پتلگیوس رومانی-کونتی
Petelgeuse Romanee-Conti

نام مستعار
لقب
نژاد
جنسیت
سن
وابسته به
پیشه
بستگان
جادو
قدرت
سلاح
اولین نمایش
صداپیشه
پتلگیوس رومانی-کونتی (Petelgeuse Romanee-Conti) یک اسقف گناه از فرقه جادوگر و نماد تنبلی (Sloth) است. او اولین بار در آرک ۳ نمایش داده شد که آنتاگونیست اصلی این آرک بود. در سراسر داستان به نام او اشاره شده است.
در آرک ۳ او فرقه جادوگر را برای حمله به روستای ایرلام و عمارت رزوال هدایت کرد. به طور کلی او در این آرک به عنوان یک عامل خنثیکننده در برابر سوبارو عمل کرد اما سرانجام شکست خورد و بدنش زیر چرخهای یک حامل اژدها خرد شد. در طول آزمون امیلیا در آرک ۴ این موضوع افشا شد که زمانی اسلاف به امیلیا و خالهی او فورچینا بسیار نزدیک بوده است، اما بعد از کشته شدن تصادفی فورچینا دیوانه شد.
تاریخچه
تقریبا ۴۰۰ سال پیش پتلگیوس در بنیان کردن فرقه جادوگر با دلیلی نامعلوم کمک کرد. در قرنهای بعدی او به عنوان رهبر حزب معتدل این فرقه نقشآفرینی کرد. او حتی بدون داشتن یک اختیار عنوان اسقف را دریافت کرد، اگرچه تا مدتها تبدیل به اسقف تنبلی نشد. پتلگیوس ۴۰۰ سال پیش با جادوگر طمع یعنی اکیدنا آشنا شد و اسپیریت ساختگی او یعنی بتریس را تحت سرپرستی قرار داد. با این که ذات رابطهی آنها نامشخص بود اما آنها رفتار دوستانهای با هم داشتند. در مقطعی او با فورچینا آشنا و دوست شد و فورچینا لقب «جوسو» را به او داد. او از طریق فورچینا با جنگل الیور الفها و مهری که آنها از آن حفاظت میکردند آشنا شد.
کمی بیش از یک قرن پیش، پتلگیوس درگیر جنگل الیور و ساکنان آن شد و گاه به گاه برای آنها لباسهای جدید، ملزومات و غذا میآورد. در ماههای بعدی او با امیلیا آشنا شد که به دلیلی نامعلوم برایش بسیار اهمیت پیدا کرد. او پیوند محکمی با امیلیا و خالهی او یعنی فورچینا پیدا کرد. با این حال خوشی این سه زیاد طول نکشید. در مقطعی رگیلس کورنیس و پاندورا در این جنگل حضور یافتند و همراه آنها خشم کوروهبی و همچنین حزب رادیکال فرقه جادوگر نیز به آنجا رسید و منجر به ایجاد نبردی با حزب معتدل شد.
پتلگیوس برای تقابل با جادوگر طمع و خودستایی و همین طور برای فرار فورچینا و امیلیا برگ برندهی خود یعنی عامل جادوگری تنبلی را رو کرد. او به قدرت تنبلی دست یافت که خودش آن را دستان نادیده خطاب کرد. این موضوع باعث شد تا پاندورا جایگاه تنبلی را به او اعطا کند. او مبارزه با رگیلس را ادامه داد اما قادر به شکست دادنش نشد. رگیلس بدن او را ویران کرد و پیش از این که بتواند او را بکشد، پاندورا جلوی او را گرفت که باعث خشم رگیلس شد و اقدام به کشتن پاندورا کرد. پاندورا با استفاده از اختیار خودستایی مرگ خود را از گذشته پاک کرد و حضور رگیلس را نیز از جنگل پاک کرد و تمام ویرانیهای ایجاد شده توسط او بازگردانی شد. پس از آن نبرد میان پاندورا با پتلگیوس و فورچینا شروع شد. نبرد آنها در اعماق جنگل و در کنار مهر دنبال شد که پاندورا قصد باز کردن آن را داشت. پاندورا با استفاده از اختیار خودستایی خود پتلگیوس را فریب داد تا فکر کند که فورچینا پاندورا است، به طوری که پتلگیوس قفسهی سینهی او را پاره کرد. پس از متوجه شدن از این موضوع که او چه کاری با فورچینا کرده است ذهن پتلگیوس کاملا خراب شد و او در اعماق دیوانگی و ناامیدی مطلق فرو رفت. پاندورا بعد از پی بردن به این موضوع که بدون متقاعد کردن امیلیا قادر به باز کردن مهر نیست از پتلگیوس خواست تا او را همراهی کند، و در همین زمان امیلیا به تدریج مشغول منجمد کردن دائمی جنگل شد.
یک قرن بعد، پتلگیوس جایگاه تنبلی را پذیرفت و به حزب رادیکال فرقه پیوست. او به خاطر اقدامات ظالمانه و کشتارهایش به فردی بدنام تبدیل شد. او سرانجام توسط نیروی ترکیبی ناتسوکی سوبارو، جولیوس جوکیولیوس، ویلهلم ون آسترا، فریس و نیش آهنی شکست داده شد.