرا به خاطر اتفاقی که برای خواهرش افتاده بود از سلاحها هراس داشت.
مویرا و کلر خود را به یک برج رادیویی رساندند و متوجه شدند که در یک جزیره دور افتاده گرفتار شدهاند. مویرا با نا امیدی از طریق برج رادیویی پیامی را برای کمک مخابره کرد. پس از آن این دو با ادامهی جستجوهای خود و با صحبتهایی که یک زن از طریق دستبندهایشان میکرد راه خود را ادامه دادند. آنها در مسیرشان با دختربچهای به نام ناتالیا برخورد کردند که مویرا با حرفهایش به او اطمینان داد تا با آنها همراه شود. در مقطعی بدون این که مویرا و کلر متوجه شوند، ناتالیا توسط فردی ناشناس ربوده شد.
مویرا و کلر سرانجام از چند و چون اتفاقات رخ داده مطلع شدند، اتفاقاتی که در واقع با زیر سر رئیس سازمان TerraSave یعنی نیل فیشر بود. او با الکس وسکر (همان زن مرموز) معامله کرده بود و اعضای سازمانش را در قبال دریافت نمونهای از ویروس اوروبروس فروخته بود. با این حال الکس به او خیانت کرده بود و همان ویروس را به او تزریق کرده بود. به این ترتیب مویرا و کلر با یک فیشر جهشیافته روبرو شدند. پس از درگیری آنها با فیشر، در مقطعی فیشر کلر را گرفتار کرد و این در حالی بود که مویرا میتوانست از سلاح به زمین افتاده کلر استفاده کند. مویرا به خاطر اتفاقی که برای خواهرش افتاده بود نسبت به سلاح گرم ترسی شدید پیدا کرده بود اما او با غلبه بر ترسش اسلحه را برداشت و به سمت سر فیشر شلیک کرد و کلر را نجات داد.
پس از این که آن دو به بالای برجی رسیدند و شاهد خودکشی الکس وسکر بودند، برج شروع به تخریب کرد و آنها سعی کردند از آنجا فرار کنند. با وجود موفقیت تقریبی آنها اما در لحظهی خروج از برج مویرا زیر آوار گرفتار شد و کلر که کاری از دستش بر نمیآمد به تنها از برج گریخت.
بقا در جزیره
زمانی که مویرا بیدار شد، او خود را در فاضلاب زیر برج و در کنار پیرمردی دید که قبلا نیز با او روبرو شده بود. او به مدت هشت هفته به منظور بهبودی در آنجا باقی ماند و پس از آن به همراه پیرمرد به شکار رفت تا غذای خود را تامین کند. مویرا بر خلاف پیرمرد سعی داشت از این جزیره فرار کند. او در هنگام حضورش در جزیره به گذشتهی خودش با پدرش فکر میکرد و در کابوسی پدرش را در بستر مرگ دید.
تقریبا شش ماه پس از تخریب شدن برج، مویرا و پیرمرد متوجه یک نوع هیولای جدید در جزیره شدند که این هیولاها سعی داشتند هر کسی را که در جزیره است از بین ببرند. در این مقطع مویرا و پیرمرد یک فهرست اسامی را پیدا کردند که نام افرادی که به معادن جزیره برده شده بودند روی آن نوشته شده بود. یکی از این اسامی ایرنا بود که پیرمرد را درگیر خود کرد. بعدا مشخص شد که ایرنا دختر او بوده و قبلا گمشده است. مویرا به پیرمرد کمک کرد تا با رفتن به معدن اثری از دخترش پیدا کند. آنها یک یادداشت از او پیدا کردند که نشان میداد او به واسطهی آزمایشهای الکس جهش یافته است.
مویرا که دوست نداشت پدرش مانند پیرمرد در سوگ از دست دادن دخترش برود، قسم خورد که زنده بماند و رابطهی خود را با بری ترمیم کند. او خیلی زود یک نشان BSAA را پیدا کرد که نشان میداد پدرش برای یافتن او به جزیره آمده است.
در نهایت مویرا با ترک کردن پیرمرد مسیر خود را برای یافتن پدرش ادامه داد. او با گرفتن رد پدرش به یک غار هدایت شد و درست زمانی به آنجا رسید که ناتالیا در چنگ الکس وسکر گرفتار شده بود. با شلیک مویرا دختربچه از دست الکس رها شد و بری که تا آن لحظه فکر میکرد دخترش مرده شوکه شد.
آنها در نهایت با رسیدن کلر ردفیلد با هلیکوپتری از جزیره خارج شدند و الکس با شلیک یک موشکانداز از بین رفت.
دو سال بعد، هنگامی خانواده برتون به منظور یک رویداد نامشخص آمادهی رسیدن کلر بودند، عضو جدید خانواده برتون یعنی ناتالیا رفتار مشکوکی داشت که نشان میداد تحت کنترل آگاهی الکس قرار گرفته است.