رزیدنت اویل زیرو
Resident Evil 0
توسعهدهنده
ناشر
کارگردان
نویسنده
هیرومیجی ناکاموتو
جونیی میاشیتا
تهیهکننده
آهنگساز
سبک
پلتفرمها
نینتندو وی
پلیاستیشن 3
پلیاستیشن 4
ایکسباکس ۳۶۰
ایکسباکس وان
مایکروسافت ویندوز
نینتندو سوییچ
تاریخ انتشار
درجه سنی
داستان بازی Resident Evil 0 پیرامون ماموریتی از تیم براوو استارز در کوهستان آرکلی است. وقایع بازی مربوط به یک روز پیش از رویدادهای بازی اول و حوادث مرتبط با آزمایشگاه آرکلی است. قهرمان اصلی بازی ربکا چمبرز است، یکی از معدود بازماندگان تیم براوو که در بازی نخست نیز دیده شد. او همراه با یک زندانی نظامی فراری به نام بیلی کوئن در موج اول انتشار ویروس-تی گرفتار میشود و باید ریشهها و دلایل نخستین شیوع گسترده این ویروس را کشف کند.
داستان بازی Resident Evil 0
در ۳ جولای ۱۹۹۸، گروه پلیس S.T.A.R.S در اداره پلیس شهر راکون، تیم دوم خود موسوم به تیم براوو را به کوهستان آرکلی در حومه شهر راکون فرستاد تا درباره چندین فقره قتل به شکل فجیع و خشن که در روزهای اخیر رخ داده و به پلیس گزارش شده بود تحقیق کند. در راه رسیدن به محوطه تحقیق، هلیکوپتر تیم دچار نقص فنی شد ولی خلبان به هر شکلی بود موفق شد تیم را به سلامت روی زمین فرود بیاورد. ربکا چمبرز از اعضای تیم براوو در بررسی اولیه یک کامیون نظامی واژگون شده را یافت که دو افسر داخل آن مرده بودند. انریکو مارینی، فرمانده تیم به بررسی سابقه مجرمی که توسط این کامیون منتقل میشد پرداخت؛ این مجرم بیلی کوئن، تفنگدار سابق دریایی ارتش بود که به خاطر چندین فقره قتل در حال انتقال به زندان بود. اعضای تیم براوو با این پیشفرض که حوادث اخیر نیز به نوعی به این قاتل زنجیرهای مرتبط است از یکدیگر جدا شدند تا کوئن را پیدا کنند.
ربکا پس از مدتی به یک واگن قطار رسید که در میانه مسیر از حرکت باز ایستاده بود. او پس از ورود به قطار به جستجو پرداخت و خیلی زود با نخستین زامبی مواجه شد. او ابتدا فکر میکرد این زامبی یک مسافر عادی است که بیهوش شده است. ربکا پس از کشتن چند زامبی، در یکی از واگنها با بیلی کوئن روبرو شد. درحالی که ربکا نسبت به کوئن بیاعتماد بود، بیلی نیز بدون توجه محل را ترک کرد ولی در ادامهی ماجرا این دو مجبور شدند برای مقابله با هیولاها و زامبیها با یکدیگر متحد شوند. هدف آنها فعال کردن برق قطار برای جستجوی اتاقهای دیگر بود که در نهایت موفق به انجام این کار نیز شدند. با فعال شدن برق قطار شروع به حرکت کرد و وقتی سرعت قطار از کنترل خارج شد، یکی از آن دو میبایست به انتهای قطار میرفت تا مکانیزم ترمز اضطراری را فعال کند. به هر شکل ممکن ربکا و بیلی با وجود واژگون شدن قطار در آخرین لحظه به سلامت از قطار بیرون آمدند. آنها حالا در نزدیکی مرکز تحقیقاتی آمبرلا بودند، تاسیساتی که برای چندین سال متروکه و پلمپ شده بود.
در طول جستجوی مرکز تحقیقاتی شرکت آمبرلا، صدای ضبط شدهای از پروفسور جیمز مارکوس پخش شد که مشخص شد در گذشته و پیش از بسته شدن این مرکز، او مدیر ساختمان بوده است. مارکوس همچنین از بنیانگذاران شرکت آمبرلا بود. ربکا و بیلی در این محل هم مجبور به مبارزه با زامبیهای مبتلا به ویروس-تی بودند. با تحقیقات بیشتر مشخص شد که مارکوس ۱۰ سال قبل از طریق ترکیب ویروس اولیه با DNA زالو، موفق به کشف ویروس-تی شده است. با این حال دیگر بنیانگذار شرکت یعنی اسپنسر به او خیانت کرده و پس از کشتن مارکوس، مرکز تحقیقاتی را نیز پلمپ کرده است. آنچه نامشخص بود دلیل بازگشت دوباره مارکوس و شیوع ویروس-تی در کوهستان آرکلی بود. بیلی نیز با اصرار ربکا مجبور شد پیشزمینهی فعالیتهای خود را شرح دهد؛ او گفت که در یک ماموریت به آفریقا فرستاده شده و در جریان این ماموریت تیم آنها مورد حملات غافلگیرانه قرار گرفته که به مرگ چند نظامی منجر شده است. با این حال تیم او به پیشروی خود تا یک دهکده کوچک ادامه داده است و در این محل فرمانده تیم دستور کشتن همه ساکنان دهکده داده که به خاطر پناه دادن احتمالی به نیروهای دشمن بوده است. بیلی از دستور سرپیچی کرده و نسبت به این دستور اعتراض کرده اما توسط فرمانده نادیده گرفته شده است. آنها دهها نفر از روستاییان را کشتند ولی پس از این که مشخص شد آن افراد بیگناه بودهاند، فرمانده تیم با پشتیبانی دیگر سربازان گناه را به گردن بیلی انداختند. به این ترتیب او به یک قاتل زنجیرهای تبدیل شد و برای گذراندن دوره محکومیتش در حال انتقال به زندان شهر راکون بود که در میانه راه با حمله زامبیهای کوهستان آرکلی، خودروی حامل او واژگون شده و او در این محل سرگردان شده است.
در ادامهی داستان بازی Resident Evil 0 در طول بررسیهای مرکز تحقیقاتی مشخص شد که سازندگان ویروس اولیه را در آفریقا کشف کردهاند و این ویروس از عصاره گلهای عجیبی به دست آمده که بدون تابش نور خورشید و حتی در اعماق زمین قادر به بقا، رشد و تکثیر است. ادوارد آشفورد معتقد بود که از خاصیت احیاکنندگی این ویروس میتواند به عنوان دارو استفاده کرد، حال آن که مارکوس و اسپنسر قصد استفاده از ویروس را در جهت تولید سلاحهای بیولوژیکی را داشتند. با این حال ویروس اولیه بسیار قدرتمند بود و تقریبا همه مبتلایان را میکشت؛ از جمله ادوارد آشفورد که از کاشفان اولیه آن بود. با این حال مارکوس به جای کار روی خود ویروس، آن را از طریق ترکیب کردن با سلولهای زنده ضعیف کرد. این کار شامل ترکیب ویروس با DNA موجودات دیگر بود تا پس از تشکیل سلول تخم، موجود متولد شده از ابتدا مبتلا به ویروس باشد و به این ترتیب بدن با آن هماهنگ شود. پس از چندین مورد آزمایش، مارکوس موفق شد ویروس اولیه را از طریق ترکیب با DNA زالو به حالتی برساند که امکان استخراج ویروس-تی از زالوی متولد شده فراهم شود.
بیلی و ربکا پس از خروج از مرکز تحقیقاتی مسیر خود را به آزمایشگاه زیرزمینی آمبرلا در شهر راکون دنبال کردند؛ هرچند در این زمان بیلی به خاطر حمله زامبیها به کانال آب افتاد و ربکا مجبور بود به تنهایی مسیر را ادامه دهد. ربکا در آزمایشگاه زیرزمینی با انریکو مارینی روبرو شد که او نیز دچار سردرگمی حاصل از وقایع اخیر شده بود. اندکی بعد، ربکا باید با یک هیولای بزرگ مبتلا به ویروس-تی یعنی «تایرنت» مبارزه کرد. تایرنت یک نوع بسیار قدرتمندتر و بزرگتر از B.O.Wهای مبتلا به ویروس-تی بود ولی ربکا به هر شکل ممکن موفق شد او را متوقف کند. در این مقطع، دکتر برکین و آلبرت وسکر از طریق دوربینهای امنیتی شاهد رویدادها بودند و آنها نیز درباره علل شیوع گسترده ویروس-تی بیاطلاع بودند. گرچه برکین نسبت به این وقایع بیمناک بود اما وسکر به او گفت که آنها باید از وقایع پیش آمده به سود خودشان استفاده کنند. ربکا پس از کشتن تایرنت به نزدیکی کانال آب رفت و در آن جا بیلی را پیدا کرد. این دو در ادامه باری دیگر متحد شدند و با ادامه مسیر در نهایت به دکتر مارکوس رسیدند.
مارکوس به این دو گفت که ۱۰ سال پیش، پس از کشف ویروس-تی اسپنسر دستور قتل او را صادر کرده و تیمی مسلح با رهبری شاگردانش یعنی برکین و وسکر به اتاق او آمدهاند و او را کشتهاند. با این حال اتفاق شگفتانگیز این بود که یکی از زالوهای حامل ویروس-تی وارد جسد مارکوس شد. فعالیت زالو و ویروس-تی در بدن مارکوس باعث ترمیم بافتها و سلولهای مرده شد و در طول این ۱۰ سال، روند بازسازی سلولها و بافتها تکمیل گردید. حالا مارکوس بازگشته از مرگ تنها در فکر انتقام از اسپنسر و شرکت آمبرلا بود. او با شایع کردن ویروس-تی در محوطه تحقیقاتی و کوهستان آرکلی، چهره اصلی و پلید شرکت آمبرلا را نمایان کرده بود. پس از این توضیحات، مارکوس به یک هیولای زالو شکل جهش پیدا کرد و بیلی و ربکا تلاش کردند تا او را متوقف کنند. پس از مدتی مبارزه و شکست اولیه هیولا، مارکوس بار دیگر به آنها حمله کرد اما این بار ربکا و بیلی با آگاهی از تاثیر مخرب نور آفتاب روی هیولا، سقف محوطه را باز کردند که باعث کشته شدن مارکوس بر اثر تابش نور خورشید شد. در پایان داستان Resident Evil 0 و پس از خروج بیلی و ربکا از تاسیسات، بیلی مسیر خودش را در پیش گرفت و ربکا وارد عمارت اسپنسر شد.