ماریا رنارد
Maria Renard
نقش
نژاد
جنسیت
تاریخ تولد
سن
سلاح
توانایی
بستگان
شریک
اولین نمایش
ماریا رنارد (Maria Renard) شخصیتی در مجموعه کسلوانیا است. او یک شکارچی ومپایر جوان و یکی از بستگان قبیله بلمونت است. اولین نمایش او در مجموعه زمانی بود که او تنها دوازده سال داشت، با این حال او همچنان بر طلسمهای جادو، روحهای حیوانی، و چهار جانور آسمانی تسلط داشت.
تاریخچه
کسلوانیا: روندوی خونین
ماریا رنارد دوازده-ساله به عنوان یک شکارچی خونآشام شجاع، با قدرتهای جادویی خود علیه نیروهای دراکولا ایستادگی کرد. با این حال او در مقطعی گرفتار شد و همراه با سه روستایی دیگر به قصر دراکولا برده شد. این سه نفرد شامل آیریس، دختر یک دکتر، ترا، یک راهبه، و انت که نامزد جنگجوی نسل کنونی بلمونت به نام ریچر بود. ماریا در یک سیاهچال زندانی شد اما توسط ریچر بلمونت نجات پیدا کرد. در ابتدا ریچر تواناییهای او را به خاطر سن پایینی که داشت جدی نگرفت اما وقتی ماریا به طور تصادفی یک اژدها را احضار کرد، ریچر همراهی او را پذیرفت.
در طول رویارویی نهایی با دراکولا، این امکان وجود دارد که ماریا با هدایت تمام قدرت خود به ریچر کمک کند تا یک طلسم محافظتی قدرتمند را بر روی او اعمال کند.
کسلوانیا: سمفونی شب
در سال ۱۷۹۶، ریچر زیر نور ماه کامل ناپدید شد. ماریا بلافاصله شروع به یافتن دوست خود کرد اگرچه نمیدانست از کجا شروع کند. پس از یک سال جستجو، قلعه دراکولا دوباره ظاهر شد که گویی میخواست راه را به ماریا نشان دهد. او باری دیگر به سمت قلعه دراکولا حرکت کرد و در همین زمان آلوکارد، پسر دراکولا که از سیصد سال قبل، پس از شکست دادن پدرش در خوابی ابدی بود، به طور مرموزی بیدار شد. آلوکارد نیز به قصد تخریب قلعه و جلوگیری از احیای دراکولا به سمت قلعه حرکت کرد.
ماریا و آلوکارد در حالی که اهداف جداگانه خود را دنبال میکردند چندین بار با هم ملاقات کردند. ماریا از دیدن «انسان» دیگری در قلعه شگفت زده شد، اما وقتی آلوکارد خودش را معرفی کرد و هدفش را توضیح داد، ماریا تصمیم گرفت به او اعتماد کند.
ماریا پس از آن برای دور زدن قلعه مشکل داشت، زیرا شکل ظاهری آن متفاوت از آخرین باری بود که در آنجا بود. هنگامی که او دوباره با آلوکارد ملاقات کرد، از او در مورد آن سوال کرد و او توضیح داد که خود قلعه موجودی پر از هرج و مرج است و میتواند اشکال مختلفی داشته باشد. با در نظر گرفتن این موضوع، ماریا به جستجوی خود ادامه داد.
او بعدا شاهد نبرد بین آلوکارد و هیپوگریف بود و از قدرتی که او در طول نبرد نشان داده بود بسیار تحت تأثیر قرار گرفت. ماریا تصمیم گرفت از آلوکارد بخواهد که به او کمک کند تا ریچر را پیدا کند. آلوکارد موافقت کرد. آلوکارد به ماریا گفت که ریچر در جناح دراکولا قرار گرفته است و این که تبدیل به ارباب قلعه شده است. ماریا از اینکه ریچر واقعا زنده است و در قلعه حضور دارد خیالش راحت شد، اما نمیتوانست حرفهای آلوکارد را در مورد او باور کند. بنابراین او با عجله آنجا را ترک کرد تا خودش موضوع را بفهمد. او سرانجام متوجه شد که آنچه آلوکارد میگفت حقیقت دارد، اما میدانست که ریچر به نحوی تحت کنترل است. با این حال، او به توانایی خود برای رویارویی با ریچر و شکست دادن آن اطمینان نداشت، و تصمیم گرفت قدرت آلوکارد را محک بزند. آلوکارد قادر به شکست دادن ماریا شد و به این ترتیب ماریا از او برای نجات ریچر کمک گرفت. او از آلوکارد خواهش کرد که به ریچر آسیبی نرساند. همچنین ماریا یک عینک مقدس را به او داد تا بتواند توهمات شیطانی را ببیند.
آلوکارد در بالای قلعه با ریچر روبرو شد، اما اکنون گویهای مرموزی را میدید که کشیشی به نام شفت با استفاده از آنها ریچر را کنترل میکرد. او در میانه نبرد گویها را نابود کرد و در نتیجه ریچر را از طلسم شفت رها کرد. در حالی که آلوکارد برای جلوگیری از رستاخیز دراکولا، شفت را تا قلعه وارونه تعقیب کرد، ماریا به ریچر مجروح کمک کرد تا از قلعه فرار کند. ماریا و ریچر در فاصلهای امن از قلعه رفتند و منتظر ماندند تا آلوکارد کار خودش را به پایان برساند. در حالی که آنها شاهد فروریختن قلعه پس از پیروزی آلوکارد بودند، آلوکارد با آنها دیدار و وداع کرد. او به آنها گفت که خون او نفرین شده است و دنیا بهتر است از شر او نیز خلاص شود و سپس دوباره به خوابی عمیق رفت. این موضوع برای ماریا که علاقه شدیدی به آلوکارد پیدا کرده بود غیرقابل قبول بود و او تلاش کرد تا او را متقاعد به ماندن کند.