گلرت گریندلوالد
Gellert Grindelwald
تولد
مرگ
نژاد
جنسیت
چوب جادو
الدر، موی دم تسترال
پاترونوس
وفاداری
موسسه دارمسترنگ (قبلا)
گلرت گریندلوالد (Gellert Grindelwald) جادوگری متولد سال ۱۸۸۳ بود که به عنوان یکی از قدرتمندترین و خطرناکترین جادوگران تاریک در تمام دوران، پس از لرد ولدمورت شناخته میشود. او در میان بزرگترین جادوگران زندگی کرده است و اغلب او را سومین جادوگر قدرتمند تاریخ میدانند به طوری که تنها تام ریدل و آلبوس دامبلدور از او برتر هستند. گریندلوالد دانشجوی موسسه دارمسترنگ بود که به دلیل آزمایشهای پیچیده، تاریک و حملات نسبتا مرگبار به شاگردان اخراج شد.
او پس از ترک دارمسترنگ، رابطهی خود را با آلبوس دامبلدور جوان تقویت کرد، و برنامههایی را برای یافتن یادگاران مرگ و رهبری یک انقلاب جادوگری برای پایان دادن به پیمان بینالمللی نهانی شروع کرد. هدف او ایجاد یک نظم سلسله مراتبی جهانی خیرخواهانه به رهبری جادوگران خردمند بود که بر ماگلها تسلط داشت. گریندلوالد در هفده سالگی یک درگیری با برادر دامبلدور یعنی ابرفورث داشت که منجر به مرگ آریانا، خواهر دامبلدور شد و همین موضوع باعث از هم پاشیدن مشارکتش با آلبوس شد. او انگلیس را ترک کرد و بعدها چوبدستی الدر را از مایکی گرگوروویچ ربود و سپس طرح انقلابی که او و دامبلدور کشیده بودند را به تنهایی پیش برد.
گریندلوالد شخصیتی پیچیده، ایدهآلگرا و با استعداد بود که برای رسیدن به اهدافش حاضر به تحمل هر بهایی بود. او و پیروانش که طی عملیاتی انقلابی خارج از قانون فعالیت میکردند، مرتکب جنایات متعددی از جمله چندین قتل شدند. گریندلوالد در نهایت با اقداماتی خشونتآمیز در ایالات متحده و اروپا، یک پایگاه قدرت را در قلعه نورمنگارد در اتریش ایجاد کرد. او در سال ۱۹۴۵ و در اوج قدرت یک دوئل افسانهای را با دامبلدور انجام داد و در آن شکست خورد. به دنبال این اتفاق او دهها سال را در قلعه خودش زندانی شد و در سال ۱۹۹۸، وقتی حاضر نشد که موقعیت چوبدستی الدر را فاش کند، توسط لرد ولدمورت در آنجا كشته شد.
شخصیت و خصوصیات
گریندل والد حتی در جوانی فردی کاریزماتیک، مصمم و درخشان بود. خود آلبوس دامبلدور اعتراف کرده است که گریندلوالد فوقالعاده جذاب است و او در ابتدا نسبت به خطرناک بودن گریندلوالد بیتوجه بود.
گریندلوالد در طول سالها نشان داد که بسیار باهوش، با استعداد در جادو، ایدهآلیست، و همچنین جاهطلب و تا حد بیرحم است. زمانی که آبرفورث دامبلدور برنامههای او و آلبوس را به چالش کشید و سعی کرد برادرش را متقاعد کند که آنها را رها کند، گریندلوالد «کنترل خود را از دست داد» و از نفرین کروسیاتوس روی آبرفورث استفاده کرد و به این ترتیب تمایل خود را برای ایجاد درد در افراد مخالفش را نشان داد. بعدها هنگامی که گریندلوالد با نیوت اسکمندر دوئل کرد، به سرعت بر این حریف خود غلبه کرد، اما به خاطر خشمی خود از دخالت نیوت داشت، صاعقههای شدیدی را بر سر او شلیک کرد تا او را به شیوهای دردناک ناتوان کند. بعد از اینکه قلیان جمجمه او از بین رفت، خشم گریندلوالد او را بر آن داشت تا تمام پاریس را نابود کند و اظهار کرد که از این شهر متنفر است.
او همچنین رگههایی از رفتار سادیستی نشان داده است، زیرا در طول نبرد خود با اوررها در پاریس، خطاب به آنها گفت: «با قوانین بازی کنید. بچهها تقلب نکنید» و طبیعت جذاب خود را کاملا از بین برد. خود دامبلدور نیز اظهار کرده بود که همیشه (ناخودآگاه) چیزی خطرناک را در او احساس کرده است. او همچنین از کشتن نوزادان ماگل ابایی نداشت، اگرچه ظاهرا خودش دوست نداشت این کار را انجام دهد. برای مثال پس از ورودش به پاریس، صدای گریه یک کودک ماگل را شنید و پس از مدتی تأمل از اتاق خارج شد و او را رها کرد تا توسط یکی از یارانش به قتل برسد.
گلرت گریندلوالد به عنوان یک انقلابی که خارج از قانون عمل میکرد، انسانی در خدمت به آرمانهای خود بود. او کاملا باور داشت که انقلاب او برای بیرون آوردن جادوگران از مخفیگاهشان و «برخاستن و گرفتن جایگاه [خود]» از جمعیت غیر جادویی، یک خیر بزرگتر است، و خستگیناپذیر برای تحقق این هدف تلاش میکرد. گریندل والد سخنوری بسیار متقاعد کننده بود که تسلط خارق العادهای بر فن بیان عمومی داشت. این به او اجازه میداد تا مخاطبان، متحدان و دشمنان خود را به طور یکسان دچار ابهام و وحشت کند.
در دهه ۱۹۳۰، گریندلوالد بسیار جدیتر، بیرحمتر، خشنتر، محتاطتر و تهاجمیتر شده بود و با عقاید افراطی او پیرامون برتری جادوگران بر ماگلها بیش از هر زمان بود، تا جایی که فقط برای رسیدن به اهدافش جانداران تازه متولد شده را کشت.
با این حال، او متوجه بود که اگرچه یک جادوگر باهوش است اما خطاناپذیر نیست. بنابراین او آشکارا به گروهی از متصدیان اعتماد کرد که با دقت انتخاب شده بودند تا به عنوان درونیترین دایره ارتش جادوگران تاریک عمل کنند. علاوه بر این، گریندلوالد در حالی که از کالسکه زندانی شدهی خود فرار میکرد، همه اوررها را کشت اما تمام تلاش خود را کرد تا رودلف اسپیلمن زنده بماند میزان تهدیدآمیز بودن او را به کنفدراسیون بین المللی جادوگران گزارش دهد.
گریندلوالد همچنین در مواقعی که مجبور بود بسیار مستقل کارمیکرد، مانند زمانی که ظاهرا به تنهایی به کنگره جادویی ایالات متحده آمریکا نفوذ کرد و قادر بود شخصیت پرسیوال گریوز را برای مدتی طولانی و بدون ایجاد سوء ظن تقلید کند.