کنی آکرمن
ْKenny Ackermann
تلفظ ژاپنی
لقب
گونه
جنسیت
بستگان
- کوچل آکرمن (خواهر)
- لیوای آکرمن (خواهرزاده)
- میکاسا آکرمن (نسبت خانوادگی)
پیشه
- سرباز
- قاتل سریالی
درجه
وابسته به
- دسته پلیس نظامی
- - جوخه کنترل ضد-نفر
- دولت سلطنتی
اولین نمایش
- فصل ۳، قسمت ۱
کنی آکرمن (Kenny Ackermann) کاپیتان جوخه کنترل ضد-نفر از دسته پلیس نظامی بود. او در گذشته یک قاتل سریالی بود که گلوی قربانیان خود را میشکافت، و به همین سبب برخی او را یک افسانه شهری میدانستند و به او لقب کنی ریپر (Kenny the Ripper - به معنی: کنی شکافدهنده) را دادهاند. او لیوای آکرمن را در زمان کودکی پرورش داده و به او آموخته است که چطور زنده بماند.
تاریخچه
کنی به خاطر قتلهای بسیار زیادی که انجام داده بود به عنوان فردی بدنام شناخته میشد. او تا آن زمان نزدیک به ۱۰۰ عضو از دسته پلیس نظامی را به قتل رسانده بود.
روزی چند مامور پلیس برای یافتن مجرمین به اطراف خانهی پدربزرگ کنی آمده بودند و کنی که قصد دیدار با پدربزرگش را داشت این ماموران را به قتل رساند. او به پدربزرگش اعلام کرد که به تازگی پی برده است که شاخهای از خانوادهشان در ناحیه شیگانشینا زندگی میکنند، اما اشاره کرد که آنها به خاطر دخالت پلیس نظامی در آنجا از فقر رنج میبرند. پدربزرگ کنی به او گفت که پادشاه از خانوادهی آنها هراس دارد چرا که اعضای خانوادهی آنها نسبت به قدرت پادشاه مصون هستند و پادشاه قادر نیست حافظهی آنها را همانند سایر مردم داخل دیوار تغییر دهد. به همین سبب آکرمنها همیشه مورد آزار و اذیت قرار میگرفتند.
کنی همچنین به پدربزرگش گفت که خواهرش کوچل را یافته است که در شهر زیرزمینی ساکن است. او به خاطر فقر کوچل و روی آوردن او به تن فروشی و داشتن یک بچه نامشروع ناراحت بود.
مدتی بعد از این مکالمه، کنی با یک رابط در دولت صحبت کرد و این فرد به او در مورد وجود خانواده سلطنتی حقیقی دیوارها یعنی خانواده ریس خبر داد. کنی تصمیم گرفت اوری و راد ریس را تعقیب کند و آنها را بکشد، اما این اقدام او با تبدیل شدن اوری به فرم تایتانش ناموفق بود و خودش نیز توسط اوری گرفتار شد.
در حالی که راد سعی داشت کنی بکشد اما اوری از این کار جلوگیری کرد و تصمیم گرفت هویت رابط او را کشف کند؛ اوری متوجه شد که تنفر کنی نسبت به آنها به خاطر آزار و اذیت آکرمنها توسط افراد سلطنتی است.
اوری از بابت این ناسازگاری از کنی طلب بخشش کرد و که این موضوع باعث شوکه شدن کنی شد. این اقدام اوری به عنوان یک پادشاه قدرتمند برای کنی بسیار غیرمنتظره بود. کنی تصمیم گرفت به اوری کمک کند و یک پیشنهاد همکاری را مطرح کرد که اوری نیز آن را پذیرفت.
کنی به محافظ و دوست نزدیک اوری تبدیل شد و تصمیم گرفت تا زمان مرگ در جبهه او بماند. بعد از چند سال او برای دیدن خواهرش کوچل به شهر زیرزمینی رفت اما متوجه شد که او مدتی پیش از دنیا رفته است. او پسرش کوچل یعنی لیوای را در آنجا یافت و او را زیر بال و پر خود گرفت. کنی خود را به عنوان دوست نزدیک کوچل به لیوای معرفی کرد و چیزی از نسبیت خود با او نگفت. کنی هر آنچه برای زنده ماندن لیوای در شهر زیرزمینی لازم بود را به لیوای یاد داد، از جمله نحوه مبارزه کردن با چاقو. کنی پس از این که از پایداری لیوای مطمئن شد او را ترک کرد، چرا که خود را لایق سرپرستی او نمیدانست.
سالها بعد عمر اوری به پایان خود رسید و او پیش از مرگش قدرت تایتان بنیادی را به دختر راد یعنی فریدا سپرد. بعد از انتقال این قدرت تایتانی، کنی تصمیم گرفت تا یک قدرت تایتانی همانند اوری به دست آورد و برای همین هدف از نفوذ خود برای ایجاد جوخه کنترل ضد-نفر استفاده کرد و کاپیتان این جوخه شد.